روز ۵: در طول روز اصلا سراغ پستونک رو نمیگرفت،خودم آوردم براش گفتم چیشد پستونکت؟گفت اه اه شده و خودش انداخت سطل آشغال ، به هرکی میرسیدیم میگفتیم ،مثلا مامان بزرگش داییش دوستاش ، به همه جلو خودش میگفتم پستونکش اه اه شده انداختیم بیرون،شب گریه کرد آب دادم بهش باز گریه کرد بغلش کردم رو پا گذاشتم هی گفتم پستونک نیست ولی قیامت کرد و پستونک رو گرفت!
روز ۶:به جای پستونک شبا هروقت بیدار شد یه دندونی دادم دستش،جیغ کشید پرتش کرد! هی بلند بلند گفتم هیما پستونک رو انداختیم دور! یکی دوبار اول قبول کرد خوابید دفه سوم ک از خواب بیدار شد دیگه بهش دادم راحت بخوابه.
روز۷:در طول روز که اصلا نخواست ، خودمم میگفتم میخوای بهت بدم میگفت نه اه اه! شب موقع خوابم که اصلا نمیخواست،در طول شب بیدار ک میشد میگفت آب و با گریه آب میخورد میخوابید و این شروع پیروزی من بود😁
روز ۸:کلا پستونک به فراموشی سپرده شده بود،درطول شب نق نق میکرد،تختش گهواره ایه،تکونش میدادم بلند میگفتم بخواب عزیزم و خودش میخوابید!
امروزم که روز ۹! امیدوارم بیدارشدناش تا صبح کمتر بشه و دیگه بخوابه! 😄

تصویر
۵ پاسخ

منم تقریبا سه چهار روزه گرفتمش و امروز موفق بودم که اصلا ندم بهش هر چند که اصلا یادش نیست پستونک داشته😂

واقعا این همه مرحله من که از دیروز کلا قطع کردم

یعنی از شیر مادر هم سخت تر شده برات ممنون عزیزم خیلللی کامل توضیح دادی من میخوام از شیر بگیرمش این روش خوبیه مرسی❤️💋

ی سوال
هست بچه ای که خودش دیگه نخواد بخوره ؟ و ترک کنه؟

عزیزم چقدر عالی
من یه روز خودمو گرفتم ک بگیرم
تا عصر دیگه تحمل نکردم دادم
گفتم خودش هروقت بزاره کنار من نمیتونم

سوال های مرتبط

مامان هیما💕 مامان هیما💕 ۱ سالگی
پرسیدین شب چجوری بدون پستونک هیما رو خوابوندم
من ادعا ندارم والا🫠چیزی ک برام جواب بوده و تجربمو میگم بهتون ببینین شاید واسه شماام جواب بده
هشت روز پستونک گرفتنم طول کشید.
روز ۱: پستونک رو یکم فقط سوراخ کردم،موقع خواب میدادم دستش ،گریه کرد نق زد بداخلاقی کرد هی گفت درستش کن ولی صبوری کردم،بردمش بیرون یه تایم طولانی ، شب موقع خواب طبق روال پستونک سالم بهش دادم.
روز ۲: یکم سوراخ بزرگ تر شد ، نق و بهانه گیری خیلی شدید شد،بردمش خانه بازی حسابی خستش کردم ،شب با شیر خوابید بدون پستونک ولی در طول شب هروقت بیدار شد پستونک سالمشو بهش دادم.
روز ۳:کلا سر پستونک رو بریدم،تخم شربتی درست کردم ریختم روش گفتم اه اه شده،خیلی ناراحت شد گریییه،بهش گفتم بنداز سطل آشغال یا بده به جوجو ها محکم میگرفتش میگفت منه! گفتم زنداییم که بچه ۷ساله داره اومد خونمون سرگرم شدن باهم یادش رفت بهانه گیری کنه،بچه زنداییم هی بهش گفت پستونک خیلی زشته اه اه حالم بد شد من نمیخورم از این حرفا ، در طول شب بیدار که شد گذاشتم پنج شیش دیقه گریه کنه بعد بهش دادم،هر بار بیدار میشد میزاشتم یکم گریه کنه بعد پستونک سالمو میدادم بهش
روز ۴: باز پستونک رو خواست و دید روش تخم شربتی ریخته و خرابه،خودش گفت اه اه و انداختش سطل آشغال😁یکم بعد انگار دلش نیومد رفت برداشت دوباره،باز کلی گفتم اه اه شده خراب شده ، بخاطر تخم شربتی ها نمیزاشت تو دهنش اصلا ، شب وقتی گریه میکرد با صدای بلند میگفتم پستونک اه اه شده یادته؟!میخوای بخوریش؟! خودش گفت نه ولی باز گریه کرد ،هرسری میزاشتم روپام ، دیگه نزدیک صبح که خودم پاره بودم پستونک سالم بهش دادم ک بخوابه
ادامه تاپیک بعد
مامان جوجه طلا مامان جوجه طلا ۱ سالگی
ادامه تاپیک قبلی...

طبق تحقیقاتی که انجام شده گرفتن پستونک باید یا ۷ ماهگی انجام بشه یا ۱۸ ماهگی
دلایلشم دیگه طولانیه بخوام بنویسم ولی برمیگرده به همین دلیلی که من این کارو کردم و دخترم بنظرم توی آمادگی بود

من دخترم کلا زیاد پستونک خور نبود، از اول نمیگرفت و دقیقا حدود ۷-۸ ماهگی تازه به خاطر درد دندوناش شروع کرد کم و بیش گرفتن

تایمایی هم که می‌رفتم باشگاه یا سرکار چون میزاشتمش پیش مامانم اون از طریق پستونک می‌خوابوندش و برای همین عادت کرده بود فقط تایم خواب پستونک بگیره

من صبح‌ها که بیدار میشد بهش می‌گفتم پستونک رو بزاریم سرجاش (میزاشتیم زیر بالش خودش) چون دیگه خسته شده و میخواد بخوابه تا وقتی خواستی بخوابی دوباره بیاد پیشت

اونم با اینکه میدونست جاش کجاست ولی نمیبردش، که این اواخر که میگم فهمیده‌تر شده بود و حس استقلال اومده بود سراغش می‌دیدم سخت‌تر حرف منو گوش میده و گاهی میره میارتش

بلدم نبود درست بمکه بیشتر لیسش می‌زد و آب دهنش سرازیر میشد

فردای روز ۱۵ ماهگی اومدم با سوزن یه چندتا سوراخ کوچولو از پستونک کردم که ببینم واکنشش چیه

بریم تاپیک بعدی
مامان جوجه طلا مامان جوجه طلا ۱ سالگی
ادامه تاپیک قبلی...

یه روز گذشت و دیدم هیچ تغییری حس نمیکنه چون نمیمکه و لیسش میزنه🫠

اینم بگم که من از ماه قبل مرتب بهش میگفتم که دخمل مامان دیگه داره بزرگ میشه و یه روز پستونکش میره پیش نی‌نی کوچولوهایی که گریه میکنن و به جاش خرسی(عروسکش) میاد بغلت می‌خوابه، و یه جورایی داشتم تو ناخوداگاهش زمینه‌سازی می‌کردم و مرتب هم عروسکش رو میاوردم کنارش

وقتی دیدم این سوراخ‌های ریز بی‌فایده بوده اومدم یکم با قیچی سوراخا رو بزرگتر کردم
دوتا سوراخ یکی رو نوک پستونک، یکی بغلش

یه روزم اینمدلی دادم بهش دیدم بی‌فایده است و یکم متوجه شده که خراب شده و می‌چرخوندش ولی بازم می‌خوادش

روز بعدی تا حواسش نبود اومدم کامل نوکشو قیچی کردم و گذاشتم زیربالشتش
ظهر خودش که اومدم برداره تا بخوره یهو درش اورد نگاش کرد دوباره گذاشتش دهن ولی فهمیده بود خراب شده دادش به من

منم بهش گفتم واااای دیگه پستونکت خراب شده، بزرگ شدی و میخواد بره پیش نی‌نی‌ها
بیا خرسی رو جاش بغل کنیم و ازش گرفتمش و بدون پستونک خوابوندمش

بریم تاپیک اخر