۶ پاسخ

من زایمان دومم دوساعت طول کشید امیدوارم این سومی نیم ساعت شه 😅ای خدااااا همش استرس دارم

ماما همراه هم به من گفت این زایمان دوم چشمت به اولی نره بمونی خونه دردات و بکشی بیای دیگه نشه به بیمارستان برسی همون خونه زایمان کنی دردت گرفت زودی بیا بیمارستان

منم شنیدم دومی راحتتره

اره راحت تره

اره منم. رفته بودم زایشگاه ب خانم اورده بردن زایمان دوم بودن ماما ها با خودشون ک حرف میزدن مبگفتن خدا روشکر این زایمان دومه و راحته تا عصر زایمان میکنه

منکه تجربه ندارم ولی شنیدم میگن دومی راحت تره

سوال های مرتبط

مامان 🩵امیر مهدی🩵 مامان 🩵امیر مهدی🩵 ۴ ماهگی
اعصابم خیلی خرابه
شب عزیز اشکمو درآوردن
رفتم بیمارستان بچه حرکت نداشت و ترشحات خونی زیاد داشتم
بازم اون پدسگ اونجا بود اولش مث آدم تحویل گرفت
آن اس تی کرد بچه دوبار ب زور حرکت کرد
گفت خوبه نوازش گفتم ممنون ولی من ترشحات دارم اخه ۴۸ ساعت از رو معاینه گذشته آخه بازم دارم میترسم
با لحن تند گفت خانم کو پد رو نشون بده گفتم نزاشتم ک
خب شرتتو گفتم هول بودم تازه عوض کردم اومدم
برگشت بهم گفت پس ت خودت میخاری هی بهت انگشت بره
خون بیاد ازت گفتم این چ طرز حرف زدنه احترامتو نگهدار
گف ن آخه هر شب اینجا پلاسی الکی میایی وقت مارو
میگیری گفتم وظیفته بهم برسی و معاینه م کنی
اخلاق نداری حوصله نداری کارت اینجا چیه
یکی اون گف یکی من گفتم گف دستمال بردار
خودتو پاک کن ببینم پاک کردم یه لخته خون بزرگ
قرمز قهوه ای بود گفت دراز بکش ببینم
معاینه کرد گف یک فینگری از بس انگشت کردن بهت خون ریزی میکنی
گفتم تابحال سابقه نداشته
بعدش گف الکی ادا درمیاری لوس میشی زود میایی اینجا
هی بستری میشی هی بستری میشی گفتم ب ت چه آخه
میگه ن آخ کم لوس شو
مامان ۳ قلوها مامان ۳ قلوها روزهای ابتدایی تولد
شنبه صبح رفتیم بیمارستان و رفتم سمت درمانگاه پرونده مو آوردن و رفتم پیش دکتر گفت درد اینا نداری گفتم نه گفت حرکت بچه ها چطوره ک گفتم از دیشب تا الان کاهش حرکت داشتن ک گفت همین الان سریع برو اورژانس اونجا مشکلتو بگو رفتم اورژانس سریع خوابوندن واسه ان اس تی
ان اس تی گرفتن ک وسطاش یه هو ضربان قلب یکی شون افت کرد ولی سریع درست شد دو تا سرم آوردن زدن ک حرکات بچه ها بهتر شد بعدش گفتن برو زایشگاه و بستری شو ک بهش میگفتن بخش لیبر
دیگ کارای بستری رو شوهرم انجام داد و رفت خونه تازه کلی ام غر زد الکی فقط بستری میکنن پس کی بچه ها به دنیا میان😂من رفتم زایشگاه دوباره خوابوندن واسه ان اس تی دیگ اشکم در اومده بود از شدت کلافگی شد ظهر
دکترا اومدن بالا سرم هر کی یه چیزی میگف بعد همشون میگفتن هفته اش خوبه ختم بارداری بدید بعد گفتم من کی زایمان میکنم گفتن هر وقت ببینیم ان اس تی ها خوب نیستش منم با خیال راحت خوابیدم اونجا 😂فک میکردم دو سه روزی هستم اونجا
یه هو دیدم یه دکتره اومد یه انژیوکت کرد تو دستم سرم زد بعد گفت پاهاتون باز کن من فک کردم میخواد معاینه کنه با چه جذبه و جدیتی گفتم من اجازه ی معاینه نمیدم🤣🤣اونم گف معاینه نمیکنم میخوام سوند وصل کنم😂😂یه هو پنچر شدم گفتم سوند واسه چی گفت واسه اتاق عمل😐😐یا خدا یه لحظه دلم هری ریخت گفتم عمل گف اره داری میری واسه زایمان هم خوشحال شدم هم استرس
بعد اومد سوند و گذاشت ک اصلا درد نداره فقط اولش یه ذرههه میسوزه ادامه بعدی....