۴ پاسخ

پیاماتو میخونم نمیدونم چرا گریم گرفت .درکت میکنم مشکلات من یچیز دیگه بود ولی ازین که میبینم کسی هم بوده مثل حس منو تجربه کنه میفهم تنها نبودم.
اینکه نوشتی احساس بی پناهی میکنم با دیدن این کلمه گفتم آره دقیقا منم اون روزا همین بودم
فقط هم از شوهرم توقع داشتم‌
مامانم بود کمک میکرد بنده خدا .
ولی من چشمم به کس دیگه بود.


راجع به بی جونی نوشتی من بعد سزارین بستری شدم روز دهم
چون عفونت خونم خیلی بالا بود.
از طرفی معده درد وحشتناک و کمر درد و جای بخیه هام بی حد درد میکرد .مسکن اثز نداشت.
هیچی نمیتونستم بخورم.
کمخونی شدید گرفته بودم. وقتی مامانم رفت
دیگه فقط شوهرم میومد به دادم میرسید.
اینکه میگن خودتو تقویت کن خیلی راحته گفتنش ولی باید کسی باشه به آدم برسه.
اگه مادر خواهر داری بگو حتما بیان کمک.
از طرفی به شوهرت بگو برات گوشت قرمز یا مرغ و جیگر کباب کنه.حتما.
مجبورش کن حتی اگه نخواد.
بگووبگیرع بیاره جند روز پشت هم کباب کن بخور حالت عالی میشه.

عزیزم مکمل بخور اهن بخور ویتامین سی بخور ب خودت انرژی بده

مادر بودن سخته فک نکن فقط تو اینجوری هستی منم سر بچه اولم از تو بدتر بودم تازه کتکم میخوردم …
منم الان پریود شدم سر یک ماه شدید خونریزی دارم تازه دوتا بچه کوچیک هم دارم پسرمم دوسال نیمشه اصلن خواب ندارم یا دخترم نمیزاره بخابم یا پسرم … ولی تحمل میکنم چون مادرم …

عزیزم یکم رو خودت کار کن این دارویی ک میگه بدردش نمیخوره چرا نگهش داشتی بنداز بره ک اونم نخواد تهدید کنه.بعدشم ب خودت برس چیزای مقوی بخور

سوال های مرتبط

مامان یکتا👼🏻 مامان یکتا👼🏻 ۲ ماهگی
سلام 👋
اومدم یکم باهم حرف بزنیم
کل دیروز اصلا نتونستم بخوابم چون مهمون داشتم دیشب هم از بی‌خوابی سرم داشت می‌میترکید از وقتی هم اون بی حسی رو بهم زدن مهره های گردن تا کردم میسوزه و درد میکنه تا یکم میشینم و دیشب آنقدر دخترم بی‌تابی میکرد یکسره نشسته بودم تا دوشب اصلا نخوابید آنقدر گردنم درد میکرد بچه پیش شوهرم آروم نمیشد شوهرمم بچه داری زیاد بلد نیست ،در همون حال به شوهرم غرغر میکردم و آخر گریه کردم آروم شدم، بهش میگم اصلا تو این یک ماه نتونستم برا خودم باشم نتونستم خوب بخوابم چشمام گود رفته و تیره شده از بی‌خواب ی سرم درد میکنه از یه هفته میشه اومدم خونه خودم مسئولیت هام بیشتر شده گردنم تا یکم میشینم بچه شیر بدم میسوزه و درد میکنه کمرم تا یکم کاری میخوام بکنم درد میگیره میخوام کارای خونمو بکنم بچه نمیزاره صبحانه م میشه ناهار،ناهار میشه شامم ، هیچوقت خود قبلیم نمیشم ،دلم واسه خود قبلیم تنگ شده،به مامانم میگم میگه من که گفتم یکم دیگه واستا خودت گفتی برم خونه خودم،چقدر مادر شدن سخته مادرامون چی کشیدن تا ما بزرگ بشیم
خدایا ناشکری نیست بازم برای وجود دخترم شکرت