دوست داشتم میرفتم خونم سیسمونی پسر قشنگم و میچیدم امروز بعد ۲۰ روز تخت و کمدش رو تحویل میدن ولی نمیتونم پلها رو برم بالا و یک تیری تو قلبمه 🥲بنظرم هیچی بدتر از این حس نیست که تا بعد زایمانم نتونم برم

برین خدارو شکر کنین بخدا کسایی هستن چندین ساله بچه دارنشدن دعا میکنن خدا یه بچه سالم بهشون بده بدون سیسمونی بزرگش کنن شما ها که انشاالله بعد فارق شدن بچه میرن اوکی میکنین

عزیزدلم.. 😔 همدردیم.. اینقدر برای سیسمونی همه ذوق داشتم میزفتم کمکشون الان که نوبت خودم شده استراحت مطلقم😔 دلم شکسته ولی میگم خدایا شکرت تحمل میکنم.. هر روزی که چشمم باز میکنم میبینم یه روز دیگه به خیر گذشته شکر میکنم خدارو.. استراحت مطلق مطلقم
شما سرویکست چنده؟ فانلینگ هم داری؟

بگو شوهرت بره بچینه انشالله فارق شدی به سلیقه خودت میچنی

این طوری که بهتره یه دفعه بانینیت میری قشنگ همچی آماده ان شاالله واردیه فضاجدیدمیشید

چیزی نمونده عزیزم انتظارمون ب پایان میرسه

منم طبقه سوم زندگی میکنم و با کلی پله، بدون آسانسور
اما آروم آروم میرم بالا و پایین

عیبی نداره عزیزم الان یکم سخته
اما عوضش کلللی روزای خوب و قشنگ منتظرته به اون روزا فکر کن

‌منم همین اتفاق واسم افتاد حتی ساک بچمم مادرم بسته ، جمعه انشالله سز میشم بعدش با پسرم میریم یه دل سیر همه رو نگاه میکنیم به نتیجه صبرت فک کن خواهر

بگو برن خونتون بچینن برات بعدتو بری ببینی سوپراایزبشی

ناراحت نباش بجاش کلی بعدش ذوق میکنی من ک سیسمونی نخریدم اصلا

طبقه چندمید

عیب نداره عزیزم انشالله بعد زایمانت بانینی قشنگت میری خونتون هیچی مهم ترازنینی نیست