تجربه زایمانم پارت 4😁😍😍
من بعد رابطه بشدت بی حالل شدم
گلاب ب روتون رفتم سرویس بهداشتی و یه دردی مثل فشار اومدن رو واژنم حس میکردم😢🥸
اومد ب همسرم گفتم گفت این درد علکیه 😫😂😂😂عین چیه میترسدم صدام میلرزید
شوهرم ارومم کرد و بغلم کرد خوابیدم 😒🫠وای چ خوابی 4صبح خوابیدم من 7:30تو راه بیمارستان بودم
تو این چند ساعت توی خواب هم ناله میکردم 🥲
دیگ یاعت هفت از شدت درد بیدار شدم و شوهرمم بیدار کردم 😶رفت ماشین روشن کرد وسایل دخترمو برد و رفت تاومن اماد بشم
🤧🤧😂اقا من فقد یه مانتو انداختم رو خودم و رفتم از شدت درد حتا یه تینت هم نزدم البته درد ن استرس داشتم😂وسایل خودم هم نبردم البته اماده نکرد بودم 😌

تصویر
۳ پاسخ

۴۰هفته بودیو وسایلتو آماده نکردی؟😐

من موهامو بافتم ارایش کردم تس خوشگل پوشیدم لاک زدم رفتم دردم داشتم و لک بینی رسیدم ۳سانت شده بودم حین زایمان دکترم پرسید مارک رژت چیه تا گفتم ویولت سر بچم در اومد

مثل من شدی😂

مقالات مرتبط

روش های رفع درد گردن در شیردهی
روش های رفع درد گردن در شیردهی
درد مفاصل بعد از زایمان
درد مفاصل و زانو درد بعد از زایمان و علت آن
علت درد شکم بعد از سزارین
علت درد شکم و زیرشکم بعد از سزارین
خواب نوزاد
همه چیز درباره خواب نوزاد و مشکلات اختلال خواب اطفال

سوال های مرتبط

مامان جوجه 🐣 مامان جوجه 🐣 ۶ ماهگی
سلام دوستایی گلم
تجربه زایمانم 🥴😍بعد تقریبا 3اومد بگم البته یه بار گفتم ولی نمیدونم چرا پاک شد😕
من یه بار قبل زایمان رفتم بیمارستان بخاطر کاهش حریکت فندق خانم
من قبل زایمان دقیق سه یا چهار روز رفتم بازار روز اول ک رفتم بازار یکم راه رفتم یه درد های عجیب غریب توی واژنم بود در حدی ک میستادم 🤧🫠
ب همسر گفت بری خونه مامانم اینا بقیه خریدمو با مامانم میام اوکی داد و رفتیم از بازار من یکم توی ماشین نشستم اوکی شدم و بهتر شدم 😁
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۲ ماهگی
من رفتم هیئت ماشین نشستم ولی خیلی درد میکرد واژنم چون ماهلین هم بغلم بود دیگ ی ساعت بعد ماهلین بیدار شد گریه کرد گشنش بود اومدم خونه راحت شدم 🤦🏻‍♀️شما چیکار کردین امروز رفتین هیئت؟؟
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان جوجه 🐣 مامان جوجه 🐣 ۶ ماهگی
تجربه زایمانم پارت 5😁😍😍
من رفتم بیمارستان
زو هم رسیدگی کردن اول گفتن برو رو تخت بزار نوار قلب از نینی بگیرم. منم رفتم ولی کککلی استرس داشتم😕😕😶‍🌫
نوار گرفت و گفت برو اون تخت تا بیام معاینه کنم من از این چیز واسه خودم کوه ساختخ بودم واقع واقع درد نداشت معاینه فقد میترسیدم 😊🤓🤓
معاینه کرد گفت دو سانتی و بستری میشی😰😰
شوهرم اومد کار های بستری انجام داد و گفتن اب نیوه کیک غذا برام بیاره
من زنگ زدم مادرم اومد
من رفتم بخش زایمان فکر کنم اولین نفر بود و تنها تا یکم بعد
ب شوهرم گفتن شیاف بیار رفت اورد
مامان مهوا مامان مهوا ۳ ماهگی
پارت۵#سزارین
رفتم اتاق عمل چون از خواب بیدار شده بودن همشون کفری بودن..بعد اومدن گفتن خم بشو...خم شدم دکتر اومد به سه ناحیه از کمرم بی حسی زد..بعد پرده کشیدن جلوم..چند ثانیه نگذشت بی حس شدم..دکتر شروع کرد ب جراحی.بچه رو در آوردن اصلا گریه نکرد.گذاشتن روی سینم برای تماس پوستی.بعد دادن ریکاوری لباس تن بکنند..من در اون حین خیلی بالا آوردم آوردن آمپول هم تزریق کردن قطع نشد دیگ همون‌جوری دستمال جلوی دهنم بود تا عمل تموم شد دادن ریکاوری..بعد یه پرستار بود یا چیز دیگر خیلی احمق ولی شرف وقتی رفتم ریکاوری مهم زد تو شکمم آتیش گرفت..تخلیه نبود چون داخل اتاق چند بار فشار دادن ماصلا درد متوجه نشدم..از روی جو گیری زد ک اهم رفت روی هوا..بعد ماما همراهم توی اتاق ریکاوری بچه رو آماده کرد آورد پیشم همه کار هارو کرد بعد رفت خیلی ماما خوبی بود...بعد نیم ساعت رفتم بخش همسرم و خواهرم اومدن منو جا ب جا کردن...بعد ب دستور دکتر یک وزنه سنگین روی شکمم گذاشتن تا روز بعد ک خون تخلیه بشه مرتب شیاف میذاشتم درد زیاد نداشتم ولی خیلی کلافه بودم..شیرهم نداشتم..روز بعد ک اجازه دادن مایعات بخورم..بعد اومدن اجازه راه رفتن دادن..درد داشتم ولی خیلییی قابل تحمل بود.باز اومدن ازبس اذیتم کردن برای رگ گیری ک نشد آخر ب پام زدن...از شانس بدمم ب بی حسی حساسیت داشتم گلوم خارش داشت سرفه میکردم باید آبجوش داااغ میخوردم خارش بره بهشون گفتم دوز آنتی بیوتیک رو کم کردن...بعد کم کم راه رفتم اوکی شدم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فندوق مامان فندوق ۲ ماهگی
اینقد امروز حالم بد بود صبح زنگ زدم مادرشوهرم گفتم فقط بیا بدادم برسه خودم مریض بچه مریض اومدیم خونشون ناهار خوردیم من خوابیدم بچه رو گرفتن سه ساعت خواب بودم بیدار شدم بچمو برده بودن حموم
خواهر شوهرم هم شیر تو شیشه کرده براش هم سینه هاشو بهش داده
اولش ناراحت شدم ولی گفتم یبار شیرش داده ک من بخوابم دستش درد نکنه
نمیدونم چمه الان نگا بچه میکنم حس میکنم دیگ منو نمیخاد🥲😭
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان 💝نیکا🐣 مامان 💝نیکا🐣 ۵ ماهگی
دیشب نیکا دیوونم کرد تا خوابید🤦🏻‍♀️ من احمقم یکم دیر خوابیدم ولی تا لحظه آخر بهش شیر دادم گوشیمم رو ۲ ساعت ۲ ساعت آلارم گذاشتم ولی عین احمق ها بیدار میشدم و خاموش میکردم واسه اینکه نیکا خوابش خراب نشه انقدرم خواب آلود بودم خودمم میخوابیدم بیدار که شدم ۴ ساعت و نیم بچم هیچی نخورده بود از اون موقع بدجور عذاب وجدان گرفتم باز کپه مرگم و گذاشتم از ساعت ۷ خوابیدم ۱۰ و ۲۰ دقیقه بیدار شدم 😢
من چرا انقدر مامان بدی ام 😭😭😭 میگم از امشب که بیاد گوشی و از خودم دور بذارم که بیدار شم فوقش نیکا هم بیدار شه دوباره میخوابه دیگه بنظرتون نمیرسه از صدای آلارمش نکنه باز بیدار نشم و بچم بترسه از صداش
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان نویان😍♥️ مامان نویان😍♥️ ۶ ماهگی
خانما من چرا اینجوری شدم
من زایمان طبیعی کردم الان باید عفونت نداشته باشم درسته؟
من صبح بلاخره پریود شدم اونم با چ دردی از خواب بیدار شدم هنوزم درد دارم
من تازه حس دستشویی داشتم رفتم دیدم از متقدم عفونت میاد کم ن هااا خیلی زیاد اینم می‌دونم این همه دردم فق برا عفونته چیکار کنم دکتر هم رفت قرص داد اثر نمیکنه
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۶

درباره دستش جلو تر توضیح میدم از‌ روند زایمان بگم فعلا
همین که دخترم گریه کرد
دکتر کمم و فشار داد و به زور جفت و خارج کرد
دکتر شروع کرد به بخیه زدن دیگه
موقعه به دنیا اومدن صدای قیچی و شنیدم که پرینه رو قیچی کرد ولی متوجه نشدم
یه آمپول دیگه زد که سر بودم سر قبلی اونم متوجه نشدم
یه بیست دقیقه طول کشید بخیه…
گفتن دو ساعت باید توی ریکاوری باشی و همسرم و صدا زد که بیاد پیشم…
همون لحظه ای که به بچه به دنیا اومد اینقدر راحت شده بودم و حس خوبی داشتم، احساس خیلییی قوی بودن میکردم با اینکه موقعه خروج بچه حس میکردم یه تریلی افتاده روم و نمیتونم بیرون بیام از زیرش…
با اینکه میگفتم من غلط کنم دیگه حتی پیش شوهرم بخوابم که حامله شم
بازم حاضر بودم انجامش بدم
همین که دردت تموم میشه و بعد اون همه درد یهو آروم میشی همشو فراموش میکنی،،،
کل سختیش اون نیم ساعته که بچه خارج میشه
که اگر زور خوب هم بزنی شاید زود تر تموم شه…
همسرم اومد پیشم و دوساعتی کنارم بود بعدش با پای خودم بلند شدم و رفتم دستشویی حجم زیادی خون ازم خارج شد و پرستار برام شورت و پد پوشید و بعد بردنم بخش
بجز احساس ضعف هیچ دردی نداشتم حتی جای بخیه هم درد نمیکرد
فکر میکردم الان سر شدم و بعدش درد میگیره ولی اینجوری نبود خداروشکر
مامان آقا امیررضا مامان آقا امیررضا ۵ ماهگی
همسرم اومد داخل اتاق دید چه حال خوبی دارم رفت به مادرم گفت و خیال جفتشون راحت شد که من درد ندارم من برای خودم ورزشایی که ماما گفت رو میکردم بعد دراز کشیدم و دیدم داخل سرم یه آمپول زدن فکر نکنم به نیم ساعت رسید دردام شروع شد ولی زیاد نبود معاینه کردن و گفتن3 سانتی منم ورزش میکردم و همسرم هرازگاهی میومد سر میزد و میدید حالم خوبه میرفت
من ساعت11 صبح بستری شدم و ساعت2 بهم آمپول فشار زدن و تا5 درد زیادی نبود 5 اومدن میشه آبم رو پاره کردن و بچم با شدت تکون میخورد من ترسیده بودم هی میگفتم بچم چی شده چرا آنقدر تکون میخوره میگفتن موردی نیست ورزش کن دردام از 5 زیادشد اومدن معاینه و من فقط3 سانت بودم همسرم اومده بود داخل و صدای جیغ های منو که شنیده بود ترسیده بود اومد پیشم و گفت مامانت خیلی نگران زنگ زدم بهش با اون همه درد گفتم چیزی نیس دردام کمه نگران نباش تا1 ساعت دیگه نوه ات رو میبینی
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان پناه مامان پناه ۵ ماهگی
#تجربه زایمان سزارین
خوب قبلش دکتر گفت یه چیز مقوی‌بخور من حلیم خوردم لباسای پناه رو جمع کردیم راهی بیمارستان شدم
تا رسیدم بردنم داخل nstازم گرفتن چند بار خوب نبود راه رفتم یه چیز شیرین خوردم دوباره راه رفتم بعد از دو ساعت گفت اوکیه
بردنم قسمت زایمان انژوکت وصل کردن برام دوبار پرستار وصل کرد رگم پاره میشد و خیلی درد داشت از این بزرگا
بعد زد توی یه رگ کوچیک تر خیلی درد کشیدم و سرم میومد درد‌داشت هرچی هم میگفتم عوض کن عوض نمیکرد
دیگه بهم گفت برو بخواب صبح میبریمت اتاق عمل
رفتم دراز کشیدم ولی خیلی استرس داشتم از سوند میترسیدم
پرستار هم سوند گذاشته بود جلو چشم تا قبل عمل وصل کنه
چون میگفتن درد داره و توی اینستا دیده بودم یه چیز بزرگیه
خلاصه سرم بهم زدن میخواستم بخوابم ولی نمیتونستم دل تو دلم نبود پناه بیاد ببینمش
دم دمای صبح بود که داشت خوابم میبرد
بیمارستان خاتم از نظر تمیزی و این که زایمان طبیعی و سزارین یه جا هست
بده برای بندریای عزیز
یه دختری رو آورده بودن درد‌داشت برای طبیعی اونقدر داد میزد که قلبم می‌لرزید کلی دعاش کردم زایمان کنه زودتر و خیلی بد بود درد داشت
خلاصه خواب کلا از سرم پرید
مامان آراز و دنیز 👧🏼👶🏻 مامان آراز و دنیز 👧🏼👶🏻 ۷ ماهگی
پارت ۲
خوابیدمو ساعت ۴صبح‌ با حس خیسی بیدار شدم اول فک کردم بی اختیاری گرفتم اخه آخرا به محض اینکه ادرارم میکرفتم اگ سریع نمیرفتم سرویس خودمو خیس میکردم ولی دیدم نه وقتی زور میزنم آب ازم میاد سریع از جام پاشدم شوهرمو بیدار کردم گفتم تا جمع و جور کنی من یه دوش بگیرم به مامانا هم زنگ بزن آماده بشن دیک خیلی ریلکس دوش گرفتم اومدم آرایش کردم موهامو سشوار کردم🤣نمی‌دونم چرا اصلا استرس نداشتم اینجا تاپیک‌گذاشتم همه گفتن بدو برو بیمارستان ولی من خیلی آروم بودم چون درد هم نداشتم از من بدتر شوهرم بود که داشت به خودش میرسید ساعت ۵صبح😂دیگ خلاصه رفتیم دنبال مامانا راه افتادیم به دکترمم زنگ نزدم گفتم ۵صبحه روم نمیشه برم بیمارستان خودشون زنگ میزنن دیگ ساعت ۵ونیم رسیدیم بیمارستان نیکان اقدسیه واقعا هر چی بگم کم گفتم تا رسیدم سریع ان اس تی گرفتن و منو چک کردن ک مطمئن بشن کیسه آبه بعد زنگ زدن به دکترم که پاشو بیا ولی یه مشکلی بود
مامان آراز و دنیز 👧🏼👶🏻 مامان آراز و دنیز 👧🏼👶🏻 ۷ ماهگی
پارت ۵
دیگ خیالم راحت شده بود تازه داشت سرگیجه و حالت تهوع میگرفتم
تنگی نفس هم داشتم که یهو بی قرارم کرد سریع یه آرام بهش بهم زدن که خوابم برد تو ریکاوری بیدار شدم بعد شکممو چندبار فشار دادن که بازم اذیت نشدم و درد نداشتم خلاصه از بالا نگهبان بیسیم زد که همراهمو بفرستن بالا دیگ شوهرم اول اومد بالا که وارد اتاق شدیم و بعدش بچه ها رو آوردن خلاصه که خداروشکر همه چی عالی و خوب پیش رفت تجربم از خانم دکتر لیلا سعیدی هم عالی بود بخیه هم اینقد عالی زدن که انگار ن انگار رسیدگی بیمارستان هم عالی بود خدا ایشالله به همشون سلامتی بده اینک تجربه زایمان من الهی همه به سلامتی زایمان کنن
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان آرسين💙 مامان آرسين💙 ۵ ماهگی
چقدر روزاي اول زايمانم بد بود سزارين بودم شيرم نميومد بچه زردي گرفت خودم درد داشتم بيخوابي شديد گرفته بودم طوري كه تو يه هفته ٥ ساعت هم نخوابيده بودم رفتم زير سرم شيرم بچه رو سير نمي كرد همش گشنش بود زير سينم بود كل روز نميخوابيد يه شب از زور بيخوابي داشتم از حال ميرفتم رفتم زير سرم بچه رو دادم مامانم گفتم شير خشك بده و ٥ ساعت مداوم خوابيدم تا حالم اومد سرجاش ولي هنوز كمبود خواب داشتم هيچ كس هم دركم نمي كرد كمك خاصي هم نميكردن الان سه ماه گذشته فقط ميگم شكر كه اون روزاي بد گذشت انقدر از همه چي بدم اومده بود كه هيچ لذتي از بچم نميبردم الان نفس منه انقدر همه كاراشو خودم تنهايي با عشق ميكنم خواستم به مامانا بگم همه چي ميگذره فقط بايد صبور بود
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان کیارش💙 مامان کیارش💙 ۳ ماهگی
پارت ۲
درد نداشتم تا ساعت ۹ شب که یهو یه درد خیلییی شدیدی یهویی پارد بدنم شد و دیدم که بله کیسه آبم پاره شد یه مایع گرمی ازم خارج شد و خیلییی هم زیاد بود
بعد پاره شدن کیسه ابم دردام شدت گرفت طوری ک دیگ جیغ جیغام شروع شد بعدش زنگ زدن ماما همراهم اومد معاینه کرد گفت اصلا پیشرفت نکردی در صورتی ک من دردهای به شدت شدیدی داشتم ولی اصلا پیشرفت نکردم
ماما همراهم بعد اینکه معاینه کرد گفتش سر بچه خیلییی بالاست و سر بچه متمایل شده به چپ یعنی بچه کج قرار گرفته تو باید ورزشایی که من میگمو انجام بدی تا هم سر بچه فیکس شه تو لگن هم از اون حالت کج بودن دراد
بعد خودش رفت گفت هروقت ۳ سانت خود بیمارستان بهم زنگ میزنن
از ساعتای تقریبا ۹ تا ۱۲ من هم دردای شدیدی داشتم هم همزمان داشتم ورزش میکردم تا اینکه معاینه شدم بالاخره ۳ سانت شدم ماماهمراهم اومد
من خیلی دیر به دیر پیشرفت میکردم همون شب تا صبح ساعت ۷ یا ۸ من دردتی خیلییی شدیدی رو تجربه کردم و بالاخره با جیغ و دادهای فراوان با ورزش های فراوان من فول شدم و حالا رسیده بودم به مرحله زور زدن چندتا ماما و یه دکتر بالاسرم دهانه واژنمو از هم باز کرده بودن با دستاشون و مدام میگفتن زور بزن
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان مهوا مامان مهوا ۳ ماهگی
بااینکه خونه دار بودم گاهی چون شمارش رو حفظ بودم سیو میکردم عکسش رو می‌دیدم خیلی گریه میکردم...تا اینکه حامله شدم و دخترم مهوا ب دنیا اومد بعد زمانی ک بیمارستان بودم و زایمان کردم دخترم رو بردن بخش ان ای سیو..اونجا همینطوری. داشتم حرف میزدم ک نگو یه از اقوام های اونا تو بخش نوزادان پرستاربوده از روی خود شیرینی منو ک شناخته زنگ میزنع ب آقا مهدی می‌گه اون خانومی کی میخواستی بچش هم ب دنیا اومده
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر