۳۸ پاسخ

از این که داری یه خوشگل دیگه به دنیا اضافه میکنی ازت ممنونیم😘😅
حالا کپل قشنگم کجاس؟😍😍

بسلامتی فارغ شی گلم😍🥰

بسلامتی دنیااومد؟؟؟الان دیگ ده روزشه چراهیچ خبری نشد ازت

سلام صبا جون کجاااایی قرار بود بعد از زایمان خبر بدی عکس نی نی بدی

عزیزم بسلامتی فارغ بشی

بسلامتي عزيزم ايشاللع روزي چشم انتظارا
واي منم دلم خواست بال اين موقعيت باشم😍

انشالله به سلامتی گلم
سزارین هستی یا طبیعی؟

به سلامتی عزیزم برا منم دعا کن این روزا زود تموم شه منم راحت شم

😍😍ايشالا بسلامتي فارغ بشي

عزیزدلم بسلامتی برا منم دعا کن عزیزم

تو راهی دختره یا پسر

انشالله صحیح و سالم بغل بگیری

بسلامتی عزیزم منم شنبه زایمان میکنم
الهی به سلامتی ی نی رو بغل بگیری
حالت بهتر شد بعد از عمل برامون از تجربه ها بگو ،🤩😍

ای جان بسلامتی ان شاءالله فرشتت به دنیا بیاد و بغلش کنی

عزیز دلممممم.بسلامتیی

عزیزززززززم به سلامتی فارغ شی خوشگل خانوم

الهی عزیزتو سالم بغل بگیری🤩
میشه برای منم دعا کنی بچم سینمو بگیره و سینم پر شیر بشه از خدامه بچم شیر مادر بخوره ولی شیر ندارم، خدایا یعنی میشه 😭😭

ای جونم،انشالله عکس نی نی رو یادت نره بزاری

ایشالا بسلامتی زایمان راحتی میکنی دختر قشنگ🥹🫂

ای جون دلم اصلا نترسی ها ایشالله خیلی راحت زایمان میکنی و یه برسام خوشگل دیگه به دنیا میاری 😘

خب خدا روشکر تو پی وی یه سری تجربیات برات میزارم عزیزم

قربونت عزیز درد داری یان

انشاالله بسلامتی فارغ بشی گلم♥

اگر دوست داشتی درخواست بده تجربیاتم رو برات بفرستم . فاصله سنی پسرای منم ۲سال و نیمه

بسلامتی عزیزم

تو دلی چیه?

الهی شکر که برسام تنها نیست و مثل خیلی ها حسرت خواهر و برادر به دلش نمیمونه. بهترین کار دنیا آوردن خواهر و بردار برای بچه هامون ه تا ۲۰ سال دیگه یار و غمخوار هم باشن

به سلامتی عزیزم

عزیزممممم انشالله بسلامتی زایمان کنی😍😍

بسلامتی عزیزم زایمان کنی ...برامنم دعاکن منم زود درد بگیرم

بسلامتی

بسلامتی گلممم🥺❤
زایمان راحتی داشته باشی

بسلامتی بغلش کنی برا ماهم دعا کن

ای جانم قشنگ خانوووم الهی به تندرستی و سلامتی زایمان کنی برات دعا میکنم گلم

برسام عزیز خاله کجا موند🥹🥹

انشالله ک بسلامتی زایمان میکنی

بسلامتی گلم
استرس نداشته باشیا
به خوشی میگذره

🥰🥰انشالله بسلامتی بغل بگیریش دلبر

سوال های مرتبط

مامان تیـــام (کُنجد) مامان تیـــام (کُنجد) ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🤰🏻
پارت آخر🙋🏻‍♀️

ماما دید نمیتونم گفت تو زور بزن من کمکت میکنم دستشو گذاشت بالای شکمم و من زور زدم و یهو یه چیزی سر خورد و خالی شدم🥺😍

و پسرم به دنیا اومد
تمام درد ها به یکباره از بین رفت
و وقتی گذاشتنش روی سینه ام همسرم کنارم بود
و زبونم بند اومده بود از دیدن پسرم
اون لحظه احساساتت معلوم نیست گریه میکنی میخندی☺️

بعد هم در آرامش چنتا بخیه خوردم چیزی که ازش خیلی میترسیدم و اصلا متوجه نشدم☺️

چیزی که برام جالب بود این بود که دکترم اینقدر با آرامش و ماه بود که تمام کارای شروع زایمانم رو خودش انجام میداد در صورتی که میتونست از ماما بخواد انجام بده
گرفتن فشار و معاینه و ضربان قلب و سرم و آمپول و همه چی...
و اینکه بعد زایمانم خودش با همسرم کمکم کردن بردنم دستشویی، دکتر کمک کرد خون های روی پاهامو شستم بعد محلفه پیچید دورم و کمک کرد خوابوندم روی تخت پتو کشید روم کلی قربون صدقه ام رفت و برق اتاق و خاموش کرد تا بخوابم و رفت...
این دکتر بهترین انتخاب بود و اولین تجربه ی زایمان رو با اینکه درد زیادی تحمل کردم برام شیرین کرد...

بعد نیم ساعت پسرم رو آوردن، همسرم پیشم بود
و دکتر رفت مادرم رو همراهی کرد تو اتاق تا ببینتم با اینکه جزو قوانین ببمارستان فقط یکنفر همراه بود و سپرد که بخاطر دردایی که کشیدم و تحمل کردم و نگفتم ببریدم سزارین بذارن هردو پیشم باشن..
چون همش میگفت اولین نفری که تو اوج دردا نمیگی بی حسی بزن یا ببرم سزارین😂
اومدن اماده ام کردن تا ببرنم بخش(که خودش یه تجربه ی جدید و عجیب بود)اونم میگم بهتون😁
مامان 🩵🩶💙محمدرضا مامان 🩵🩶💙محمدرضا روزهای ابتدایی تولد
خوب بالاخره منم نی نی مو به دنیا آوردم ، روز چهارشنبه دکتر وقت سزارین داده بود ، ساعت ۵/۳۰ صبح گفته بود بیمارستان باشم، شام مو ساعت ۱۰ شب برنج و چرخکرده خوردم ، صبح ساعت ۵ یه لیوان چای شیرین با عسل خوردم(توصیه دکتر) ، بعد نماز صبح رفتیم دنبال خواهر شوهرم و رفتیم بیمارستان ، تریاژ مامایی ، اونجا ضربان نی نی رو چک کردن ، کارای بستری مو انجام دادن، بعد رفتیم پذیرش و اتاقمو مشخص کردن و گفتن علی الحساب ۱۵ میلیون واریز کنید.
بعد رفتیم بالا یه ساک لوازم دادن، توش دمپایی ، مسواک ، خمیر دندان ، ژیلت ، بلوز و شلوار یکبار مصرف(برای عمل) ، یه تاپ یقه هفتی که بعدا میگم کاربردش چی بود، یه کلاه همرنگش برای محمدرضا، یه لباس آشغال برای بعد عمل ، یه حوله برای تمیز کردن محمدرضا تو اتاق عمل، و یه ظرف غذا برای محمدرضا(یه لیوان کوچولو بود برای دوشیدن شیر) دادن ، بعد اون تاپ رو پوشیدم و از روش لباسهای یکبار مصرف رو پوشیدم، ساعت ۷ صبح مامانم و خواهرم هم اومدن بیمارستان ، تو اتاق یه ان اس تی هم گرفتن. بعد پرستار اومد فشارمو چک کرد ، آنژیوکت وصل کرد ، اینم بگم که کلا بار اولم بود بیمارستان بستری میشدم و حتی سرم هم برا دفعه اول بود که میزدم😁