۱۰ پاسخ

اصلا ن خجالت بکش نه زیادی بچه رو اذیت کن یه سنی اینجورن درست میشه

شاید میلش به بازی کامل تخلیه نمیشه، بیشتر ببرش پارک و خانه بازی. الان به سنی رسیده که اصلا باید مهدکودک بره. توی خونه نگهش ندار، روحیه‌اش اجتماعی هست دوست داره بازی کنه

دخترمنم اینجوری مهمون هرکسی جایی بریم آویزون بقیه میشه عادت میکنه سریع اونهام قیافه میگیرن چیکارکنم نمیتونم کنترلش کنم

زیاد بهش محبت کنین توخونه هم خودت هم پدرش محیط خونه روبراش طوری کن که بیشتر به شما خونه وابسته بشه نه دیگران ،البته بازی کردن با دیگران بنظر من خیلی هم خوبه ناراحت نباش اینم به مرور درست میشه

بنظرم زیادی بزرگش کردین بیشتر خودتون و پدرش باهاش بازی کنید بیشتر ببرش پارک و خانه بازی ببرش کلاسی جایی که دوست پیدا کنه
بازی غذای روح بچه است همون‌طور که برای جسمش غذا بهش میدین
لابد اونقد که باید از لحاظ بازی کردن و همبازی ارضا نمیشه

میبری بیزون؟خانه بازی یا مهد؟ هر چند امسال باید بره پیش دبستانی

یعنی هرکی رو ببینه دوس داره باهاش بازی کنه؟
خب بچه هست عزیزم براش بازیهای جالب که خودش یه نفره بتونه انجام بده یادبگیر بازی کن که دیگه به بقیه گیر نده،مثلا یادش بده خودش خاله بازی کنه براش کلبه درست کن توخونه و...

از مشاوره کمک بگیر

چندسالشه؟

چن سالشه مگه

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱۰ ماهگی
سلام مامانا‌.ما یه ووستی داریم که بچه ۱ساله داره.
باهم رفت و آمد داریم.سر اسباب بازی باهم لج میکنن هم هامین هم بچه دوستم.اگد اسباب بازی اون باشه من از هامین میگیرم میگم مامان مال خودشه ناراحت میشه.مسئله اینجاست که حتی میاد اسباب بازی خود هامینو بگیره ماناتش سکوت میکنه میخنده.
شوهرم هی میگه بابا بده بهش ولی من سکوت میکنم عین دوستم.
هامین معمولا بدون گریه کوتاه میاد میره سراغ یه اسباب بازی دیگه ولی اگر خیلیی اسباب بازیشو دوست داشته باشه نمیده و اون گریه میکنه یا اگر اذیت کنه هامین لجش میگیره میزنه حالا دوستم بهش برمیخوره.نکته اینجاس شوهرم با من دعوا میکنه جرا میزاری بزنتش میگم اقا اون میاد اسباب بازی هامین بگیره مامانش میخنده به اینجا میرسه من باید برم بچمو توبیخ کنم؟میگم چرا بزور به هامین میگی اسباب بازیشو بده میگه اونم بچس دیکه میگم خب بچه منم گنده نیست که چرا توقع داری من هی هامینو بخاطر یکی دیکه کوچیک کنم😐😐خدایی بی منطق میگم؟من میگم اگر بچه ان دوتاشون بچه ان
مامان مانِلی🫀🧿 مامان مانِلی🫀🧿 ۱۱ ماهگی
اَندکی درد و دل….
من بعد از ۶سال بچه دار شدم
دوست داشتم زمانی تجربه کنم حس مادری رو که با تمام سختی هاش کنار بیام و برام قابل تحمل باشه

همیشه با بچه های فامیل انقدر بازی میکردم
که بچه ها همه وقتی میفهمیدن من دارم میرم پیششون خیلی خوشحال میشدن(به گفته ی مادراشون)
توی عید دیدنی ها من همیشه با بچه ها توی اتاق در حال بازی بودم
همیشه با خودم میگفتم مگه میشه برای بازی با بچه وقت نداشت؟؟!!
مگه میشه آدم حوصله ی بازی با بچه رو نداشته باشه؟؟!!

از روزای اول تولد دخترم تا همین الان هم انواع بازی هایی که بلد بودم و مناسب سنش بود رو باهاش بازی میکنم

ولی خیلی مواقع اصلا باهام همکاری نمیکنه
فقط میگه بغلم کن
حتی کنارش نشستم هم میگه بغلم کن
اصلا به بازی توجه نمیکنه زیاد

بعضی روزها انقدر خسته میشم از کارا و مسؤلیت های زیادی که گردنمه
که حوصله ی بازی باهاش رو ندارم واقعا
و شبها عذاب وجدان میگیرم 🥺🥺

از یه طرفم ناراحتم که خودمو کاملاً فراموش کردم و هیچکاری برای خودم نمیکنم
نه ورزش میکنم
نه به پوستم میرسم
نه قرصامو میخورم…..🥴🥴

میدونم به گفته ی کوثر یاوری داریم کار بزرگی میکنیم و مادری کردن رسالت بزرگیه که به عهده گرفتیم
ولی بیایید انگیزه بدید 🙏🏻به مادری که کم آورده و خسته اس و PMS عجیب داره براش سخت میگذره🤒🤒
مامان فرشته‌ها مامان فرشته‌ها ۱۲ ماهگی
سلام
شبتون بخیر
خانوما یک موردی برام پیش اومده میخام اینجا مطرح کنم ببینم چیکار کنم
مدرسه دخترم هر روز بجز پنجشنبه ها صبحانه میده، من روزایی که دخترم صبحانه مدرسه را دوس نداره و پنجشنبه ها براش صبحانه گرم میذارم معمولا سیب زمینی سرخ شده، سوسیس خونگی و از این قبیل
دخترم خیلی مظلومه و با دختر دوستم که پر رو هست همکلاسیه
حالا این دختر دوستم همیشه نصف بیشتر صبحانه های دختر منو میگیره ازش (چون تپله مامانش براش کم صبحانه میذاره یا مثلا صبحانه های سالم میذاره و فکر میکنه بچه اش با همون سیر میشه ) ولی بچه اش تو مدرسه با صبحانه دختر من خودشو سیر میکنه یا گاهی از بقیه بچه ها کِش میره
این پنجشنبه واسه دخترم سیب زمینی و سوسیس گذاشتم ولی متأسفانه فقط چند تکه سیب زمینی به خودش رسیده بود، منم چون دیگه از پارسال داره تکرار میکنه یک پیام به دوستم دادم و گفتم بیشتر براش صبحونه بذار چون با دختر من شریک شده تو صبحانه
حالا اونم بهش برخورده و سرسنگین شده با من
من از یک طرف دلم واسه بچه ام خیلی میسوزه که نمیتونه از پس خودش بربیاد چون دختر اون خیلی پیله و پر رو است، از طرفی هم میخام از دل دوستم دربیارم و بهش بفهمونم که دخترش چیکار میکنه
لطفا راه حل بدین