سلام اومدم بالاخره از تجربه زایمانم بگم‌😁تازه فرصت شد و وقت کردم
دوستان میدونستن که من از چندروز قبل سیزده بدر درد داشتم اونم ب این خاطر بود که ورزشا شروع کرده بودم اما خیلی خفیف بود و همش میگفتم ربطی ب زایمان نداره.اما ی روز قبل ۱۳ بدر ساعت ۱۱ شب بود که بچم‌ حرکت نمی‌کرد از عصر هم حرکتش کم بود دیگ رفتم ان اس تی حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد .گفت درد داری گفتم آره میره و میاد .گفت با این انقباضا بیا معاینه کنم ببینم .معاینه کرد گفت ۲نیم ۳ سانت باز شدی اولش خواست بستری کنه بعد گفت برو فردا صبح ساعت ۶ بیا بستری شو .دیگ اومدم خونه تصمیم گرفتم تا ۶ ورزش اینا بکنم ‌بعد برم اما گفتم اگ تا صبح بیدار بمونم خیلی خسته میشم برای زایمان .خلاصه خوابیدم تا ۶ صبح که بیدار شدم دیگ دردی نداشتم اما چون گفته بود رفتم بیمارستان اما گفتم دردی ندارم گفت سیزده بدر هم هست پس‌ معاینه نمیکنم‌ برو گردشت بکن عصر بیا .اومدم خونه و یکم خوابیدم و طرفای ظهر یکم چرخیدیم و ناهار خوردیم و اومدم خونه .حموم رفتم زیر دوش اسکات اینا زدم و راه میرفتم و قر کمر و چمباتمه خودم چپ و راست تکون میدادم دیگ دردا داشتن میومدن فاصله زیاد بود اما دردش ی کوچولو شدیدتر از دیروز بود .ساعت ۸ نیم رفتیم بیمارستان .‌پرونده اینا تشکیل دادیم و معاینه کرد گفت سه سانتی .از همون اول آمپول فشار رو ب صورت سرم وصل کرد و نوار قلب هم وصل ب شکمم بود چون آمپول فشار زده بودن میگفت تا آخر باید شکمت باشع تا ی وقت ضربان قلب بچه افت کرد بفهمیم خلاصه که ۱۰ نیم سرم وصل کرد.۱۲ اینا دردام یکم شدیدتر بودن اما با نفس عمیق و... رد میکردم دردا رو ‌.
دوباری هم بالا آوردم و حالم خیل بد بود.

۱۳ پاسخ

ادامش کو ؟؟؟؟

مبارکت باشه گلم..

واااای خدا کمکمون کنه..‌‌ واقعا سخته ....ولی ارزشش رو داره وقتی الا رو گرفتی قشنگترین حس بود مگه نه

واژنم درد گرفت😣

قدمش مبارک باشه انشاله

😰😰😰چقد دردناک و سخت استرس گرفتم😁😫

وای حتی خوندنشم دردناک بود

بسلامتی عزیزم انشالله پا قدمش پر از برکت باشه با خوندن تجربت همه جونم درد گرفت چقدرسخت بودا

طبیعی واقعا سخته ولی بهتر از سزارینه

خدا قوت پهلوان

عزیزم به سلامتی که الان نی نی بغلته الهی شکر قدم نورسیده مبارک مریم جان لطفا عکس گوگولی هم بزار

۳۳۳۳۳
نسبت ب زایمان اولم که همش استراحت بودم این سری کلی فعالیت داشتم و ورزش اینا میکردم اما زایمانم خیلی خیلی خیلی سخت تر از اولی بود و خیلی اذیت شدم .اگ‌ زایمان اولم‌ اینطور بود عمرا بچه‌دوم‌ نمی‌آوردم.
دخترمم‌ خدارو شکر مشکلی نداشت و ۲۹۰۰ وزنش بود .
عمرا دیگ بچه نمیارم دیگ اولین و آخرین بارم بود اما خدای نکرده حامله شدم ناخواسته یا چی صددرصد سزارین میکنم‌
هر سوالی داشتین در خدمتم.

۲۲۲۲
.دیگ ساعت ۲ شده بود و دردا اومدنی ناله میکردم و از طرفی از ساعت ۱ کیسه ابم نشتی داشت و حرکت میکردم می‌ریخت و خیلی رو مخم بود چون از ی طرف دستگاه ها ب شکمم از ی طرف سرم ب دستم‌و‌از ی طرف نواری که بین پام بود و نمیذاشتن شلوار یا شورت بپوشم و مجبور بودم با دست نگه دارم نوار رو و از ی طرف ورزش میکردم قر کمر و اسکات میزدم یا چمباتمه خلاصه که وضعیت خیلی بدی بود .یهویی دردام ساعت ۲نیم خیلی شدید شد طوری که حس زور داشتم و درد اومدنی داد میزدم رسما اومد معاینه کرد گفت بازم ۳سانتی اما بچه اومده پایین .گفت چون باز نشدی یهویی باز میشی اما شاید تا صبح هنوز طول بکشه.وقتی این گفت حس کردم مردم چون با اون درد تا صبح میمردم خیلی شدید بود خیلی.
ی ربع گذشت دیگ خیلی خیلی شدیدتر از اون درد قبلی بود و زیر شکمم حس میکردم پاره میشه دید خیلی وضعیتم بده اومد معاینه کرد گفت شدی ۸ سانت عالی .گفت دردت گرفت زور بزن چون وسایل اینا آماده میکردن و کنارم نبودن می‌ترسیدم زور بزنم‌ یهو بچه‌ بیاد.بعد که آماده شدن معاینه کرد گفت خوبه زور بزن این قسمتش سخت ترین بود حس میکردم گیر کرده و نمیاد هر سری زور زدنی انقد عذاب می‌کشیدم که کلی کلی جیغ زدم تو هر زور جیغ میزدم اما نفسام کوتاه نمی‌کردم و نفس عمیق می‌کشیدم و زور عمیق میزدم دیگ دیدن نمیاد یکیش دوتا کف دستاش محکم فشار داد سر معده ام و از قبل برش زده بودن و بچه اومد .کلی خونریزی داشتم که خیلی ترسیدن و دوباره با دست چک میکرد تا از داخل پارگی نداشته باشم خداروشکر نداشتم اما بازم کلی بخیه زد و شکمم فشار میداد بعدش تا چیزی نمونه و تموم کرد کارش رو

سوال های مرتبط

مامان رستم دستان مامان رستم دستان ۳ ماهگی
تجربه فرزند اوری ۴۰ هفته....
دیشب ساعت ۸ بخاطر درد اومدم بیمارستان ک گفتن دردت کمه و دهانه رحم باز نشده ....
گفتن دوروز دیگه بیا برای بستری ،خلاصه رفتم خونه تا صبح خوابم نبرد از درد معده ...
از ساعت ۳ زیر دلم درد گرفته بود تا ۷ صبح ک شک داشتم برم بیمارستان
بعد زنگ زدیم ب ماما بیمارستان و شرایط گفتیم ،گفت بیاید الان
تا بیمارستان هم ترافیک بود هم راه زیاد و من درد داشتم و با نفس کشیدن کنترلش میکردم...
رسیدم بیمارستان ،ماما گفت ،دیشب اومدی و چیزی نبوده حالا بیا معاینه کنم ...
و دردمم زیاد بود ،خلاصه معاینه کرد گفت ۵ سانت
برو اتاق زایمان ...۸ صبح رسیده بودم بیمارستان و با ورزش و معاینه فول شدم اما بچه پایین نمیامد و ماما دست کرده بود داخل ک زور بدم
خلاصه امپول فشار هم زدن و اون زور دادن ها جونم گرفت از شدت درد
اما سر بچه اومد و خانم رحیمی شاهکار و بسیااااار با تجربه و ماهر
هرچی پول میگیره نوش جونش باشه منکه ازش راضی ام خدا هم ازش راضی باشه...
.
ب وقت ۱۵ دی ،۳ رجب
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 روزهای ابتدایی تولد
مامان 🩵کیان🩵 مامان 🩵کیان🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
ببخشید که دیر میشه پارت ها پسرم بغلمه داره شیر میخوره
خلاصه ماما گفت دردام ۵ دقیقه یکبار شد برو بیمارستان
ساعت ۴ صبح بود که دردای من شد ۶ دقیقه یکبار که دیگه ماما گفت برو معاینه شو ببینن چند سانتی
ماهم همه وسایلا و ساک نی نی رو برداشتیم و رفتیم بیمارستان
تشکیل پرونده یه مقدار طول کشید و دکتر اونجا معاینه کرد گفت ۲ سانتی .نیم ساعت راه برو بیا دوباره معاینه ت کنم
نیم ساعت راه رفتم دوباره معاینه کرد گفت ۴ سانتی .لباس بیمارستان داد گفت آماده شو ببرنت بلوک زایمان
تا من آماده بشم و رفتم اتاق زایمان ساعت ۷ صبح شد
دیگه تو اتاق زایمان گفتن بخواب نوار قلب بگیرم یه نیم ساعتی گرفت دید نوار قلب خوب نیست منم این وسطا دردم داشت زیادتر میشد
دوباره نوار قلب گرفت و ان اس تی وصل کرد که گفت ۴ سانت بازی ولی دردات خوب و منظم نیست .آمپول فشار آورد برام زد که دردای من قشنگ شد ۵ برابر
من تا قبل این اصلا سرو صدا نمیکردم سعی می‌کردم دردامو با تنفس کنترل کنم ولی وقتی آمپول فشار زد دیگه واقعا خیلی دردام شدید شد فقط میگفتم خدایا منو بکش
این وسط ماما همراهمم نیومد و یکی دیگه رو جای خودش فرستاد ولی اونم خیلی خوب بود ماساژم میداد کمک می‌کرد دردامو کنترل کنم