۳ پاسخ

بستریش میکنن احتمالا بهش سرم اینا وصل میکنن امپول میزنن امپول ریه دیگه همشم چک میکنن وضعیت بچرو تا زمانی ببینن دیگه واقعا راهی نیس باید بچرو بردارن

امپول ریه زده؟ اکه بدنیا بیاد میره دستگاه تا ی مدت

نمیشه بره تبریز؟

سوال های مرتبط

مامان الینا مامان الینا ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
من هفته 37 رفتم دکتر برای معاینه لگن و دکتر گفت لگنت محدوده و برای زایمان طبیعی خیلی سخت میشه و فک میکنم نتونی اصلا
و پرسید که مامانم چجوری زایمانی داشته گفتم طبیعی ولی خیلی سخت
که گفت احتمالا توهم نتونی و سخت بشه
گفتم خب نامه بزنین برای سزارین گفت نمیشه فقط من بگم سزارین
و ماما های بیمارستان هم باید تایید کنن وگرنه میشه سزارین اختیاری
خلاصه بهم گفت که 15 شهریور برم بیمارستان و معاینه بشم اگه تایید دوتا ماما بود میاد برای سز
رفتم تریاژ و معاینه کرد و تایید کرد که لگن محدوده
و گفتن بستری بشم که مامای بخش زایمان هم تایید کنه
که گفت نه لگن خوبه و میتونی طبیعی😐
خلاصه زنگ زدن ب دکترم و گفتن باید طبیعی زایمان کنی
دکتر هم چون میدونستم واقعا نمیتونم و نمی‌تونست مستقیم بگه که نمیتونه گفت باید باز سونو بشه و نوار قلب بگیرین
خلاصه رفتم سونو و وزن بچه 3800 بود و دیگ قطعا من طبیعی نمیتونسم
که از اونجا دیگ گفتن برو برای عمل ,🤗
مامان پنبه مامان پنبه ۱ ماهگی
سلام. اومدم تجربه زایمان بگم. چیزی که خودم اینجا خیلی پیگیرش بودم.
قسمت اول
40 هفته رفتم دکتر، معاینه تحریکی کرد. خیلی درد داشت برا من. تا چند دقیقه نمیتونستم صاف بایستم و راه برم. اما درد غیر قابل تحملی نبود. NST هم گرفت، نامه داد گفت 6 و نیم صبح بیمارستان باش برای زایمان طبیعی. بیشتر از این صلاح نیست صبر کنیم. همین امروز هم یه دکتر قلب برو. بخاطر یه سری آزمایشا که اینجا گفتن نداره چون از حوصله شما خارجه، رفتیم 2تا دکتر قلب، هردو گفتن اینجا تو شهر امکانات کمه باید بری یه بیمارستانی توی مرکز استان که امکاناتشو دارن.
دیگه شب دیروقت بود و به دکترم دسترسی نداشتم، رفتیم بیمارستان، اونجا با دکترم صحبت کردن و شرح حال دادن، دکترم گفت بله باید بره همونجا. منم تعریف بد اونجا رو خیلی شنیده بودم به هیچ عنوان دوست نداشتم برم اونجا.
آماده شدیم رفتیم یه بیمارستان خصوصی خیلی خوب تو رشت، شب از نیمه گذشته بود. اونا هم گفتن ما اصلا نمیتونیم پذیرش کنیم باید برین همون خراب شده بیمارستان دولتی. با آمبولانس هم باید برین.
و ما رفتیم اون جهنم...
مامان مهرو کوچولو مامان مهرو کوچولو ۱ ماهگی
خیلی خنده داره واقعا
اینی که دارم تعریف میکنم نمیدونم تو شهر های دیگ هم هست یا نه ولی تو گیلان خراب شده هست
بی ام آی من بالای ۴۰
دکتر من چهارتا بیمارستان میره
پارس و قائم و ولیعصر که خصوصین
یه بیمارستان دولتی هم میره تو صومعه‌سرا
دکترم به من گفت اگر میخوای سزارین بشی به خاطر وزن بالات هیچکدوم از این چهارتا بیمارستان قبولت نمیکنن
اگر هم بخوای طبیعی بیاری باز هم بابت وزنت بیمارستان ولیعصر و صومعه‌سرا قبولت نمیکنن باید بری پارس یا قائم
خنده داره نه؟
خلاصه من از اول طبیعی میخواستم و از اول دوس داشتم بیمارستان پارس زایمان کنم
هر کاری کردم اما تا الان نشد
هفته قبل رفتم دکتر سونوگرافیم رو دیده میگه اگر با همین وضع ادامه بدی و تا ۱۷ شهریور زایمان نکنی بهت نامه سزارین میدم ولی هیچکدوم از چهارتا بیمارستانی که میرم قبولت نمیکنن سزارین شی😊
خیلی هم عالی دیگ تکمیل تکمیلم
دیگ نمیکشم واقعا
قبل از بارداری هروقت میرفتم دکتر زنان بهم میگفتن با این وزن بالات چجوری میخوای حامله شی زایمان کنی؟ فشار خون میگیری دیابت میگیری کمردرد میگیری اذیت میشی
خداروشکر نه فشار گرفتم نه دیابت نه کمر درد و نه هیچ چیز دیگه ای تنها چیزی که تو بارداری داره اذیتم میکنه عامل انسانیه
یعنی همین که نمیذارن تو هر بیمارستانی زایمان کنی
این بلاتکلیفی داره پدرم در میاره
مامان 🩷👧🏻ronisa مامان 🩷👧🏻ronisa ۶ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان همتا مامان همتا روزهای ابتدایی تولد
بلاخره منم میخوام تجربه زایمانمو بگم
کاشمری های عزیز و شهر های اطراف باید بدونن که بیمارستان حضرت ابوالفضل قبلاً خیلی بد بوده خودمم از آبجیم و بقیه شنیده بودم که رسیدگیشون فوق‌العاده افتضاح تو بارداریم چند نفر بهم گفتن که خواستی زایمان کنی بیمارستان حضرت ابوالفضل نرو برو یا مشهد یا تربت بهتر از کاشمره ، اما من چون کلاس های آمادگی زایمان رفته بودم و بعد کلاسا میبردن بخش زایشگاه و نشون میدادن اتاق هارو با اینکه چهار یا پنج جلسه بیشتر نرفته بودم اما مطالبی که گفته بودن خیلی به دردم خورد
خیلی ها هم گفتن ماماهمراه بگیر خیلی خوبه و اینا من کلاسا رو که رفته بودم گفته بودن که هرکسی ماما خودش میاد بالا سرش و به غیر از اون کسی نمیاد و تا آخر همونه منم گفتم اگه اینطوریه پس چرا ماما همراه بگیرم همون ماما هست دیگه
(پارت اول)
من از شب شنبه ۵ مهر لک خون قهوه‌ای دیدم دوبار ساعت حدودا یک شب بود که با حول و ولا شوهرمو بیدار کردم که لک دیدم و اینا تو تاپیک هام هست خلاصه رفتم بیمارستان اینم بگم دو شب قبلش رفته بودم بیمارستان آن اس تی بگیرم که معاینه هم شدم ، خانمه اونجا گفت تو هفته شما طبیعیه که لک ببینی اما من خودم گفتم که بیا معاینه کن معاینه کرد و گفت هنوز باز نیست نوار قلب و همه اینا اوکی بود اومدیدم خونه دوباره هم من لک قهوه‌ای دیدم به آبجیم که گفتم گفت بخاطر معاینه بوده منم همینجوری میشم منم تا قبل اون معاینه شده بودم اما بعدش اصلا یه لک هم ندیدم....