اصلا بهش فکر نکن
زایمان یه جریانِ... مثه جریانِ آب... یهو میاد و تو رو با خودش میبره...تو شرایطش که قرار میگیری سریع میگذره...
درد داره ولی لذت هم داره
شیرینه... دیدن بچه و این معجزه ی خلقت، برات جذابه...
چند ساعتی و درد میکشی
کم و زیاد میشه
نی نی ت دنیا میاد
راحت میشی...
بعدم که تا ده روز مراقبت جدی از بخیه هات... و بعد هم تا شش ماه مراقبت کلی که پیاده روی طولانی نری بار سنگین بلند نکنی....
و اینکه
زردی چیز وحشتناکی نیست
اکثر بچه ها دارن...
نگران نشی بیخود... من مثه دیوونه ها خیلی غصه خوردم... تو نخوری🌹🧡
پودر گالاکتومید شیرت و زیاد میکنه
قرص لاکتاول شیرت و چرب و مقوی...
من جفتشو میخوردم
لاکتاول و هنوزم میخورم....
همین دیگه مامان گلی
برای ما هم دعا کن🧡
بابا من آنقدر وازه فهمیدم یک چیزی تیز که روی پوستم خراش خورد بخیه ها هم که یک جیغم به آسمون بود خوب بعد بیمارستان که میخواستم نشد برم زود زایمان کردم من به نزدیک ترین بیمارستان بردن اونم امام سجاد بعد شب اول ماه رمضان بود هر برای خودش یک کاری انجام میدادن
ببین من ی زایمان طبیعی داشتم ها اما بازم میترسم فقط فقط از اون معاینه ها یعنی یادم میاد دلم هری می ریزه و برش یا بخیه اون موقع از بس ک درد داری اصلا هیچی متوجه نمیشی برش و ک از بس درد داری نمیفهمی باز بخیه رو از بس ک اون همه درد تموم شده یک دفعی اون درد دیگه برات چیزی نیست 😂 یا اون آمپول من رگ های دستمو همرو پاره کرده بودن ها از بس ک سرم میزدن و آمپول رگ پیدا نمیکردن من دهانه رحمم باز نمیشد ب زور آمپول و اینا باز کردن الآنم خیلیییییی میترسم یعنی دیونه شدم از بس فکرمیکنم فقط هم ب معاینه فکرمیکنم از بس ک درد داشت
نترس بسپار بخدا و قوس باش😘 هرچه پیش آید خوش آید 😘
فقط نفس عمیق بکش توی دردات .
از بخیه هیچی نمیفهمی چون امپول بیحسی میزنن
منم دقیق مث تویم دیونه شدم مخصوصا شبا همش فکرم درگیره
ببین عزیزم برش و بخیه بی حسی میزنن چیزی حس نمیکنی،زور زدن هم به حرف ماماها گوش کن هر طور گفتن اونو انجام بده،سختی زایمان و دردش قبل ایناست و واقعا زیاده دردش و سخته ،فقط دادو هوار نکن انرژیتو هدر نده ورزش کن تحرک داشته باش زود فول شی زمان زایمانت کوتاه شه ،تو از پسش برمیای
برش و بخیه اصلا حس نمیکنی نترس
من دو تا زایمان طبیعی داشتم. ۳۴ سالمه، اولی ۲۵ سالم بود و واقعا مثل الان شما نگران بودم
اما مساله میدونی چیه؟ یک جریان طبیعی توی بدنت قراره تورو با خودش ببره... آدرنالین ترشح میشه و قوای بدنت همه با هم هماهنگ میشن تا این ماموریت قشنگو انجام بدن... یعنی در حالت عادی اصلا این توان رو نداریم، ولی اونجا این توان خودش میاد
من به همسرم می گفتم ادم چاقو میخوره خیلی بدتره تا این درد! میدونی چرا ؟ چون درد سوختگی، یا بریدگی ممتده! اما این درد ممتد نیست
و این تحمل پذیرش میکنه
هی هست...باز هیچی نیست
باز هست
باز نیست
وقتی هم که به اوج می رسه با سه تا زور اساسی بچه توی بغلته و دیگه دردی نیست
...
تموم میشه میره و تو میمونی و زیباترین احساسی که یک آدم میتونه تجربه کنه
منم میترسم جدیدا
ولی خب راهی نبست جز این که اطلاعات و توانایی مون رو بالا ببریم
ورزش میکنی؟
شاید باورت نشه ولی قراربود تهران بیمارستان خصوصی زایمان کنم ولیییی شرایط ی جوری شد که رفتم شهرستانمون که ی شهر تقریبا محرومه و بیمارستانش جوریه که فقط زایشگاهش کارایی داره و اونم اکثر همشهری هامون میرن مرگز استان و اکثر بیمار ها تو هر زمینه ای سریع ارجاع داده میشن مرکز استان و من اونجاااا زایمان کردم و انقدر خووببب بود که به هر کی میگفتم فقط میخندیدن که دارم الکی میگم
میخوام بگم نترس و امیدت به خدا باشه کلا دردش وقتی بچه رو میزارن رو سینت از وجودت میره
برش و بخیه اصلا متوجه نمیشی
منم از همون برش بخیه ش میترسم
من خودم بچه اولم طبیعی بودالان سزارین انتخاب کردم چون نمیخام دیگه درد بکشم
به نظرم هرچی بهش فکر نکنی بهتره
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.