۳ پاسخ

تخت خودش محافظ داره اما خب من چون بهش شیرمیدم باید کنارش بخوابم نمیتونم روتخت خودش بذارمش دیگ باید رو زمین عادت کنیم.

منم دقیقا ظهر نزدیک بود ازتخت بیوفته من وقتی خوابید دور تادورشو بابالشت وپتو حصارکشیدم وازاتاق رفتم بیرون شوهرم ک اومد رفت تو اتاق دیدم صدام میکنه میگ بیا یه لحظه بچه رو ببین رفتم میبینم دستاشو گذاشته روی پتو و خودشو انداخته روش وباپاش فشار میاره ک خودشو بندازه پایین ینی قابم اومدتودهنم شوهرم بغلش کرد نذاشت بیوفته دیگ تصمیم گرفتم روتخت نخوابیم ازامشب روزمین میخوابیم

منم یبار حواسم نبود بالشت بزارم پشت سرش بچه خسته شد افتاد سرش خورد تو چوب مبل ترسیدم بردم بیمارستان عکس گرفت ولی خداروشکر چیزی نشده بود

سوال های مرتبط

مامان آوین🪷🩷 مامان آوین🪷🩷 ۵ ماهگی
موقت
مامانا چرا فکر میکنید بچه ها رو زمین راحتتر میخوابن؟ ولی تو تخت تو عضابن؟
من از اول دخترم کنارم رو زمین میخوابوندم ولی خب وابستگیش به من شدید شده بود حتما موقع خواب شب باید منو لمس میکرد تا حسم کنه و بخوابه.
و خب الان دوماه اومدیم تو اتاق خودمون و تختش آوردیم تو اتاقمون که تقریبا یکم فاصله باشه بینمون و به تخت عادت کنه تاالان خیلی خوب پیش رفتیم و هم خودم هم دخترم و هم همسرم راضیم. وقتایی هست که گریه میکنه الکی و فقط میخواد کنار من باشه اون موقع ها جای اینکه بیارمش تو تخت خودمون میبرمش تو پذیرایی کنارش دراز میکشم. چون حقیقت یکی دو ماه دیگه میخوام ببرمش تو اتاق خودش که جدا از ما بخوابه.
شاید خیلیا با من مخالف باشن و بیان زیر تاپیک بگن نه نکن و فلان و اضطراب جداییو... ولی خب اینجوری بچم راحتتر از من برای خوابیدن جدا میشه و خب خیلی چیزا هست که از بچگی تو ذهن بچه شکل میگیره.
میدونم سخته چون همش باید هوشیار باشم که‌منو بخواد برم پیشش حقیقت الانم تختش ازمون فاصله داره یکم و نچسبوندم به تخت خودم و بهانه میگیره میرم پیشش.
مامان بارانا مامان بارانا ۸ ماهگی
بعد از ۶ ماه اومدم تجربه سزارین براتون بزارم دیر نیست که😂
من ۳۸ هفته و ۴ روز بودم که بستری شدم رفتم تشکیل پرونده دادم انژوکت زدن و نوار قلب گرفتن و سرم وصل کردن و منتظر موندم دکترم بیادمن حتی یه ذره هم استرس نداشتم فقط میخپاستم زودتر دخترمو ببینم دکترم که اومد پرستارا اومدن برای سوند وصل کردن که نگم چه دردی داشت افتضاح اصلا خیلی بد بود یعدم تا بهش عادت کنم طول کشید .منو رو تخت جابجا کردن و بردن اتاق عمل اونجا گفتن خودت از روی این تخت جابجا شو که خودم جابجا شدم و دکتر بیهوشی اومد چون من بی حسی از کمر بودم امپولو زد که من اصلا حس نکردم چیزی پاهام داشت بی حس میشد سرم و دستگاهها رو وصل کردن دکترا اومدن و پارچه سبز رو انداختن جلو صورتم مشغول شده بودن که من لرز شدید کردم تخت داشت تکون میخورد از شدت لرز یهو شکممو فشار دادن و صدای دخترم اومد اینقد لرز داشتم نمیتونستم چشامو باز نگه دارم دکتر دخترمو نشونم داد یه دختر سفید با یه عالمه موهای مشکی دقیقا همونجور که تو خوابم میدیدمش دگ لرزم خیلی زیاد شد دوتا قرص زیر زبونی دادن و دوتا دوز امپول زدن ولی فایده نداشت داشتن بخیه میزدن و یه پرستار هم بالای سرم مواظب لرر و فشار من بود بخیه که تموم شد پتو انداختن رو من رفتم ریکاوری که اونجا حالم بدتر شد اونجا ۴ دوز دارو گرفتم دکترم مدام میومد چک میکرد.بچمو اوردن برای شیر خوردن که من شیر نداشتم همینجوری چندتا مک زد و بردنش. بعد از نزدیک دو ساعت که حس پاهام برگشت منو از ریکاوری بردن سمت اتاق اونجا بود که دیدم بچم تو اتاق نیست از شوهرم پرسیدم گفت بردن لباس تنش کنن. فکر میکردن من هوش و حواسم سر جاش نیست لابلای حرفاشون فهمیدن دخترم موقع تولد کیسه اب که پاره میشه یه مقدار اب میره تو ریش.تاپیک بعدی
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۸ ماهگی
سلام
اومدم تجربه م رو راجع به خواب دخترم بگم . امیدوارم بتونم در رفع قسمتی از چالش مامانای مثل خودم مفید باشم ؛
( البته در ۷ ماهگی و چند وقت اخیر )
چند وقتی بود که دخترم تو خوابش به مشکل خورده بود و شب ها هر یک ربع ، نیم ساعت ، تا حداکثر یک ساعت از خواب بیدار می شد و تقاضای شیر می کرد .
اومدم از زمان بیداریش رو چک کردم . تایم بیداریش ثبات نداشت و هر زمان که می خواست از خواب بیدار می شد .
در روز ۳ تا چرت داشت که تایم مشخصی نداشت گاهی.
شب ها هم از ساعت ۹/۵ تا ۱۰/۵ می خوابید .
اول اومدم تایم بیداری صبحش رو درست کردم . ساعت ۹ بیداری زمان بیداری شد .
مرحله ی بعدی ۳ تا چرت روزش رو کردم ۲ تا . با تایم های بیشتر
و در آخر دختر من از بدو تولد تخت کنار مادر داشت . من هر بار شیرش میدادم و میذاشتمش تو تخت . همین انتقالش به تخت خودش و تکون دادنش باعث می شد که از خواب عمیق خارج بشه ؛ چون نسبت به قبل هوشیارتر شده .
تخت کنار مادر رو چند شبی از اتاقمون خارج کردم (و بعد که جواب گرفتم تخت رو فروختم) و دخترم رو روی زمین کنار تخت خودمون خوابوندم (با حفاظت و مراقبت)
شب ها بیدار که می شد می رفتم کنارش دراز می کشیدم ، بدون اینکه زیاد تکونش بدم بهش شیر می دادم و بعد می رفت سر جای خودم می خوابیدم .
به شکل معجزه آسایی خواب شبش بهتر شد .
این کارها به من جواب داد . (البته به لطف و نگاه و هدایت خدا و فقط برای امروز و این لحظه )
شما هم اگه تجربه ای دارید بگید که به همه مون کمک بشه 😊🙏
مامان نیلا مامان نیلا ۵ ماهگی
سلام.اخرین بار که مرغ شکم پر درست کردم 9ماهه بودم من کلا استراحت مطلق بود ولی کارارو خودم میکردم نمیتونستم دراز بکشم.پسرم گفت مرغ شکم پر میخام مرغ داشتم میزاشتم تو مواد که هی انقباض شکم میگرفتم گفتم اگه برم بیمارستان مثل اوندفعه بستریم میکنن چندروز پس هرطور شده درست میکنم بعد میرم داشتم درستش میکردم شکمم سفت‌ شد شوهرمم سرکار بود ولی بازم گفتم باید درستش کنم بعد برم چون پسرم دوس داشت خلاصه با کلی استرس ودرد درستش کردم عکسم گرفتم و رفتم بیمارستان خودمم ازش نخوردم رفتم بیمارستان گفتن باید سریع بستری بشی نوار قلب خوب نیست ولی به محض که بستریم کردن قبل که چیزی بهم تزریق کنن خوب شدم😀هرکاری کردم گفتم میخام برم خونه گفتن اصلاااااااا. شوهرمم بعضیوقتا تپ بیمارستانه گفتن میخام ببرمش خونه گفتن اصلا نوارقلبش اصلا خوب نیست چرا دیر اومده که ایجور شده .بعد 8تاسرم بهم زدن اومدم خونه روز بعدشم انقباض گرفتم دیگه نرفتم .با اینکه روزی 2تا امپول میزدم ولی از ماه 5تا 9انقباض وحشتناک داشتم طوری که می‌افتادم خودم نمیتونستم بلند بشم . خلاصه دلم کشید مرغ شکم پر و ازاونجا که اصلاااااااا وقت ندارم نمیدونم چطور درست کنم پسرمم هی میگه ازوقتی نیلا اومده تو غذاهایی که من میخام رو درست نمیکنی 😌