۳ پاسخ

سلام عزیزم
خداقوت ، واقعا درکت میکنم ،خیلی سخته
ولی نگران نباش ، دوست منم بعد زایمانش متوجه سنگ صفرا شد مثل شما ..
الان فقط باهاش مدارا میکنه و بعضی چیزا رو نمیخوره ، همین ..
بچه ش نزدیک دو سالشه ، هیچ مشکلی هم پیش نیومده براش

سنگ صفرا مشکلی ایجاد نمیکنه نترس

نترس عمل کیسه صفرا . سرپایی هست و یه روز بستری داره

سوال های مرتبط

مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان نوا مامان نوا ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان:
۱۶ روز قبل زایمانم یک روز حس کردم حرکات بچه ضعیف شده، رفتم دکتر و بعدش زایشگاه برای گرفتن نوار قلب، اونجا خیای ترسیدم و اذیت شدم خداروشکر مشکلی نبود ولی از همون روز کمردرد شدم تا اینکه سه روز بعدش دردم گرفت اول نیم ساعت درد میگرفت کم کم فواصل دردها دو دقیقه شد. ساعت سه و نیم صبح رفتیم زایشگاه بیمارستان بنت الهدی انقدررر صدای جیغ بود از ترس داشتم سکته میکردم اونجا هی نوار قلب و هی معاینه بعد چند ساعت گفت بستری نمیشی دهانه رحمت خیلی کم باز شده برو خونه راه برو درد هام تو زایشگاه به طرز عجیبی کم شده بود . رفتیم خونه کل روز راه رفتم دوش گرم گرفتم خرما و آناناس خوردم دردهام نامرتب بود و فواصلشم زیاد شده بود بعد از ظهر شوهرم گفت بریم دور بزنیم حین دور زدن دردام شدت گرف رفتیم زایشگاه ساعت ۶ عصر بستری شدم با دهانه سه سانت ساعت ده شب زایمان کردم. نگم از دردهاش خدایا جون کندم تا زایمان کردم خیلی خیلی خیلی سخت بود. دکترم خانم ملیحه غلامی بود عالی فرشته مهربون♥️ اصلا از ماما اون شب خاطره خوبی ندارم و خیلی بداخلاق بودند. من اپیدرال زدم خوب بود روند زایمان تسریع کرد ولی درد شکم به هیچچ وجه کم نکرد. حین تزریق آمپول پای چپم ناخوداگاه تکون خورد از همون روز بشدتتتت زانو دردم پشیمونم، گاهی نمیتونم زانمو جمع کنم.
روزای خیلی سختی بود و هست البته بعد زایمان باز رفلاکس و کولیک و بی قراری زیاد و بی خوابیییییییی دیونم کرده.
مامان رضا کوچولو مامان رضا کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
سلام مامانا خسته نباشید
اول ازهمه دعامیکنم انشالله هرکسی که اینجا دلش نی نی میخواد و درحال اقدامه به زودی زود صاحب اولاد و دامنش سبز بشه
و برای کسایی که اینجا باردار هستن هم دعا میکنم زایمان راحت و آسون و نی نی شون رو صحیح و سالم بغل بگیرن

شنبه عصر که نوبت دکتر داشتم به دلیل اینکه اب درو نی نی کم شده بود و فشارم کمی بالا بود دکتر برای ۱۲ شب نامه بستری نوشت برام
منم اماده شدم و ۱۲ شب راهی بیمارستان شدم
و ۱۲ونیم بستری شدم و از ساعتای ۱ با سرم فشار کم کم دردای خیلی ریز و کوتاه شبیه پریودی داشتم و قبل ازاینکه کلا بستری ۲ سانت دهانه ی رحمم باز بود
دردای هر نیم ساعت ی بار شدتش بیشتر میشد و فاصله ی انقباضات کمتر
ساعت ۲ونیم بود که دومین معاینه همراهش کیسه ابم رو با یه میله سفید پلاستیکی کوتاه پاره کردن و بگم که اصلا درد نداشت ، نمیخام بترسونمتون
ولی زمانی که کیسه اب پاره شده از نیم ساعت بعد دردای فوق العاده وحشتناکی رو داشتم و ازبس غیرقابل تحمل بود درخواست اپیدورال کردم.