۱ پاسخ

دقیقا من از خودم بدم میومد ب جاریم آلرژی داشتم میدیدمش روانی میشدم دوهفته همراه مادرشوهرم موند خونه ما شوهرشم میومد از صب تا شب میموند خونه ما اخرشب ک میشد نمیرفتن دیوونه میشدم جدا از این حالم انقد بد بود فقط میخواستم گریه کنم اما الان شکر خدا خیلی همه چی خوب شده

سوال های مرتبط

مامان نورا و نخودچی مامان نورا و نخودچی روزهای ابتدایی تولد
#تجربه_زایمان_طبیعی
*قسمت دوم*
پنجشنبه صبح که رفتم زایشگاه فکر میکردم هنوز همون دو سانتم ،بعد معاینه ماما پرسیدم ازش ،گفت چهار سانتی من باورم نمیشد ،چون موقع زایمان اولم من از همون یکی دو سانت درد داشتم و خیلی تعجب کردم که با وجود چهار سانت باز شدن دهانه رحم هنوز درد ندارم ، من که کلی استرس داشتم به خاطر سلامتی جنین و فکر و خیال بابت مدفوع نکردن (دفع مکونیوم) ، این رو یه پالس مثبت گرفتم و گفتم ان شاالله که خیره ، اجازه بدید یه گریزی بزنم به زایمان اولم وقتی وارد زایشگاه میشید و دفعه اول تون هست که میخواهید زایمان طبیعی کنید این چیزایی که میگم رو با دقت بخونید حتی با خودتون بارها تکرار کنید تا آمادگی لازم برای روز زایمان خودتون رو داشته باشید، خوشگلا تا میتونید توی بارداری تون از شنیدن حرف های منفی از قبیل خاطرات تلخ زایمان دوری کنید، روز زایمان هم وقتی وارد زایشگاه میشید فرقی نداره دولتی یا خصوصی ممکنه با آدم خوش اخلاق یا بداخلاق مواجه بشید پس نباید این چیزا ذهن تون رو بهم بریزه شما با همه خوب برخورد کنید ، ممکنه اون ماما بداخلاق از کس دیگه ای ناراحت باشه و با شما بد رفتار کنه ولی وقتی شما بسیار محترمانه و خوب برخورد میکنید ، در رفتار های بعدی اون آدم با خودتون می‌بینید که چه قدر اثر گذار هست و اون آدم در ادامه رفتار بهتری با شما خواهد داشت و این به نفع خودتون هست ، روز زایمان نباید هیچی چیزی باعث بهم ریختن روان تون بشه! ❌

.
.
.
.
.
ادامه دارد....
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۳ ماهگی
بخش ششم🫄🩵
چی باید می گفتم😠
چیکار باید می کردم😭
آخه مگه فایده ای هم داره😓
اگه تاپیک های قبل زایمان منو بخونید تمام اتفاقاتی که سر من و بچه ام هوار شد رو من از قبل پیش بینی کرده بودم
زایمان طبیعی در اولویته،منم میگم باشه ،اصلا مگه خود من با شما هم عقیده نیستم ولی خوب مگر نه اینکه علت به وجود اومدن سزارین همین زایمان های پرخطر و موارد اورژانسی بوده
پس شما کی می‌خواین این ضرورت رو تشخیص بدین
فقط خدا می دونه که یه مادر چقدر توی نه ماه بارداریش استرس می‌کشه که خیالش از سلامت جگرگوشه راحت بشه،خدا یه دسته گل بهت میده بعد به خاطر این قوانین مسخره چه آسیب هایی که به این فرشته های کوچولو وارد نمیشه😔😔😔
من همه ی این حرفا رو توی بیمارستان گفتم،به همه
اما فکر می کنید فایده ای هم داره و یا اینکه آسیبی که به جسم و روح من وارد شده جبران میشه
پسرم تا روز پنجم بیمارستان بستری بود
روز اول نمی‌دونید واسم به چه سختی گذشت که بچه ام کنارم نبود و باید بدون پسر کوچولوم ترخیص می شدم
امیدوارم واسه هیچکدومتون اتفاق نیفته🥺و زایمان های خیلی راحتی داشته باشید😍
روزهای بعد هم که خودم با وجود اون زایمان سخت که نیاز به مراقبت شدید جسمی و استراحت داشتم توی بیمارستان سپری کردم
روزهای سختی بود اما سعی کردم بخاطر پسرام قوی باشم و به این فکر کنم که خیلی اتفاق های بدتری می تونست بیفته
و خدا رو شاکرم که راستین کوچولوم رو سلامت در کنارم دارم
مطمئنم که این پایان شیرین فقط از لطف خداوندم بوده🥹❤️