تجربه زایمان پارت۴🦢🤍
بعد جلو روم یه پرده کشیدن دستامو بستن و دکترم و یه پسر شروع کردن کارشونو🫢پنج دقیقه نشده بود حس کردم پاهام انگار افتاده تنور خیلی داغه،انگار کوه کنده باشی خیلی کوفته بود پاهام،گفتم خانم دکتر من پاهام خیلی کلافه کننده شده گف طبیعیه نگران نباش گفتم نه به خدا نمیتونم تحمل کنم بعد ناخوداگاه اصلا دست خودم نبود انگار هضیان گفته باشم،گریه میکردم میگفتم تروخدا بگین بیان من پاهامو ماساژ بدن دکترمم میگف اخه ماساژ بدیم متوجه نمیشی که بیحس شدی اصلا اروم نمیشدم باصدای بلند گریه میکردم ناخوداگاه میگفتم من ماساژ میخوام😆 دختره دستیار بیهوشی از پشت با دستاش صورتمو گرفته بود دلداریم میداد انگار با بچه حرف میزد شنیدم دکترم گف براش ارامبخش بزنین بعد یه ماسک اکسیژن گذاشتن جلو صورتم و من خیلی اروم فقط نگاه میکردم تو ذهنمم میگفتم خاک توسرت ارایشت خراب شد😆بعد گفتم چقدر خنگی یه عالمه ادم سپردن دعا کنی الان عمل تموم میشه،شروع کردم بابغض تک تک همه رو دعا کردم همه شماها بچه های گهواره رو،کسایی که چشم انتظار بچه ان خلاصه همه و همههه پول زیاد برای خودمم اولویت بود🤣(شوخی)
مبارک عزیزم انشالله قدم پرخیروبرکت باشه
ولی دقیقا تجربه زایمانت مخصوصا اتفاقای اتاق عمل شبیه من بود آلان ک تجربه تو خوندم یاد خودم افتادم
چه خانواده قشنگی😍😍از چشم بد دور باشید انشاالله
خوشگلممم 🥺🫶🏻
من از بیحسی خیلی ترسیدم 🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
اگه منم اینجوری بشم چی
🥰🥰🥰
ای جونم مادرو دختر زیبا ،مرسی که به یادمون بودی🥰🥰
قدمش مبارک🧿❤️
عزیزم کل هزینه بیمارستان چقدر شد؟
عزیزم چقدر قشنگ تعریف میکنی بقیشم بزار خخخخ
منم ترسم فقط اتاق عمله از درد بقیش اینا ترسی ندارم نمیدونم چرا
ای جانم بهشت خانوووم
قدمش خیر و برکت 🤍🌱
منم دقیقا ترسم از آمپول بی حسه
آمپول بیحسی خیلی خوشمزه ست من از سزارین فقط همین قسمتش دوست دارم خیلی باحاله
خوشگلم
میشه درخواستم قبول کنی
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.