۳۹ پاسخ

عزیزم کجای خبری ازت نیست ؟

از این که داری یه خوشگل دیگه به دنیا اضافه میکنی ازت ممنونیم😘😅
حالا کپل قشنگم کجاس؟😍😍

بسلامتی فارغ شی گلم😍🥰

سبا جون خوبی بیا یه خبری از خو‌دت بده خواهر

بسلامتی دنیااومد؟؟؟الان دیگ ده روزشه چراهیچ خبری نشد ازت

سلام صبا جون کجاااایی قرار بود بعد از زایمان خبر بدی عکس نی نی بدی

عزیزم بسلامتی فارغ بشی

بسلامتي عزيزم ايشاللع روزي چشم انتظارا
واي منم دلم خواست بال اين موقعيت باشم😍

انشالله به سلامتی گلم
سزارین هستی یا طبیعی؟

به سلامتی عزیزم برا منم دعا کن این روزا زود تموم شه منم راحت شم

😍😍ايشالا بسلامتي فارغ بشي

عزیزدلم بسلامتی برا منم دعا کن عزیزم

تو راهی دختره یا پسر

انشالله صحیح و سالم بغل بگیری

بسلامتی عزیزم منم شنبه زایمان میکنم
الهی به سلامتی ی نی رو بغل بگیری
حالت بهتر شد بعد از عمل برامون از تجربه ها بگو ،🤩😍

ای جان بسلامتی ان شاءالله فرشتت به دنیا بیاد و بغلش کنی

عزیز دلممممم.بسلامتیی

عزیزززززززم به سلامتی فارغ شی خوشگل خانوم

الهی عزیزتو سالم بغل بگیری🤩
میشه برای منم دعا کنی بچم سینمو بگیره و سینم پر شیر بشه از خدامه بچم شیر مادر بخوره ولی شیر ندارم، خدایا یعنی میشه 😭😭

ای جونم،انشالله عکس نی نی رو یادت نره بزاری

ایشالا بسلامتی زایمان راحتی میکنی دختر قشنگ🥹🫂

ای جون دلم اصلا نترسی ها ایشالله خیلی راحت زایمان میکنی و یه برسام خوشگل دیگه به دنیا میاری 😘

خب خدا روشکر تو پی وی یه سری تجربیات برات میزارم عزیزم

قربونت عزیز درد داری یان

اگر دوست داشتی درخواست بده تجربیاتم رو برات بفرستم . فاصله سنی پسرای منم ۲سال و نیمه

بسلامتی عزیزم

تو دلی چیه?

الهی شکر که برسام تنها نیست و مثل خیلی ها حسرت خواهر و برادر به دلش نمیمونه. بهترین کار دنیا آوردن خواهر و بردار برای بچه هامون ه تا ۲۰ سال دیگه یار و غمخوار هم باشن

به سلامتی عزیزم

عزیزممممم انشالله بسلامتی زایمان کنی😍😍

بسلامتی عزیزم زایمان کنی ...برامنم دعاکن منم زود درد بگیرم

بسلامتی

بسلامتی گلممم🥺❤
زایمان راحتی داشته باشی

بسلامتی بغلش کنی برا ماهم دعا کن

ای جانم قشنگ خانوووم الهی به تندرستی و سلامتی زایمان کنی برات دعا میکنم گلم

برسام عزیز خاله کجا موند🥹🥹

انشالله ک بسلامتی زایمان میکنی

بسلامتی گلم
استرس نداشته باشیا
به خوشی میگذره

🥰🥰انشالله بسلامتی بغل بگیریش دلبر

سوال های مرتبط

مامان سویل🫀👼 مامان سویل🫀👼 ۱ ماهگی
خب خب بلاخره بعد دو روز اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون
من جمعه ۴۰ هفته تمام میشدم اومدم بیمارستان گفتم ۴۰ هفته تمامم گفتن هم میتونی بری هرموقع دردت گرفت بیای هم میتونی بستری بشی گفتم نه میخوام بستری بشم چون هیچ درد یا علائمی نداشتم ، بهم یه برگه داد گفت اثر انگشت بزن که با رضایت خودت داری بستری میشی . بعد معاینه ام کرد گفت دو سانتی ، فرم پر کرد برام سونو ها و ازمایشامو جدا کرد گفت اینارو ببر پذیرش پرونده باز کن پک کامل زایمان بگیر و بیا .
کارای پرونده رو کردم اومدم دوباره اورژانس بهم گفت لباساتو عوض کن و برو بلوک زایمان .
لباسامو عوض کردم رفتم بلوک زایمان ساعت ۱۰ و نیم صبح بود اومدن فشارمو گرفتن معاینه ام کردن ان اس تی گرفتن . ساعت ۱۲ و ۴۰ دقیقه اوردن سرم وصل کردن بهم توش امپول تزریق کردن پرسیدم این چه سرمیه گفتن که سرم و امپول فشاره ، اولش هیچ دردی نداشتم ساعت ۲ اومدن دوزشو بیشتر کردن یکم دردم بیشتر شد . نهار اورده بودن برام چون سرم وصل بود بهم نمیتونستم بخورم گفتم میشه مامانم بیاد کمکم گفتن اره صدا کردن مامانم اومد پیشم دیگه تا لحظه اومدن بچه موند پیشم گفتن بمونه ماساژم بده.
مامان جانان مامان جانان روزهای ابتدایی تولد
بعدم رفتم بخش و گان پوشیدم و با همسرم و مادرا خداحافظی کردم رفتم اتاق عمل
ساعت حدود هشت و ربع بود که رفتم داخل اتاق عمل خانم دکتر مهربونم هم بودن کلی خوش و بش کردن بعدم پروسه بی حسی انجام شد و ساعت هشت و پنجاه و پنج دقیقه دخترم به دنیا اومد که همسرم رو پیج کردن اومد بالا ناف رو برید و نی نی رو دید بعدم خون بند ناف رو گرفت و برد داد به نماینده رویان
بعد منو بردن ریکاوری تا اینجا همه چی تو بی درد ترین حالت ممکنه بود ولی تو ریکاوری که بی حسی رفت و ماساژ رحم دادن رفتم اون دنیا و اومدم از درد🥲🥲 بعد رفتیم بخش من اتاق خصوصی میخواستم که پر بود ولی از شانسم اتاقم دو تخته بود که اون شب کسی بستری نشد .
از،ساعت حدود ده تا سه دو سه بار باز اومدن ماساژ رحم که من هربار وفات پیدا میکردم😂 ساعت سه ساعت ملاقات بود که جانان اومد دیدن خواهرش😍 تو اون تایم یه خانمی اومد گفت من پزشک فیزیوتراپیم و در حد ۴_۵ دقیقه چهارتا ورزش گفت انجام بده تو دوران شیردهی و رفت بعد باز یکی دیگه اومد گفت من روانشناسم و پنج دقیقه در مورد افسردگی بعد از زایمان و برخورد با بچه اول و ... حرف زد رفت و در اخر هم متخصص داخلی همون دم در اومد گفت ازمایشا خوب بوده و رفت
مامان 🩵🩶💙محمدرضا مامان 🩵🩶💙محمدرضا ۵ ماهگی
خوب بالاخره منم نی نی مو به دنیا آوردم ، روز چهارشنبه دکتر وقت سزارین داده بود ، ساعت ۵/۳۰ صبح گفته بود بیمارستان باشم، شام مو ساعت ۱۰ شب برنج و چرخکرده خوردم ، صبح ساعت ۵ یه لیوان چای شیرین با عسل خوردم(توصیه دکتر) ، بعد نماز صبح رفتیم دنبال خواهر شوهرم و رفتیم بیمارستان ، تریاژ مامایی ، اونجا ضربان نی نی رو چک کردن ، کارای بستری مو انجام دادن، بعد رفتیم پذیرش و اتاقمو مشخص کردن و گفتن علی الحساب ۱۵ میلیون واریز کنید.
بعد رفتیم بالا یه ساک لوازم دادن، توش دمپایی ، مسواک ، خمیر دندان ، ژیلت ، بلوز و شلوار یکبار مصرف(برای عمل) ، یه تاپ یقه هفتی که بعدا میگم کاربردش چی بود، یه کلاه همرنگش برای محمدرضا، یه لباس آشغال برای بعد عمل ، یه حوله برای تمیز کردن محمدرضا تو اتاق عمل، و یه ظرف غذا برای محمدرضا(یه لیوان کوچولو بود برای دوشیدن شیر) دادن ، بعد اون تاپ رو پوشیدم و از روش لباسهای یکبار مصرف رو پوشیدم، ساعت ۷ صبح مامانم و خواهرم هم اومدن بیمارستان ، تو اتاق یه ان اس تی هم گرفتن. بعد پرستار اومد فشارمو چک کرد ، آنژیوکت وصل کرد ، اینم بگم که کلا بار اولم بود بیمارستان بستری میشدم و حتی سرم هم برا دفعه اول بود که میزدم😁
مامان رادین💙🐥 مامان رادین💙🐥 ۴ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمان سزارین ؛در بیمارستان عرفان نیایش✨🤍
بهترین بیمارستان؛بهترین امکانات بهترین کادر درمان 🫶🏼
(پارت اول)
روز دوشنبه ساعت ۶:۳۰صبح که از خواب بیدار شدم
به همراه مادرم و همسرم و دختر عموم راهی بیمارستان شدیم!
ساعت۸:۳۰ رسیدم بیمارستان که هم خیلی دیر رسیده بودم هم واقعا ترافیک بود !
خلاصه تا رسیدم مادر و دختر عموم رو نگه داشتن نداشتن بیان بالا
منو همسرم رو فرستادن بلوک زایمان برای انجام دادن کار هام و رضایت های همسری ✨🤍
کارام خیلی سریع پیش رفت و منو خوابوندن اول ان اس تی گرفتن ازم بعد آنژیوکت وصل کردن و بعد سوند !!
اصلا از سوند نترسید هیچی نییییییییست
از من ترسو تر فکر نکنم وجود داشته باشه اما اصلا ترس نداشت و درد نداشت 🙂فقط کمی سوزش!!
اما آنژیو کت وصل کردن برام خیلیییی درد داشت
بنظرم از اون بیشتر برسید حتی خانم پرستار هم می‌گفت آنژیو کت درد و سوزشش بیشتر از سونده😂اما خب اونم بعد از ۵ دقیقه عادی شد و دیگه درد نداشت!
ان اس تی هم همه چی خوب بود
کارام تموم شده بود و منتظر بودم بیان ببرنم اتاق عمل!!🥲
مامان Yasn,Ayhn,Shahn مامان Yasn,Ayhn,Shahn ۴ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت سوم
خب جونم واستون بگه که اومدم خونه و با گل پسرم آقا یاسین خداحافظی کردم و گفتم واسه مامان و داداشیا دعا کن🥰❤️
بعدش با همسرم رفتیم بیمارستان آتیه و با دستور بستری ای که داشتم،رفتم پذیرش و پرونده رو تشکیل دادم و رفتم بخش زایمان
اونجا از همسرم خداحافظی کردم،چون اجازه نمیدادن بیاد داخل...
هیچی دیگه رفتم داخل بخش و دکترم رو دیدم که گفت چرا پرونده تشکیل دادی؟خیلی زوده واسه زایمانت که....اگه پرونده نداشتی مرخصت میکردم...دکتر شیفت قبل چرا گفته بستری بشی آخه؟!!!!!
بعدم گفت حالا که پرونده تشکیل دادی دیگه نمیشه کاری کرد؛برو تو یکی از اتاقا بخواب تا ازت ان اس تی مجدد بگیرم....
وقتی ان اس تی رو واسم انجام دادن،دکترم به همکارش گفت نوارش نانِ....بهتره که سونو گرافی اورژانسی بشه....همونجا واسم سونو انجام شد که دکترِ سونو گفت شرایط جنین ها خوبه...وقتی برگشتم بخش زایمان و دکترم سونومو دید به همکاراش گفت امشب رو بستریش کنیم اگه زایمان کرد که هیچی؛اگه نه که فردا مرخصش می کنم....
خلاصه همسرمو که پشت در بخش بود،صدا کردن که بره و واسم پرونده ی بخش تشکیل بده...(البته تو این فواصل همسرم به پدرم زنگ زده بود و اون بنده خدام مادرمو آورده بود بیمارستان و مادرمم پشت در بخش بود.)
خلاصه پرونده ی بخش رو واسم تشکیل دادن و منو از بخش زایمان به بخش زنان انتقال دادن...
ادامه در تاپیک بعدی...
مامان آلاء🎀 مامان آلاء🎀 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_سزارین_بیمارستان_انصاری
من روز۳۱تیر زایمانم بود امیدوارم این تجربه به دردتون بخوره
صبح ساعت۶:۳۰ بود که رسیدم بیمارستان اونجا گفتن برو طبقه۲ رفتم تا همسرم پایین کارای اداری بستریمو انجام بده به من یه پک لباس دادن گفتن همه ی لباساتو تعویض کن بعد رفتم قسمتی که چندتا تخت بود اومدن چندتا سوال و اینا پرسیدن آخرین آزمایشامو ان تی و آنومالی اینا رو ازم خواستن که بهشون دادم یه چندتا سوال در مورد مشخصات و اینام پرسیدن ؛بعد یه دستگاهی اومدن روی شکمم وصل کردن برای چک وضعیت ضربان جنین حدود یه رب یا نیم ساعت وصل بود به شکمم بعد یه خانومی اومد وضعیت شیو و تمیز بودن ناحیه جراحی رو چک کرد من چون از دکترم خواسته بودم تو نامه بنویسه سوندگزاری بعد بی حسی برا منو دیگه انجام ندادن ولی برای تخت بغلیمو همونجا سوندگذاشتن بهم یه سرمم وصل کردن ؛فقط من یه خورده فشارم افتاد اونجا چون شب قبلش شام درست حسابی نخورده بودم یه خورده هم استرس داشتمیه خانومی هم داشت تو یه قسمت دیگه طبیعی زایمان میکرد خیلی سروصدا داشت مضطربم کرد که زود اومدن برام اکسیژن گزاشتن وچکم میکردن فشارم رو که بعد چنددقیقه بهتر شدم ؛دیگه تا حدود ساعت۹ اینا که دکترم اومد بعد با ویلچر و سرمی که بهم وصل کرده بودن با پرستار رفتیم طبقه اول قسمت اتاق عمل ها که منو تحویل بدن به اونجا….
پارت بعدی رو یه تاپیک دیگه میزارم 🌸