۱۵ پاسخ

نمیدونم شاید اون بچه ها هرروز میرن پارک که انقد راحت برمیگردن خونه
من پسرم همسن دختر شماست چون گاهی وقتا فقط میبرم پارک آخرش با جیغ و گریه باید برگردونم

درکل باگریه نمیاد

تواین سن‌عادیه
ولی دخترمنم ی‌نیم‌ساعت بازی می‌کنه بعدمثلا با ترفند اینک بریم کباب بوخوریم یا بریم پیشه دوستت یا و…..ی چی بهش پیشنهاد بدم میاد
اصلا هیچ وقت خداروشکرنشده گریه کنه

اره بابا دختر منم همینه تازه ما خونه هر کیم بریم با گریه میایم

والا بچه منم با جیغ و گریه میاد خونه

اره پسر منم همینطوره
سر هر چیزی لحبازی میکنه غر میزنه و گریه راه میندازه واقعا بعضی وقتا کلافه میشدم از دستش

دختر من قبل‌تر با گریه میومد الان نمیگم بریم ازش میپرسم بریم خونه؟ هر وقت خسته شدی ب مامان بگو پیاده شو نی نی سوار بشه، و میاد پایین البته ب خاست خودش و اینکه وقتی هر روز می‌بردم بد عادت شده بود گریش بیشتر بود الان یروز در میون میبرم بهتره

عزیزم تو این سن عادیه
دو سه ماه بعد بهتر میشه
سعی کن همش باهاش حرف بزنی بگی جایی میریم گفتم بریم خونه باید بگی باشه و بیای وگرنه ازت ناراحت میشم
هی این حرف و براش تکرار کن
نهایتا با وعده بستنی یا غذای موردعلاقه اش مجبوری بیاری خونه

گاهی بچه ها بهانه گیر ولج باز میشن حتما رو مد نبوده امروز

دختر منم با گریه و جیغ برمیگرده

هنوز نبردمش چون اینجا خیلی شلوغ میشه اروین میدوهه جلو اونا که تاب بازی میکنن من همیشه میترسم

نه والا بچه منم آخرش با گریه و بدبختی برمیگردیم

هنوز کوچیکه برای حرف گوش کردن

من 3 تا دارم چی بگم خواهر بچه ان دیگه گاهی لجباز میشن گاهی خوب میشن

اما من هر بچه ای هم سن سال بچه خودم دیدم تازه بزرگ تر با سختی رفته خونه
یا با ی چیزی گولش زدن مثلا بریم بستنی بخوریم بریم فلان جا
بریم اینو بخریم

سوال های مرتبط

مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
خواهشا کسی نیاد اینجا نصیحت بنویسه راجع به چیزی که میخام بگم امشب پسرم رو برده بودیم پارک یه پارک تو یه منطقه ی بالا شهر همه بچه ها تو قیمت وسایل بازی خوشتیپ بودن و تمییز و مرتب پسر من افتاده بود دنبال بدتیپ ترین بچه ی دنیا والبته شلخته ترین و نچسب ترین که یعنی واقعا خواستنی نبود من اصلا به ایناش کار ندارم خیلی چرک بود و کفش نداشت جورابم نداشت فقط این یه دونه بچه تو پارک اینطوری بودپسر من ثانیه ای ولش نمی‌کرد مدام دنبالش میرفت هر کاری اون میکرد اینم میکرد با همون پاهای برهنه مثلا دویید رفت تو دشویی پارک که شوهرم بدو بدو رفت پسرم رو گرفت ما جفتمون خیلی مایه شدیم ولی من چیزی نگفتم بغلش کردیم رفتیم نگم چه اشکایی می‌ریخت واس اون بچه چون مطمئنم پارک نمیخاست اصلا بازی نکرد فقط چسبیده بود به اون رفتیم یه پارک دیگه که از دلش دراد مطمئنم باورتون نمیشه اینجا هم رفت نچسب ترین و نخواستنی ترین و کثیف ترین بچه رو انتخاب کرد ما شُکه شدیم شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد گفت لابد بزرگم شه میخاد بره دنبال آدمای به درد نخور این بچه هایی که میگم دقیقا اونایی بودن که پدرومادراشون تو پارک ولشون کرده بودن واصلا نمیدونستن کجا هستن من بارها از پسرم وقتی میبرمش بیرون این حرکت رو دیدم ولی به شوهرم نگفتم ولی واقعا فکرم رو مشغول کرده چرا باید بره دنبال بچه های کثیف اونایی که کسی کاری باهاشون نداره شلخته هستن و......
مامان نیل مامان نیل ۲ سالگی
تاپیک مامانایی که از خودشون راضی هستن رو دیدم افسردگی گرفتم😂🥲
من کل وقتم برای دخترمه ولی واقعا راضی نیستم از خودم دخترمم از من راضی نیست😁
مثلا میبرمش پارک بازی میکنم و کلی بیرون وقت میگذرونیم بعد برگشتنی چنان با جیغ و داد و قشقرق برش میگردونم که کلا حس خوبی برام نمیمونه
داروهاشو از اول نمیخورد و بعدش انقدر گریه میکرد و تف میکرد که پشیمون میشدم حتی مریض شدنی من نمیتونم بهش شربت بدم هرجورشم امتحان کردم الان فقط زینکشو میخوره اونم تو لیوان با رشوه و جایزه
علاقه خاصی به تمیز کردن خونه و غذا پختن اینا دارم ولی اجازه نمیده همش غر میزنه و گریه میکنه یا میره سراغ کاری که میدونه ناراحت میشم مثلا کمدو خالی میکنه زمین
وقتایی که هفته ای یکی دو ساعت با باباش بره بیرون میتونم به خونه برسم و تا میاد یکم استراحت کنم ولی اکثر وقتا بیحوصله و عصبی ام
کلی اسباب بازی و کتاب خریدم تا باهاش وقت بگذرونم و تا جایی که علاقه نشون بده بازی میکنم ولی حوصلش سر بره به بازی راضی نشه یسره میگه بریم بیرون و میرم تو گوشی خودمو مشغول میکنم و تنها تفریحم همین شده