۱۳ پاسخ

خواهررر خیلی زوده واسه انتظاراتی که تو ازش داریا
اوووو حالا حالاها همینه

کاملا عادی رفتارش عزیزم هامین دقیقا همین جوری

منم شدیدا درگیر این قضیه م و چندبار گریه م گرفت چون دلم میخاد برم باهاش بیرون قدم بزنم🥲عزیزم بچه شما حرف مبزنه؟

پسر من تا کفش نداشته باشه تو بغل میمونه . کفش که پوشید دیگه تو بغل نمیمونه پایین هم میذاریش فقط بدو بدو میکنه دنبال هر چیزی که نظرشو جلب کنه میره😂 حالا گربه باشه سگ باشه دوچرخه باشه و گاهی حتی گریه میفته از اینکه دستشو بگیری... منم تنهایی باهاش خرید نمیرم گاهی تا سر کوچه میریم فقط

پسر منم همین‌طوره

پسر منم دقیقا همینطوره

یه چیزی خیلی طبیعی هست ما توقعه زیادی داریم اونا هنوز خطر بخوبی درکـ نمیکنن والا دختر منم همینه

خوب بغل باباش احساس امنیت بیشتری داره بعدیه مدت ازسرش درمیاد
منم بخوام برم بازارتنهایی بابچم نمیتونم حتما باید کسی باشه که بتونم برم خرید کنم

پسر منم همینه دیروز با گریه برگشتیم خونه هم وارد کوچه که میشیم نمیاد دیگه

هنوز زوده برای کنترل کردن،دختر منم همینه و متوجه نمیشه که ماشین میاد و باید دستم و بگیره و خطرناک..

بچه های منم این جورین به شدت با پدرشون وابستگی دارم بیرون هم اصلا جرات نمیکنم ببرم یکی شرق میره یکی غرب مگه میشه کنترلشون کرد

من پسرم رو بدون کالسکه برای خرید بیرون نمیبرم چون وقتی کفش میپوشه مستقل رفتار میکنه و کنترل همزمان پاکت خرید و پسرم سخت میشه، وقتی تنها هستم با کالسکه میرم تا بانک سر خیابون یا خرید قابل کنترل‌تر هست، برای خریدهای اساسی هم که کلا با همسرم میریم که بتونیم همکاری کنیم فشاری به اون یکی نیاد.

یکی در مورد اینکه از بغل باباش پایین نمیاد نظر بدین.
یکی در مورد اینکه من تنهایی اصلا حریفش نیستم.چکار کنم واقعا؟دوس دارم بیام داخل بازار يا پارک باهم قدم بزنیم

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱ سالگی
خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید