۹ پاسخ

مهم شیشه شیره گلم شیر که تر هر موقع بخورن مهم نیست پسرمن شیر را 16ماهگی گذاشت کنار ولی تو شیشه آب میخورد بدجوری وابسته شده بود براش حکم پستونک داشت یعنی دیوونه شده بودم جرأت نمی‌کردم ازش بگیرم تا سه چهار ماه بعدش دلو زدم به دریا گرفتم

من تا تولد دوسالگی شیرخشک توی شیشه دادم
فردای تولدش شیر پاستوریزه پرچرب توی شیشه
اصلا هم عجله ندارم برای گرفتن شیشه یا شیرگاو
چون ابدی نیست
حرفدهیچکسم برام مهم نیس بچم هرجوری که دوست داره باید زندگی کنه
شیر گاو روزی ی پاکت ی کیلویی میخوره

ولی من اول شیر ظهر خوابیدنش رو گرفتم بعد شیر شب رو یک ماه طول کشید که عادت کنه بدون شیر بخوابه بعد شیر روزش رو قطع کردم

خواهرم از من زود تر گرفت کلا قطع کرد خیلی اذیت کرد

اول شیر شب و شیر ظهر خوابیدنشون رو بگیر بعد یه چند وقت که کاملا عادت کردند شیر روزش و بگیر

یعنی اصلا دیگه شیر نمیخورن؟ خب یک فنجان که هرروز باید بخورن چه اشکال داره همیشه موقع خواب بخورن؟ من قبل از خواب یک فنجان میدم پاستوریزه

اب رو نباید بریری تو شیشه

داروهاشو تو قمقمه نی دار نمیتونی بریزی بخوره؟
منم هنوز از شیر و شیشه نگرفتم🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️

دقیقا منم همین اشتباه و کردم بعد ترک شیر شیشه شیر و از پسرم نگرفتم بعدش خیییلی واسم سخت شد یک هفته عذاب کشیدیم تا شیشه شیر و ترک کرد

سوال های مرتبط

مامان آقا نویان مامان آقا نویان ۲ سالگی
سلام. وقتتون بخیر مامانا. من نوزده اسفند شیشه شیر پسرمو کلا ازش گرفتم. یعنی از قبلش اول قبل خوابشو گرفتم. بعد شیر روزشو حذف کردم بعد چند روز نصفه شب که می خورد رو حذف کردم و بهش ندادم. بماند که چه ها کشبدم تو دو هفته اول از بس بی قراری کرد. تو اون یم هفته ای که شیر روزشو قطع کردم اصلا بهونه نگرفت. ولی وقتی شیر شبش قطع شد و دیگه شیشه بهش ندادم، خیلی زیاد بهونه گرفت. نصفه شبا دو سه ساعت بیدار می موندیم. تا شد عید و به خاطر دید و بازدیدها که دیر می خوابید بیدار شدن های نصفه شبش بهتر شد. اما در طی روز خیلی بهونه می گرفت. ولی اواخر عید بهتر سد. ولی هر وقت خسته یا گشنه بود گریه می کرد می گفت چرا شیشه بهم نمی دی. الان ده روزه به شدت به شدت لجباز و پرخاشگر شده. یه سره منو می زنه با دست با پا. گریه های شدید چند ساعته که هیچ جوره ساکت نمی شه. با آرامش با صبوری با همدلی. اصلا آروم نمی شه. قبلا حواسشو پزت می کردم بازی می کردم حل شدنی بود. الان تو این ده روز بریدیم. نفسمون بالا نمیاد از بس سر هر چیزی سر هر چیزی گریه های وحشتناک داریم. افسردگی گرفتم واقعا. نمی دونم چیکار کنم؟ از پقتی هم از شیشه گرفتمش خیلی با لب و لوچه و فک و دهنش ور می ره. فکشو میاره جلو. زبوتشو میاره بیرون‌. دندوناشو میاره جلو. حرف زدن و نصیحت بدترش کرده