۷ پاسخ

همسر منم تاغروب سره کاره امامیذارم بیشترباباباش وقت بگذرونه.اسباب بازی میدم دستش سرگرم باشه.فقط باباش میبینه میگه بغلم کن

منم دخترم اینجوری شده بود از وقتی چهار دست و پا می‌ره بهتر شده اما نه کاملا
من. سعی میکنم کارامو قبل بیدار شدن و موقع چرت ظهرش انجام بدم
وقتایی خیلی کار دارم داخل یک کیف وسایل جدید که اصلا تا حالا بهش ندادم بازی کنه مثل اینه کوچولو ،رژ( از اینا که سرش باید بچرخونی تا باز بشه که به راحتی باز نکنه) ریمل ،کارت عابر بانک،کلید می‌زارم ،بعد بهش میدم بازی کنه چون جدیده باهاش سرگرم میشه از قبلش هم می‌شورم که دهنش کرد تمیز باشه

منم جدیدا خیلی درگیر این مساله ام حوری که تو آشپزخونه منو میبینه ولی بازم میگه بیا پیشم و بدجور گریه میکنه.راه حلش صبر و تحمله

من ترسیده بود چن وقت اینجوری بود الان بهتره

وای دختر منم اینجوریه نمی‌دونم خوشحال باشم یا ناراحت 🥹🥺ازینور به کارام بسختی میتونم برسم یا کلا به خودم باز ازونور خیالم راحته کسی بهش بخواد محبت بیش از اندازه بکنه مخصوصا خانواده شوهر خیالم راحته تحت تاثیر محبت های بیجاشون قرار نمیگیره

طبیعیه این کارش این دوران ترس جدایی از مادر شروع میشه پسر منم همینطوره

راهی نداره
یه خبر خوب برات دارم اونم این که هرچی بزرگتر بشه بدترم میشه 🤣

سوال های مرتبط