در خصوص تاپیک قبلی و جواب دوستان👇(عکس دستشویش رو فقط ببینین چقدر هزینه کردیم از چنذین ماهه پیش)

جیگرا ماهور ۱سال و هفت ماهگی اماده بود و دائما میومد جلو در دستشویی میگفت جیش دارم و واقعا تو پوشکش نمیکرد و هی میگفت درش بیار…چون زمستون بود من ابنکارو نکردم و یه ماه قبل تولدش یه نصفه روز گرفتم و باز بستم گفتم ولش

قبل عیدم ۱روز باز کردم دیدم خیییلی سرده و سرما خورد سریع بستم دوباره!!


اینو هم بچم در جواب دوستان من از یک سال و نیم در حال کتاب خوندن و اموزشم بهش و همینجوری بی کله نگرفتمشیهو که البته کاش یهو میگرفتم مثه قدیمیا!!!
اینقدر حساسیت های من بدتر شد متاسفانه
دوستام همه یهو کندن و بچه هاشون یه روزه همکاری کردن ولی من اینقدر با بچه کار کردم به نطرم خسته شد….
✅امروز بعد از حمومش ازش پرسیدم مامان حق انتخاب داری دوست داری پوشکت کنم و با اشتیاق گفت اره!!و متوجه شدم بچه امنیت رو توی پوشک دیده و احساس امنیت داره…و چون ارامشش برام مهم بود برش گردوندم!


و خلاصع امروز با مشاورش حرف زدم و گفت ماهور دچار اضطراب و استرس شده و فعلا برش گردون و اجازه بده خودش چندماه دیگه تصمیم بگیره و بگه در بیار…ماهور خسته شده بود متاسفانع!

خواستم بچم اینقدر زیادی هم اتفاقا کار کردن و اموزشدادن نتیجه عکس داره😊

تصویر
۷ پاسخ

الان افسوس نخور چرا اونموقع نگرفتی
یکی تز دلایلی که میگن دو سالگی به بعد برای اینه که برگشت نداره
خیلی از بچه هایی که زودتر از تایمش از پوشک میگیرن بعد یه مدتی دچار شب ادرای میشن

عزیزم آمادگی فقط تزیین دستشویی و کتاب خواندن نیس که!!! بچه رو باید از ۲ونیم تا ۳ سالگی از پوشک بگیری البته این کارایی که شما کردی خوبه ولی زمانی باید اینکارارو میکردی که دیگه قطعی میخواستی از پوشک بگیریش

دخترمنم از ازین توالتا داره ولی استفاده نکردم دخترمنم تازگیا بدون مای بی بی میگرده ولی جیش داره بهم میگه اما تو دستشویی نمی ره چون هنوز آماده نیست شبا دستشویی میکنه پوشکشو امروزم همینجوری بردم تو دستشویی چندبار دیدم جیش نمی کنه گفتم بریم بی بی بگیر سریع اومد براش گرفتم بعضی بچه ها میگن ولی بعدن فراموش میکنن منم فعلا اصرار ندارم انشالله کم کم یاد میگیرن

احساس میکنم نا حقی کردم در حق بچم ن تزعیین سرویسی ن تشویقی ن برچسبی هیچییی یه بار امتحانی از پوشک گرفتم دیدم هنوز آماده نیس دوباره بعد یکماه امتحان کردم سختیش یه هفته بود ب بعد خودش بدون اینک بگم میره سرویس 😂😁

اتفاقا ی روانشناس حرف خوبی زد بنظرم .گفت یک روز بعد از تولد سه سالگی اقدام کن اون موقع هم خطا نداره هم امادس .

خواهر بچم آزاد گاهی اوقات میکه جیش دارم گاهی نمیگه خطا میره اصلا نمیگم بگو با خودم دستشویی میبرمش میگم اگر دوست داری جیش کن البته ما حیاط داریم حیاط خلوت داریم هر دو سمت راحت بره دستشویی کنه واقعا حوصله کتاب خوندن شعر خوندن برای جیش ندارم

خیلی کار خوبی کردی
احسانم همینطوری با پوشک راحته
بعضی وقتا میگه مامان بیبی تنم کن
بعضی وقتا می‌ره شورت آموزشی میاره
بعضی وقتا یهو میگه جیش ک بره تو حموم بازی کنه
من هر موقع ببینم خودش دوست داره از پوشک میگیرمش

سوال های مرتبط

مامان ائلوین🧑‍🍼🌕 مامان ائلوین🧑‍🍼🌕 ۲ سالگی
سلام خانما دارم دیوونه میشم 😢 عموی بچم یه ساعتی میشه پسرم رو آورده پیش من بعد مامانم میخواست بوسش کنه پسرم نمیذاشت برگشت به مامانم یه حرف خیلی بد زد اعصابم انقد خورد شد برگشتم یه سیلی زدم بهش خیلی گریه کرد خودمم گریه کردم اون بی شرفا یادش دادن خودشون فقط با فحش با همدیگه حرف میزدن عاشق اینم بودن بچه هم از این حرفا یاد بگیره شوهر بی شرفم کلا به مادرش به شوخی اینا فحشای زشت میداد کلا ناموسی
حالا دارم اون حرفا رو از پسرم میشنوم بعد یکم پیش دوباره باز همون حرف زشت رو تکرار کرد بازم به مامانم گفت روی دستش زدم می‌دونم تنبیه بدنی جواب نمیده توروخدا یه راهکار بدین بچه رو چیکار کنم از یادش بره سنش کمه متوجه نمیشه. اون موقع ها میگفتم به بچه این حرفا رو یاد ندین لج میکردن با من علاوه بر این یدونه هم 👍🏼 با این انگشت شست میگن بیا
اونو هم یادش دادن ... تازه بچم به مامان و بابام می‌گفت مامانی و بابایی یادش دادن حالا اسم پدر و مادرم رو میگه من با این بی وجودا چیکار کنم گفتم طلاق میگیرم راحت میشم از دست فحشاش و کتکاش حالا پسر خودمم داره شبیهش میشه با زن برادرش در ارتباطم البته نه که همیشه حرف بزنیما در حد خیلی کم بنظرتون بهشون بگم که یادش ندن؟ آخه می‌دونم بازم لج میکنن
مامان گل بهاری مامان گل بهاری ۲ سالگی
چند روز پیش یکی از اقوام نزدیک که جوان هم بود فوت کرد دخترم رو خواهرشوهرم نگه می‌داشت من از صبح تا غروب گرفتار بودم به خاطر کم خوابی و گریه این چند روز سر دردهای میگرنی ام عود کرده هیچ جوره با هیچ مسکنی خوب نمیشه
صبح هم ساعت 5 دخترم بیدار شد آب خواست دست زدم دیدم تب داره 38 ونیم بود بهش استا دادم ولی دیگه نخوابید تا ساعت 8 نیم وقتی دخترم خوابید خودم هم مسکن خوردم کنارش بیهوش شدم
هنوز نیم ساعت نبود چشمام گرم شده بود حس کردم آیفون مون زنگ میزنه هم زمان صدای پای راه رفتن هم شنیدم
تو عالم خواب گفتم حالا شوهرم در رو باز میکنه یهو یادم اومد شوهرم سر کار چنان از خواب پریدم از ترس چون بعد رفتن شوهرم هم در رو قفل کردم می دونستم جز خودم و دخترم کسی خونه نیست
رفتم سمت آیفون دیدم کسی زنگ نزده چون آیفون مون هم زمان با زنگ زدن عکس میگیره آخرین عکس برای صبح ساعت 7 بود که سرویس دختر بزرگم اومده بود
برگشتم دوباره تو اتاق خواب دست زدم دیدم تب دخترم باز رفته بالا
یعنی این اتفاقا باعث شد بیدار بشم وگرنه از شدت خستگی و بی‌خوابی اثر مسکن اصلا بیدار نمیشدم
خیلی خدا رحم کرد، نمیدونم این اتفاق توسط خدا یا نیروهای ماورا طبیعی یا به خاطر شرایط روحی سختی که ابن روزا گذروندم و اعصابم ضعیف شده هرچی علتش بود باعث شد بیدار شم وگرنه با اون تب بالا ممکن بود دخترم تشنج کنه تو خواب
مامان جان دلم🍁 مامان جان دلم🍁 ۲ سالگی
مادرا تو رو خدا یکی بهم بگه چه غلطی باید بکنم😫
دخترم داره روز به روز بدتر می شه. همش بی حوصلست و یه بند نق می زنه فقط می خواد ۲۴ ساعته من باهاش بازی کنم و به من بچسبه. یه دستشویی نمی زاره برم یه دقیقه نمی زاره نفس بکشم قبلا با شوهرم و خانواده من بازی می کرد الان دیگه با هیشکی بازی نمی کنه جز من. مگر خانه بازی یا مهمونی که بچه بزرگ باشه با اونا بهتره. من دیگه خسته شدم از دستش بریدم. چند روز پیش برده بودمش خانه بازی پرسنلش برگشت بهم گفت تو زیادی به بچت احترام می زاری و هر چی می گه گوش می دی گفت فقط یه مادر دیدم مثل تو بودا باقیشون هیشکی مثل تو نیست😔 می گم نکنه راست گفته و من باید بیشتر بهش سخت بگیرم نکنه زیادی باهاش مدارا کردم و حرفشو گوش کردم اینجوری داره لوس می شه😭 از این به بعد باید جلوی خواسته هاش خیلی مقاومت کنم و بزارم گریه کنه تا خسته باشه تا یاد بگیره حرف گوش کنه؟ قبل خواب براش آهنگ می زارم تا خوابش ببره همش میگه اینو بزاراونو بزار الان هی پیله کرد آهنگو عوض کن منم دیگه اعصاب خورد شد گفتم نه فقط یه دونه حق انتخاب داشتی تموم شد دیگه همینو باید گوش کنی تا سری بعد ۴۰ دقیقه یک سره زر زد تا خسته شد خوابش برد. خوب کردم؟ دیگه همین مدل سخت گیر باشم ببینم چی می شه؟