۱۰ پاسخ

تجربه زایمان پارت۱۰🦢🤍

۶ساعت بعد عمل، از درد شکمم اصلا نتونستم یک سانتی متر بلند بشم همسرم و پرستار که خیلی هم مهربون بود به هزار مصیبت بلندم کردن عرق سرد کردم خواهرم و دوستم برام گریه میکردن به زور راه رفتم تا دم سرویس دوسه قدم بیشتر نبود پرستاره منو برد دسشویی کلا لختم کرد پاهامو تمیز کرد شرت و پوشک ازم گرفت پوشوند شومیز ساتن ام رو پوشوند ولی شلوار گف صلاحه الان نپوشی خونریزی داری موقع ملاقاتی پتو میکشی روت معلوم نمیشه که!کلی غر زدم براش ولی خب خدابامن بود و شلوار خودمو نپوشیدم چون خونم پس زده بود شلوارم.کم کم ملاقاتی هام اومدن و واقعا عالی بود همه چی کلی قربون صدقه امون میرفتن عاشق نینی شده بودن همه خلاصه کلی خوش گذشت کنار خانواده و دوستام چون اتاقvipبودم محدودیت زمانی تایم ملاقات نداشتم و هرچند نفر میومدن یاحتی میموندن کاری نداشتن حتی خصوصی ها فقط۲تا۴ اجازه ملاقات داشتن اصلا صدای بچه و رسپشن داخل اتاقم نبود واین برامن خیلی مهم بود! ارامش مطلق

تجربه زایمان پارت۱۱🦢🤍

بچه ام به شدت خوابالو بود و پرستارها میومدن هرکدوم بچه امو یه دور کتک میزدن ازخواب بیدارش کنن هردوساعت برای شیر،دخملم تنبل تشریف داشت یکم خاله ها،شیرهم نمیدونم داشتم یانه،من که به چشم ندیدم اپتامیل خارجی هم گرفته بودم براحتیاط ولی استفاده نکردم بچه خیلی اروم و گریه نکنی داشتم،منتها دوساعت شب جیغ خیلی بدی زد ومن واقعا ترسیده بودم خداروشکر تا الان دیگه تکرار نشد صبح شد و ادامه عکاسی ها،عکس و فیلم هام قراره۲ ماه بعد اماده بش بعد کارهای ترخیص و اومدن به خونه،و من عین گاوها از وقتی اومدم سرپام تا الان تو بگو پنج دقیقه بیشتر از اطرافیان خوابیده باشم!مامانم هرچی اصرار میکنه بعدا متوجه میشی من نمیتونم بخوابم انگار فعالیت میکنم حالم بهتر میشه بخیه هام اوکیه حالمم خیلی خوبه شکرخدا اگه از هزینه هامم بپرسی اتاقvip ۴۲تومن بود با بیمه شده بود ۲۰تومن اتلیه۶ ودیزاین ۶/۵

عزیزم ببخشید من یه سوال داشتم شما که میگی با بیمه انقدر شد بیمه چطوری شاملتون شد شرایط خاصی داشتید؟یا دکترتون کاری کرد که بیمه شامل بشه

چقد خوب شده بوده
چ بیمه ی بودی؟

بدترین قسمت واسه من راه رفتن بود ...منم مردم‌و‌زنده شدم از حال رفتم رو‌صورتم آب میریختن پرستارا ....ینی تا عمر دارم یادم نمیره من تازه تحمل درد بالایی دارم ولی از شدت کم خونی مردم 🥴🥴🥴🥴

درد راه رفتن اولیه فقط همون اول خیلی درد داشت دفعه های دیگه راه رفتی همونقدر درد داشت یا نه؟

خداروشکر عزیزم دلم قدمش برات مبارک باشه و پر از از روزیو سلامتی براتون ❤️❤️😘😘😘

خداروشکر که به سلامتی و خوبی گذشت برات مصی جان🫶🏻😍
خوشحالمم که راضی بودی از همه چی😍

خداروشکر عزیزم همه چی به سلامتی و خوشی واست گذشته 🥰

مبارکه قدمش بسلامتی

سوال های مرتبط

مامان پندار مامان پندار ۳ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمانم 🌼😍
خلاصه بدون برنامه ریزی و اینکه اصلا از بیمارستان خبری داشته باشم رفتیم بیمارستان سعدیی اصفهان 😍 فوق العادههه بودن پرستار ها بیمارستان همه چی عالییی حتی شیاف هم خود پرستار میزاشت برامون
تا رسیدم دیگه دکتر رو دیدم گفتم به دادم برس فرشته نجاتم😍
خلاصه سریع بلافاصله معاینه شدم گفت ۳ فینگری گفتم‌ میرم سزارین و خلاصه سریع لباس گان پوشیدم رفتیم اتاق عمل
من چون ناهار خورده بودم اسپاینال شدم که راضی نبودم و آلان سر درد های افتضاحی دارم با اینکه چایی و نسکافه هم خوردم
خلاصه تا رفتم اتاق عمل حدود نیم ساعت بعد پسرمو گزاشتن بغلم😍😍
تو اسپاینال درد نداری بی‌حسی اما کاملا متوجه همه چی میشی .
بعدش که رفتم ریکاوری درد نداشتم و هرچی بی‌حسی میرفت یکم دردا متوجه میشدم اما مسکن زدن برام و قابل تحمل بود
رفتیم بخش هر به ۶ ساعت دوتا دوتا شیاف دادن و ی دونه سرم که درد ها کنترل شد و عالی بود . سون ام بعد عمل برام گزاشتن و اصلا درد متوجه نشدم فقط ادرار اول میسوخت ‌یکمی
مامان توت فرنگی🍓🍒 مامان توت فرنگی🍓🍒 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۶#
وقتی داشت آمپول آماده می‌کرد گفتم مگه تو سرم نیس گف نه به باسنه و قیافه منی که فوبیا به سوزن زدن دارم این بود🥺😭😱😫
خودش اول گف که امپولش درد داره تکون نخوری و واقعا هم خیلی درد کرد چون پام رو‌نمتونستم تا نیم ساعت بعد تکون بدم
ساعت ۱۱ و نیم شد و منم دردام کم شده بود بعد صدا زدن که آماده کنین برا اتاق عمل دیدم ۲ تا دانشجو اومدن که سوند بزنن و لباسامو عوض کنن چون قبلش دانشجو ها ازم برا سرم رگ گرفتن و ۳ بازشو رگ دستمو پاره کردن چشمم نرسیده بود ازشون و گفتم مگه شما قرارع بزنی برو بگو دکتر بیاد گف نمیشه و گفتن باید ما بزنیم دیگه تسلیم شدم و.گفتم پس لااقل بعد بیحسی از کمر بزنین گفت نمیشه خرا🤦
برا من بعد سوند سوزش داشت و یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود دردش چون تو گهواره چند نفر خیلی بزرگش کرده بودن 😐😵‍💫
دیگه لباسامو پوشیدم و‌بگم سوند برا من بیشتر سوزشش اذیتم میکرد بازم به تحمل خودتون نگاه می‌کنه
اونجا بود که مامانم اومد و چون من با خالم رفته بودم و مامانم چون خبرش نداده بودم و بخاطر ترسی هم که از عمل داشتم دیدمش هم دلم گرم شد هم یه بغض بدی تو گلوم بود ولی خودمو خیلیییی کنترل کردم ک لااقل مامانم بیشتر از این غصه نخوره برام 🥺
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۳ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان اِلیسا مامان اِلیسا روزهای ابتدایی تولد
مامان کایان 🩵🚙 مامان کایان 🩵🚙 ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت سوم)
بعدش اومدن داخل اتاق لباس پوشوندن سروم وصل کردن منم خیلی ترسیده بودم میلرزیدم اصلا آمادگی نداشتم ولی وسایل های پسرم و پرونده ام پیشم بودن چون دکتر گفته بود تا تاریخ نامه ام نزدیک بیمارستان بمونم بعدش گفتن دراز بکش سوند رو بزنیم من با گریه گفتم میشه شوهرمو ببینم گفتن آره دراز کشیدم همون موقع کلی اب اومد کیسه ابم کلا پاره شد دیگه سریع نشستم رو ویلچر گوشیمو با طلا هام گرفتن گفتن ما میدیم به شوهرت و نذاشتن ببینم مامانمو و شوهرمو بعدش پرستار برد تا در اتاق عمل از اونجا به بعد یه آقا بود که برد تا در اتاق عمل بعدی که راهش (یه راه رو دراز بود) همون لحظه هم حرف میزد که شوهرت چی کاره اس چند سالته بعدش دیدم وارد اتاق عمل شدم ۵تا پسر بودن همشون ادکلن زده و به خودشون رسیده بودن یه لحظه فکر کردم رفتم عروسی 😂🤣بعدش از رو ویلچر بلندم کردن گذاشتن رو تخت عمل در همین هین دکترم اومد منو دید خندید و رفت من نشسته بودم رو تخت که دکترا هوون پسرا ازم سوال میپرسیدن و میخندون منو بعدش دکتر بیهوشی اومد و داشت آمپول میزد که دکترم اومد نشست آمپول رو زد در همین هی ازم سوال میپرسیدو میخندوندن اصلا درد بیحسی رو نفهمیدم دکترم اومد از دستم گرفت گفت اصلا استرس نداشته باش و به دکتر بیهوشی گفت دخترم از ۳۴هفته هی میگفت می‌خوام زایمان کنم بچه داره میاد گفتم کیسه ابم ترکید گفت پس واسه چیزی که ترکید کاری نمیشه کرد 😂 بعد سریع گفتن دراز بکش گفتم من بی‌حس نیستم دکترم با خنده گفت اورژانسی هارو بدون بی حس عمل میکنم خندیدم بعدش گفت شوخی میکنم الان بی حس میشی
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد