۵ پاسخ

خداروشکر عزیزم

ازمایش بده مطمن تره

هر چی خواست خدا باشه ❤

جلوگیری چی دارید عزیزم

انشالله که خیره،من این حس و حالتو درک میکنم،چندماه پیش کلی عقب انداختم و داشتم سکته میکردم،ولی بخاطر مصرف یه سری دارو بود که عقب انداخته بودم بعد پری شدم

سوال های مرتبط

مامان ستاره 🌟 مامان ستاره 🌟 ۱۶ ماهگی
خیلی بهم ریخته ام دیروز که بی بی چک زدم چشمامو بستم گفتم خدایا به خودت میسپرم خودت شرایطمو میدونی خیر و صلاحمو میدونی چشمامو باز کردم دیدم یه خط پر رنگ با یه هاله افتاده خیلی حالم بد شد با گریه اومدم بیرون شوهرم گفت بابا اصلا کاری نکردیم که امکان نداره هربارم رابطه داشتیم جلوگیری صد در صدی بوده
از طرفی بچم داره دندونای کرسی درمیاره تب شدید داره از دیروز و وابستگی شدید به سینه پیدا کرده همینجوری نگاهش میکردم و اشک میریختم ک اگه واقعا حامله باشم چجوری این بچه رو از شیر بگیرم من به ستاره خیلی وابسته ام چجوری بتونم یه بچه دیگه رو دوس داشته باشم اندازه ستاره

ستاره هم خدا خواسته باردار شدم ینی اصلا قصد بارداری نداشتم و با جلوگیری شدم سر همین انقدر شک کردم چون چند روزه حالت تهوع دارم و نه روزه پریود نشدم حالا فردا باید باز بی بی بزنم اگه باز موبت شه ازمایش میدم واقعا توکل بر خدا اگه بود شکر نبود هم لابد حکمتیه فقط کمی فکرم بهم ریخته س
مامان مهرسا ومهدی یار مامان مهرسا ومهدی یار ۱ سالگی
سلام یکی از خاطره‌ی زایمان اولم براتون بگم که من بعداز ۱۷ ساعت بستری شدن. سزارین اورژانسی شدم البته دریغ از یکم درد چون اصلا درد نداشتم من هفته‌ی ۴۱ بودم و بچم پی پی کرد خورد همون باعث شد من بچم ۶ روز بیمارستان بمونیم چون عفونت کرده بود و همون ۶ روز من با درد بسیار زیاد و کاملا ناشی به زور سرما بودم دخترمم که بستری بود بدنش عفونت داشت اصلا شیر نمی خورد این منو بیشتر عذاب میداد وسینه هام پر بودند ولی حیف که سر سینه ام صاف بود دخترم نتونست بخوره شیرخشک شد ولی هیچوقت یادم نمیره من روز پنچم از زایمانم بود که یهو فشارم افتاد رفتم به اون بخش پرستار گفتم حالم بده نمی تونم بلندشم گفت به من ربطی نداره برو اورژانس فشارتو چک کنه .اورژانس هم طبقه همکف تو حیاط بود من طبقه‌ی دوم بودم چون میخاستم دخترمو بردارم یهو دیدم دستام بی حس شدانگار رفتم به سوی اورژانس گه یهو افتادم پاهام به لرزه افتاد یادم نمیره یه خانومی بود اونجا که بچه ی خودش هم بستری بود اومد بلندم کرد بهم آبمیوه داد حالم بهتر شد یکم رفتم به اون پرستارگفتم من بهت گفتم حالم خوب نیست چرا محل ندادی گفتی ما مسول تونستیم گفتم مسول نبودی آدم که بودی گفتم چه جور مسول بچه می که شاید بچم از دستم می افتاد همون لحظه گفت بروبابا
هنوزم بعداز ۶ سال اون پرستاز رو نبخشیدم