۱۶ پاسخ

عزیزم هممون مثل هم هستیم باید صبوری کنیم تا بزرگتر بشن بازم شکر سالمن اگه زبونم لال روی تخت بیمارستان بودن حاضر بودیم گریه کنن نق بزنن جیغ بزنن بریزن بپاشن اما سالم باشن پس خدارووو هزار مرتبه شکرررررر

کاملا درکت میکنم مامان همش طبیعیه و هممون مثل همیم 🥹 دقیقا منم از گریه بی دلیل عصبی میشم فقط با بقیه موارد مشکلی ندارم اصلا ، خودم در یکی دوتا از کابینتایی که ظروف پلاستیکی یا قابلمه کوچیکا توشه باز میذارم که بازی کنه یا اینکه همه چیو هم میزنه کلی میگردم میبینم لیوان آبش تو سبد رخت چرکاس 😂 ولی خودمو دلداری میدم میگم همه همینن تا ابد که قرار نیست همین شکلی بمونه ، بزرگ میشه دلم تنگ میشه واسه الاناش ، یا به خودم میگم این نمیفهمه تو که میفهمی به بچه کاری نداشته باش 🫠

واقعا فک میکردم فقط منم شب ک میشه گریه میکنم.ماشاله خیلی کنجکاون دیگه کم اوردم جالب اینجان ی دونه دیگه بیار

همه اینجورین عزیزم 🥰

ببرش با ماشین بیرون مغزت آروم میگیرخ

بله دقیقن همینه وضعیت

اصلا مو ب مو حرف ما

دختر من مریض این کارا شده دو برابر تنها خسته 😭😭

باتمام وجوددرک میکنم

الان که یاد گرفته دیوارو خط خطی میکنه ،یک لحظه قابلمه نگاه کروم دیوارو خراب کرد

هر دقیقه ده بار لباسشویی خاموش روشن میشه
و جاپودری هی درمیاره
دیشب یه لحظه غافل شدم کل تایتانیک رو پاشیده بود تو آشپزخونه
کابینتا ک اگه درش باز باشه دیگه همه وسط اشپزخونه هس
کشو های خودش و منم روری چند بار مورد لطف قرار میده
بازم بگم🥲

من دوتا دارم اینجور

چقد تو منی 😭😭

رفتن فریز باز گذاشتن
فریز موند تو دستم
شوهرم سرکاره
نمیاد تا ۱۴ روز دیگ
وسایلام خراب شدن
خونه رو ریختن تو سر خودشون
عذابم میدن

ناراحت نباش بسر منم همينطوريه
طبيعيه و نشوني سلامت بسر شماست

اخیییییی حرف دل من زدی
من دوتا شیر به شیر ب جونمه

سوال های مرتبط

مامان فرشته و تودلی مامان فرشته و تودلی ۱۷ ماهگی
وای مامانا واقعا دیگه از این شرایط خسته شدم شوهرم ک هیچ جوره پشتم نیست مادرشوهرمم همش تو بچه داربم دخالت میکنه شدیدا چندبارم دعوای وحشتانگ کردم باهاشون ک تو بچه داری من دخالت نکنید ولی چون شوهرم پشتم نیست بازم دخالت میکنه و حرفاش ام باعث میشه رو شوهرم تاثیر بذاره مثلا شدیدا الان ک بچم از شیر گرفتم چرت و پرت میگه مثلا دخترم خونه خودمون شبا دیگه بیدار نمیشد الان داره همزمان چندتا دندون در میاره همش بیدار میشه و شدیدا گریه میکنه صبی مادرشوهرم میگفت ن این گشنش میگم نیست دندون داره میگفت نخیر شبا پامیشه باید غذا بدی بخوره گفتم بچه رو از شیر میگیرن که خوابش مختل نشه راحت بخوابه هورمون رشد ترشح بشه بعدم بخاطر دندون هاش قیافه اش ی جوری کرد شوهرمم پشتشه واقعا خسته شدم از دستشون اه اعصابم بشدت خورده دیگه نمیفهمم چکارشون کنم خدایش خود دکتر بچم تاکید داشت شبا بخوابه شیر نخوره فلان....اینا واسه من آدم شدن داستان شبیه این زیاده فقط راهکار زیاد و متنوع بدین