۴ پاسخ

وای لاک نزن بچه رو کلی ماده شیمیایی مضر داره
من حتی الانم نمیزنم

توروخدا لاک نزن برای نوزاد اون حتی بوش هم ضررع

وای اگه حساست بده میدونی چقدر خطرناکه؟؟؟؟؟؟
اصلا هیچوقت دیگه اینکارو نکن

اوففف دگه خال قربونش🧿

سوال های مرتبط

مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۷ ماهگی
سلام مامان خانوما روزتون بخیر
خب منم میخوام بعد از دو ماه تجربه زایمانمو بزارم فقط اینکه خیلی طولانیه و شاید سرتونو درد بیاره
تجربه زایمان سزارین #پارت 1#
خب من توی 28 هفته فشار خون گرفتم و دو شب توی بیمارستان بستری شدم و بعد از اون روز قرص شروع کردم ک بعد از بیمارستان بازم فشارم رفت بالا ک این دفع رفتم مطب ک قرصمو کرد دوتا وهمین جوری ادامه داشت تا 33 هفته ک قرصای من رسید ب 6 تا یه روز ک مراقبت داشتم و رفتم مطب دکترم همون روز باز فشارم رفت بالا و دکتر گفت من نمیدونم بهت ختم بارداری بدم یا بزارم تا هفته 37 بمونی برای همین گفت باید بری جای یه دکتر دیگه ک توی شهر دیگع بود و دو ساعت توی راه باید باشی من گفت حتما فردا صبح برو ما فرداش صبح راه افتادیم رفتیم و توی اون شهر برادر شوهرم زندگی میکنه ک ما صبح رفتیم خونه اون تا غروب ساعت 7 ک نوبتمون بود و رفتیم پیش دکتر و از شانس گند من همون موقع باز فشارم رفت بالا ک دکتر افتخاری گفت باید بری بیمارستان واسه ختم بارداری نمیدونین با شوهرمو مامانم چقد گریه کردم میترسیدم ک بچه نرسیده باشه درکل کلی ترسیده بود بلاخره رفتم خونه و یکی دو ساعت تو خونه بودیم و از غصه نمیدونستیم چیکار کنم و بلاخره ساعت 12 شب منو بردن تا بستری کنن حالا ما هم هیچی لباس واسه بچه نگرفته بودیم مثل قرار بود وقتی منو بستری کردن فرداش مامانمو شوهرم برن واسه خرید سیسمونی
مامان نینی مامان نینی ۴ ماهگی
(پارت اول زایمان سزارین)
صبح روز شنبه ساعت ۶صبح منو شوهرم ،مامان و مادرشوهر و جاریم رفتیم بیمارستان رفتیم بخش زایمان کارای بستری رسیدیم وچون اتاق شخصی میخواستم اسممو نوشت پرستار ،من و چند نفری که زایمان داشتیم رفتیم داخل اتاق ک انژوکت و سوند اینا رو بهمون وصل کنن (من چون میترسیدم به دکترم گفتم ک داخل اناق عمل سوند بزارم ،و داخل نامه نوشت برام) و چندنفری که داشتن سوند میزاشتن‌خیلی اه و ناله میکردن
بد من اماده شدم لباس پوشیدم ،دکترم ۵دقیقه بد اومد من رفتم دم در اتاق عمل ،شوهرم چندتا ازم عکس گرفت رفتم داخل اتاق عمل خودم رو تخت نشستم اصلن استرس نداشتم اون روز،(درکل خیلی ادم ترسویی هستم و اینکه از شب قبل اصن نخوابیدم همینکه رفتم بیمارستان کلن استرسم از بین رفت)
یکم رو تخت نشستم یه مرد قد بلند که اومد امپول بی حسی بزنه اول یه چیز سرد اسپری کرد رو‌کمرم بدش امپولو رد اصلن حسش نکردم /بدش گفتن دراز بکشم ولی من میتونستم پاهامو تکون بدم بد ۲دقیقه کلن بی حس شدم‌ و یه خانومه اومد سوند گذاشت برام
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
خانما میخام از تجربه سزارینم بگم تو بیمارستان ثامن الائمه ناجا مشهد ،دکترم هم خانم سکینه انبیایی
پارت یک
ساعت ۶ بیمارستان بودیم منو مامانمو شوهرم رفتیم شوهرم ک کلا بیرون بود منو مامانم رفتیم بخش زایشگاه تا تشکیل پرونده دادم تقریبا شد ساعت هشت و نیم یا نه ، مامانم و فرستادن بیرون ،من رفتم توی اتاقای بخش زایمان ک نوار قلب بگیرم و سوند بزارم ،چون دفع پروتئین داشتم اول یه آزمایش ادرار دادم و بعد اومدم روی تخت بهم سرم و نوار قلب وصل کردن ، ما مریضای خانم دکتر دو نفر بودیم،ساعتای نه و چهل دیقه بود ک گفتن خانم دکتر اومده اون هم تختیمو بردن برای عمل ،منم فقط صلوات میفرستادم و دعا میخوندم خیلییییی استرس داشتم وااای،خدایی رفتار پرستار ها عاالی بود منک راضی بودم(البته اینو بگم خواهرم تو همون بیمارستان زایمان طبیعی داشت و اصلا از پرستارها راضی نبود ،یعنی پرستار ها با کسانی ک زایمان طبیعی داشتن خیلی بدرفتار بودن من اونجا دیدم به چشم خودم)
خلاصه یه چهل دیقه ای نوار قلب گرفتن از بچه و پرستار بعدش اومد و گفت میخام برات سوند بزارم گفتم نمیشه توی اتاق عمل بزارن برام چون خیلی میترسیدم گفتن آره میشه ولی توی اتاق عمل مرد زیاد هست خودت موذب میشی ،قانع شدم و گذاشتم بزاره،خودمو شل شل گرفتم و اصلا درد نداشت و برام گذاشت،و گفت چند دیقه دیگ عمل خانم دکتر تموم یشه تو باید بری،بعدش با ویلچر اومدن تو اتاق بخش گفتن بیا بشین اینجا من چون سوند داشتم یکم اذیت بودم بلند شدم و تا نشستم روی ویلچر سوند خیلی می‌سوخت و اذیتم می‌کرد ولی تحمل کردم‌،یه روسری و یه چادر سرم کردن و منو بردن بیرون از بخش زایمان تا ببرن تو اتاق عمل
مامان 💖دیلان💖 مامان 💖دیلان💖 ۳ ماهگی
جربه زایمان 💖
از همون اول بارداری خلاصه شده بگم ک ما سه سال بود ازدواج کرده بودیم توی این سه سال جلوگیری طبیعی داشتیم خودمون بچه نخواستیم
پارسال ۱۶- ۶ بود ک من پریودشدم بعد از پریودم رفتم حموم
شب اول ربیع بود ک ما برای بچه اقدام کردیم این اولین اقداممون بود
من چون همیشه پریودم منظم بود منتظر موندم ۱۶ هفت پریود بشم خلاصه ۱۷ روز گذشتو من پریود نشدم بعد ۱۷ روز تست دادم خدارو شکر مثبت درومد
۹ ماه بارداریمم خیلی زود و آسون باز برام تموم شد
یه روز قبل اینکه دردم بگیره من عصری رفتم خونه بابام تا رسیدم اونجا بچم به شدت خودشو سفت کرد دراز کشیدم خوب نشدم نشستم خوب نشدم مامانم گفت دختر تو دردت میگیره
منم گفتم مامان من اصلا درد ندارم بعضی موقع اینجوری میشم
ولی اینبار مث همیشه نبود
خلاصه آخر شب اومدم خونه خودمون گرفتم خوابیدم ساعتهای ۴ نیم شب بود ک یهو یه دردی اومد زیر شکمم کمرم و ببخشی حالت دستشویی رفتن داشتم
دیگه فهمیدم موقع زایمانه به خوابم ادامه دادم ساعتهای پنج نیم بود باز اون درد اومد سراغم
دیگه یه ربع یه بار اومد سراغم
ساعت ۶ نیم بود پا شدم رفتم حموم شیو کردم
درومدم از حموم برا خودم سوپ آماده کردم شیر برنجم درست کردم چای رازیانه دم کردم خوراکی هایی هم ک لازم بود گذاشتم تا اینجا شوهرم خواب بود دیگه به شوهرم گفتم من دردم میگیره پاشو بریم بیمارستان