۱۰ پاسخ

مشکل‌ازمادرتونه

والا هر چی بیشتر خوندم بیشتر فهمیدم مشکل از دخترت نیست.مادرت انگار بچه تر از دخترته.رابطه رو یا کم کن یا مدیریت

خوب بچه بازی میخواسته دوست داشته با مامانیش بازی کنه که مامانیشم متاسفانه متوجه نبس😑

عزیزم بخاطر لکنت دخترت باید از همچین آدمایی یه مدت فاصله بگیری
حالا هر کی میخواد باشه
رفتارای بدش رو تو روش نگو فعلا
شعر و قصه زیاد براش بخون حتی اگه گوش نکنه داری خونه رو جم میکنی بخون بلند و شمرده شمرده داری ظرف میشوری بخون جوری که دخترت بشنوه
بی تفاوت بخون
محبت مادری هم که یع چیز دیگه اس برا هر دردی درمانه‌ ازش دریغ نکن
ایشالا که دخترت خوب خوب بشه
با حرفای اطرافیانت دخترت لجبازتر میشه و پرخاشگر

نیاز ب توجهش داشته بیچاره دخترت هر راهی ک میرفته مامانت توجه کنه بهش بی محلی میکرد اینم بدترش انجام می‌داد بلکه یکم حس کنه مورد توجهه مامانته

ببر شهربازی و گردش و بیرون .خودت باهاش بازی کن تا بچه تخلیه بشه بعضیا همینن حوصله بچه ندارن.

درسته عزیز
دخترم کلا اونا رو می بینه منو فراموش میکنه
بعدم اینکه مامانم و خواهرا کلا همیشه ب بچه رو نمیدن همیشه سالهاس

باور کن من انقد ب دخترم میگم ک کارهای خوب کنه و هزار بار گوشزد میکنم ولی گوش نمیده

درسته بچه به بازی احتیاج داره ،ولی شاید مامانت حالش مساعد نبوده ،کارهای بچت خیلی زشت بوده ،من اصلا نمیخوام چیزی بگم که ناراحت بشی واین که ما فقط تو مجازی کنار هم هستیم ،اما از من میشنوی خودت باید سر بچتو گرم میکردی حالا چه با خوراکی چه با کارتون یا هرچیز دیگه ،من اگه بچه هام این کارارو بکنن قبل از این که مامانم چیزی بگه خودم برخورد میکنم با بچم ،یعنی چی که دست مامانتو چنگ میزده که باهاش بازی کنه ،نباید به بچه انقدر رو بدی که برای این که به خواستش برسه هرکار زشتی رو انجام بده ،چون بعدا دودش تو چشم خودمون میره
بازم میگم قصد جسارت نداشتم وفقط خواستم راهنمایی کرده باشم

دخترتون مقصر نیست سعی کن خودت اون لحظه باهاش بازی کنی سرگرمش کنی نزدیک مادرت نره بعدم اونا قدیمین همینو میگن

عزیزم چرا با مشاور درباره رفتارهای دخترت صحبت نمیکنی؟

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی💙ضحی💗 مامان امیرعلی💙ضحی💗 ۵ سالگی
دلم میخواد گریه کنم دیگه
دردای خودم کمه،اذیتای پسرم بیشتر عصبیم کرده،،پسرم یکی میاد اونو ب شکل گوشی میبینه فقط میگه گوشیتو بده،،حرفمو ک تا پاشم بکنم دنبالش اصلا گوش نمیده،،تو عصبانیت همه چرتو پرتی میگه،،مادرشوهرم ک مث کلیپای اینستا مسخره میکنن میمونه میاد نه کاری نه چیزی بچه های دخترش باخودش میاره و فرق گذاشتن بین پسرمو بچه های اونا رو ملموس حس میکنم،درحد چند ساعت میاد و میره،،مامان خودمم ته کوچه هس خونشون شاید ۴ دقه هم‌ نمیشه،،داشت با خالم حرف می‌زد ک منم امشب هستم از فردا شبا نمیمونم بهش هر روز سرمیزنم تنهاش نمیذاریم ینی شبا دیگه نمیاد ،،از طرفی فک میکردم دیدنی بیشتری داشته باشم دوتا از خاله هام ک اصلا نیمدن یکیش حتی بهم زنگم نزد فقط ب مامانم زنگ زد گفته بود بچه و شوهرش مریضن،،،خیلی دلم گرفت واقعا یه فکرایی دیگه میکردم ....دلم برا حاملگیمم تنگ شده،،شکمم خیلی بزرگه و افتاده شده از قبلم بزرگ بود بیشتر رو مخمه🥴🥲🥲و.....