۱۵ پاسخ

عزیزم اصلا عجله نکن تا دو سالگی عادیه خودش کم کم ولش میکنه ولشم نکرد کمی به سر پستونکش یه چیز تلخ بمال دیگه نمیخوره

یه دفعه نگیر اول طول روز ازش بگیر موقع بیداری سرگرمش کن با خوراکی بعد که کلا موقع بیداری نخورد برو سراغ خواب

💢با اجازه💢
سلام مامان خوشگل من تازه آنلاین شاپ بچگانه زدم اگه امکانش هست با فالو کردنتون حمایتم کنید
diacostore.ir

اشتباه اولت این بوده که جلو چشمش پستونکو خراب کردی بعد بهش دادی
اشتباه دوم اینکه وقتی زیاد گریه کرده یکی جدید بهش دادی
اگه میخای بگیریش الان هیچ کاری نکن بزار ی مدت بگذره تا کار امروزت رو فراموش کنه بعد صبح قبل از بیدار شدنش پستونکو یکم سوراخ کن جوری که هوا داخلش بره هیچی هم نگو بهش بزار دم دست خودش وقتی بره بخوره ببینه خراب شده کمتر بهونه میگیره تو هم به جای اینکه بگی نباید بخوری باهاش همدردی کن دیگه براش نخر همون خرابه هم نیانداز دور

من پسرم از همون نوزادی ندادم ن شیشه نپستونک

خب اشتباه کردی دوباره خریدی
همین پاره رو میدادی بهش. میدید اونجوره دیگ نمیخورد.
منم برای پسرم همینکارو کردم. خیلی وابستش بود.
اول خاستم بخابونم چخبرررر کرد. همون پاره رو دادم گزاش دهنش یکم گریه کرد پرت کرد اونور . منم دیگ قایمش کردم

پسر منم دوروزه ک از شیر گرفتم خودش پستونکشو ول کرده

سر پستونک فلفل بزن میسوزه دیگه نمیخوره من پسرمو با هر راهی نتونستم بگیرم با فلفل گرفتمش🥲

نباید می‌دادی بهش

تو آب نمک برنش یا یه چیز تلخ شاید نخوره

صبر زرد بزن بهش چون تلخه ممکنه نخوره

وای دخترای منم همینجورن یکیشون ک ینی تا‌پستونک نباشه نمیخابه
چیکارکنمم

عزیزم روز اول بچه ها بی قراری میکنن باید صبوری کنید،دختر منم گریه کرد ولی بردمش بیرون خسته که شد اوردم خونه خوابوندمش از بس نق میزد شوهرم گفت اگه زاپاس داری بهش بده ولی ندادم خداروشکر راحت هم گرفته شد.توام روزا بهش نشون نده شب تا شب بهش بدع بعد چندروز کلا بگیرش

ببین سخت نگیر کم کم بگیرش دختر منم موقع خواب دستونک میخوره خوابش عمیق میشه آروم میگیرم ازش ولی هربار واسه پستونک نق میزنه میدم بهش

شکررخدا پسر من خودش ول کرد

سوال های مرتبط

مامان دوران و تو دلی🤰🏻➕👶🏻 مامان دوران و تو دلی🤰🏻➕👶🏻 هفته هفدهم بارداری
تجربه روز دوم از شیر گرفتن تا الان :
دیشب خیلی شب سختی بود😔پسرم طبق عادتش ساعت۴:۳۰ بیدار ش برای شیر من نزدیکش نشدم تا شیر نخواد خیلی گریه کرد شوهرم تا ساعت۵:۳۰ سرگرمش کرد تا بالاخره خوابید دوباره طبق عادت ساعت۸ بیدار شد و شروع کرد گریه کردن شوهرم سیبزمینی سرخ کرد یکم سرگرم شد خورد و بعد بریدمش بیرون تا نزدیکای ظهر تابش دادیم براش هندونه هم خریدیم اومدیم خونه موقع خوابش بود چون عادت به خوابیدن با میومدی داشت باز کلی گریه کرد منم پا به پاش گریه کردم😭خیلی سخته
با هندونه سرگرمش کردیم یادش رفت شروع کرد خندیدن بعد شوهرم بردش حموم بعد من سوپی که درست کرده بودم رو دادم خورد و بعد ناهار با باباش رفتن خوابیدن

واقعا دم شوهرم گرم خیلی داره همکاری میکنه دوشبه نخوابیده و مدام نگهش میداره نمیذاره من نزدیک شم که پسرمون من رو نبینه بهونه می‌می کنه ،امروزم نرفت سرکار و مرخصی گرفت موند و کلی کمک حالم شد
اگه امروز نبود اصلا نمیتونستم تنهایی از پسش بربیام🥺