۳ پاسخ

خوش به حالت من پسرم یک سال و نیم تفاوت دارند بزرگه خیلی کوچیکه راحل میده البته دوسش داره وباهاش بازی میکنه

منم پسر و دخترم ۲سال و ۳ماه فرقشونه خیلی باهم خوبن بوسش میکنه بازی میکنن پسرم خیلی مواظب ابجیشه ولی گاهی حسودیش میشه باباش ابجیش بغل میکنه

خلاصه دوشب بیمارستان بودم و پسرم بدون گریه زاری موند پیش شوهرم و مادرشوهرم چشم به راه داداشش
حتی روزی که عمل داشتم پشت در اتاق عمل چشم به راه داداشش بود و تا اوردنش سریع دیدتش
موقع برگشت به خونه یه اسباب بازی مورد علاقشو از طرف داداشش بهش کادو دادیم و رابطشون فعلا واقعا خوبه
حتی اینقدر پسر بزرگم درمورد داداشش بخشندست که یسری کوچیکه صورتمو چنگ زد و من ناراحت داشتم داشتم باخودم غر میزدم برگشت گفت مامان نینیا کارشون چنگ زدنه دیگه
الانم دارم برای اسباب بازی ها و وسایل امادش میکنم و برنامه اینه متوجه بشه وسایل برای هردوشونه و داداششم حق استفاده داره

سوال های مرتبط

مامان 👶🏻👦🏻شاهان وماهان🩵💙 مامان 👶🏻👦🏻شاهان وماهان🩵💙 ۲ سالگی
سلام مامانای عزیزم💕✨
📌خواستم تجربه از پوشک گرفتن بچمو باهاتون درمیون بزارم
🌼اول اینکه ببینید بچتون واقعا آمادگی داره یانه مثلا (من خودم یکبار دوسالگی گرفتم برای اینکه اطرافیان هی میگفتن بگیر دیگه بسه)‌کار اشتباهی کردم
🌼مامانایی که مثل من بچه شیر به شیر دارن اصلا سعی نکنید خودتون بگیرید تا بچه خودش آمادگی داشته باشه (چون بچها به خواهر یا برادر کوچک ترشون حسودی میکنن و اصلا نمیگن بلکه لج بازی هم میکنن )
چون شاهان وقتی برادرش رو پوشک میکردم نشون میداد میگفت منم پوشک کن
🌼براش قصه بگید راجب دستشویی (که ذهنشون آمادگی داشته باشه چون درکی ازین موضوع ندارن بچه ها)(اول که از پوشک میگیرید بشدت از جیش یا پی پی میترسن و اصلا حاضر نیستن انجام بدن ،مثلا باید بگیم بریم ببینیم جیشت چه رنگیه ،پی پیت چه شکلیه )که کنجکاو بشن و انجام بدن
🌼براش برچسب یا جایزه بگیری مثلا(اگر جیشتو به مامان بگی ،فرشته ها جایزه میزارن زیر بالشتت )تشویق کنیم
🌼وکلا پروسه طولانیه و باید بسیار صبر و حوصله داشته باشی من الان پسرمو ۴ماه گرفتم اما هنوز خودم ازش میپرسم جیش داری ،یا هر نیم ساعت میبرم دستشویی
💕البته که شما مامانای گل از من خیلی باتجربه تر هستین اما خواستم تجربمو باهاتون به اشتراک بزارم 🌸
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
مامانا سلام. دلم برای گهواره تنگ شده بود گفتم یه عرض سلامی کنم. چطورید؟ خوبید همگی؟ چه خبرا؟؟
از فردا باید برگردیم به تنظیمات کارخونه. من که اصلا آمادگیشو ندارم دوباره هرروز درگیر بهانه گیری های بچه باشم. پسرم دائم دست آدم رو میگیره و بلند می‌کنه و یه چیزی میخواد. جدیدا هم اگه چیزی بهش ندیدم پاشو می‌زنه زمین یا گریه میکنه یا ما رو میزنه. این رفتارش خیلی زیاد شده. جایی هم که میریم با دختر خواهرشوهرم نمی‌سازه و هی میره سراغش یه انگولکی میکنه و اونم صداش درمیاد.
خلاصه اصلا حوصله این کاراشو ندارم و دیگه نمیدونم چطور میشه این موضوع رو حل کرد. شما هیچوقت با مشاور یا روانشناس مشورت کردین؟ من قبلا که صحبت کردم میگفت وقتی بچه به حرف بیاد این رفتاراش کم میشه و می‌گفت باید باهاش بازی کنی و زیاد باهاش حرف بزنی.
توی این ایام ماه رمضون و تعطیلات خیلیی کم باهاش بازی کردم شاید به خاطر اون باشه. نمیدونم!
چقدر وقتی کوچیک بودن راحت‌تر بود. حداقل دوسه بار تو روز می‌خوابیدن یه نفسی می‌کشیدیم.
خلاصه بهتون بگم که نمیدونم چطوری باید سختی بچه داری رو کم کرد. واقعا هر روزش پر از چالش های فراوونه.
مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
پسر نازنینم، عزیز دل مامان،..
سه سال گذشت… سه سالی که توی هر ثانیه‌ش بوی شیر و آغوش و خوابای نیمه‌شب بود. تو بودی و صدای گریه‌هات که قشنگ‌ترین موسیقی دنیا شده بودن، تو بودی و شیشه‌شیر و پوشک و اون تخت کوچولویی که تقریبا هزار شب توش برات قصه گفتم.بی خوابی هر لحظه مهمون چشم من و بابا بود🤭تا یک سالگی با صدای سشوار و مداحی میخوابیدیم،آخه اصلا ما اهل مداحی نبودیم اما فقط آرامش تو مهم بود😅تو اولین تجربه ی مادری من بودی و واسه کوچکترین اتفاق جدیدی کلی ذوق کردیم و کلی اشک ریختیم🥹چشم انتظاری هردومون وقتی سرکار بودم هیچی از احساسمون کم نکرد و این دوری چند ساعته ی هر روز شاید بهم نزدیکترمون کرد!
حالا وقتشه… وقتشه بعضی چیزها رو جمع کنم، نه برای اینکه فراموشت کنم،نه!! برای اینکه جا باز کنم… جا برای بزرگ شدنت، برای رویاهای تازه‌ات، برای لباسای مردونه‌تری که کم‌کم جاشون رو می‌گیرن.
شیشه شیرت، دیگه خیلی وقته خالی می‌مونه
پوشک‌هات، مهمون آخرین روزهاشن
و اون تخت کوچیکت، دیگه نمی‌تونه پاهای کشیده‌تو تو خودش جا بده.
ولی بدون پسرم… هیچ‌وقت اون لحظه‌هایی که با اون وسایل کوچولو، دنیامو پر از عشق کردی از خاطرم نمی‌ره. مامان همیشه همون مادریه که یه‌زمانی با دستای لرزون شیشه شیرت رو گرم می‌کرد و شب‌ها با یه ذره تکون دادن تختت،آرومت می‌کرد.
تو داری بزرگ می‌شی… و من با اشک و لبخند، ازت عقب‌تر قدم برمی‌دارم تا از پشت نگاهت کنم، تا همیشه هوات رو داشته باشم.
دوستت دارم پسرم، حالا و برای همیشه ❤️
مامان فاطمه🤎 مامان فاطمه🤎 هفته دوازدهم بارداری
مرحله اول اینکه بچه طی دو هفته اشنایی پیدا کنه با دسشویی اینکه معنی و کاربرد دسشویی رو بدونه و بفهمه کاربرد دسشویی برای ادمها چیه روانشناس به من گفت برای این کار چندین روز وقتی میری دسشویی لای در رو باز بذارید و به بچتون بگید میرم دسشویی چون جای پی پی و جیش اونجاست و اینکه با خمیر بازی قهوه ای برای عروسکش پی پی درست کنید و باهم برین دسشویی و شلوار عروسک رو در بیارید و اون خمیرهارو بریزید دسشویی و بگید پی پی ها رفتن خونشون و...
بعد یه مدت دیدم دخترم خودش میگفت پی پی دارم بیا بریم دسشویی که بره خونشون نیاد داخل بیبی(مامانها این کارها بیشتر برای اینکه بچه حس کنه قبل از اینکه جیش یا پی پی بکنه حسشو بتونه درک کنه که چه لحظه ای نیاز به دسشویی رفتن داره)
دوم اینکه
بچتون از لحاظ بدنی آماده باشه اینکه خوب راه بره خوب از دستهاش استفاده کنه بتونه لباسش رو در بیاره یا بپوشه منظور اینکه بتونه از توانایی های خودش استفاده کنه
سوم اینکه اگر از پوشک گرفتین کلا باید پوشک رو ترک کنید اینکه یبار پوشک کنید یبار نه بچه دچار دوگانگی میشه و کنترل روی مدفوع و جیش رو از دست میده
مامانها من این آموزش رو تی چند ماه روی بچم پیاده کردم تا خوب آمادگیش رو پیدا کرد بعد از پوشک گرفتم و مهم ترینس همین نکات بود که خیلی کوتاه گفتم امیدوارم بدردتون بخوره