۷ پاسخ

خیلی سخته اگه شیر خودتو میدی تونستی یکم هنداونه بخور من خوردم تمام شد زردیش

عزیزم این سختی هاش خیلی بیشتر از بارداری و زایمان

همه فک میکنیم زایمان کنیم راحت میشیم
ولی در مورد زردی پسر من ۱۸بود و بستری بود بیمارستان ...بنظرم ترنجبین خوب بود دادیمش و خودم خوردم و عرق کاسنی خودم خوردم و پاهای بچه رو شستم و لباس زیاد نپوش

بدنش با عرق کاسنی بشور
دکتر هم قطره شیر خشت میده همونو بده ب بچت میاد پایین زردیش

طبیعی خیلی سخته؟

طبیعی که سوند نمیزارن

چرااااا

طبیعی زایمان کردید ؟؟

سوال های مرتبط

مامان رستا خانم💜 مامان رستا خانم💜 ۱ ماهگی
مامان قشنگم🌸👶 مامان قشنگم🌸👶 ۱ ماهگی
مامان آقا دایار🤰🏻 مامان آقا دایار🤰🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #۱
من از اول بارداری انتخابم زایمان طبیعی بود،ولی خب چون ماه هشتم بارداری سرماخوردگی شدید گرفتم و کلی وزن از دست دادم،دیگه ترجیح دادم زایمان سزارین و انتخاب کنم ،دکترم هم قبول کرد 😁البته زیر میزی شو گرفت ،ولی دکترم گفت سزارین اختیاری واسه ات انجام نمیدم،روز ۴ام که شیفتم توی بیمارستان بیا که به بهانه طبیعی بستریت کنم و بعدش ببرمت واسه سزارین که بتونی از بیمه پولت و بگیری،
خلاصه سرتون و درد نیارم
۴ فروردین شد و من صبح با بهونه کاهش حرکت بچه و خارش کف دست و پا رفتم بیمارستان ،معاینه کردن دکتر گفت ۱سانتم باز نشدی ،بستری شدم بلوک زایمان ،اونجا کلی ترسیده بودم ،چون ماما ها فقط می اومدن بالا سرم و چکم میکردن ،
بعد یک ساعت دکترم اومد ،و ان اس تی ودستکاری کرد گفت کاهش ضربان قلب جنین داریم باید سزارین بشه .همه اینا الکی بود
دیگه سریع سوند و بهم وصل کردن که خیلییییی درد داشت،
بعد دو دقه من توی اتاق عمل بودم ،اونجا همه کلی باهام حرف میزدن که از استرسم کم کنن ولی مگه این استرس لعنتی کم میشد؟!
دیگه امپول بی حسی مو زدن و کم کم کمر به پایینم گرم شد و بی حس،
مامان سید حسن مامان سید حسن ۱ ماهگی
سلام خانما من برا زایمان رفتم بیمارستان حافظ شیراز
اصلا به درد نمیخوره الان پسرم بیست و پنج روزشه من چهارده روزشو تو بیمارستان بستری بودم هرکی جونشو میخواد اونجا نره
من برا زایمان طبیعی رفتم رحمم ده سانت باز شده بود لحظه آخر که بچه خواست دنیا بیاد گفتن قلبش کار نمیکنه واسه همین بردن سزارین دوروز بستری بودم. بعد که مرخص شدم همون روز تب و لرز شدید کردم
اومدم خونه بابام دوباره تب و لرز کردم رفتم درمانگاه گفتن ضربان قلبت بالاست برو زایشگاه اونجا گفتن فوری بستری شو بعدش تا دوروز هرچی آزمایش گرفتن چیزی پیدا نکردن آخرش دکتر گفت بخیه مو باز کنن وقتی بازش کردن مثل آبشار عفونت از ش ریخت بیرون وقتی یکم از عفونت خارج کردن دیدن لایه داخل شکمم اصلا بخیه نکرده بودن واسه همین دوباره بردن اتاق عمل عفونت خارج کردن لایه داخل شکمم کامل باز کردن و دوباره بخیه کردن اما لایه بیرونی شکمم تا یه هفته باز بود هر روز سه بار میومدن با تیغ شست و شوش میدادن و منم زجر میکشیدم بعد یه هفته بردن اتاق عمل و لایه بیرونی شکمم بخیه کردن 😔😔
مامان امیرعلی جانم🧸 مامان امیرعلی جانم🧸 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 5
نشستم و باز زور زدم دکترم گفت برو رو تخت و من ی لحظه از ترس اینکه بچه نیوفته روی زمین انقد تند رفتم رو تخت که انژیوکت زیرم موند و لباسم باز شد
تو اون حالت نیمه هشیار متوجه شدم دارن به سرعت عمل من میخندن که با اون همه درد سریع پریدم رو تخت
دیدم گفت پاهاتو بزار رو این دوتا و دوبار زور بزن ، وای چرا تموم نمیشد ؟
بازم زورمیزدم ی بار دوبار سه بار
ب جایی رسید که تعجب کردم چجوری زنده ام
مگه نمیگفتن لگنت خوبه ؟
مگه نمیگفتن نوزاد پسر لیزه و راحتتره ؟
مگه نمیگفتن زود تموم میشه ، تمام این پروسه ی زور زدنای اصلی نیم ساعت بیشتر نبود و برای من اندازه چند ساعت طول کشید
ی جا گفتم خدایا این همه صدات زدم چرا کمکم نمیکنی دیگه نمیتونم
برام جای تعجب بود تو اون بیحالی چجوری با دستام پاهامو نگه داشته بودم
انگار یکی دست و پامو به هم چسب کرده بود
همین که داشتم به خدا گلایه میکردم یهو دکتر گفت افرین ی زور دیگه و بعد متوجه شدم که تیغ زد و ی چیز گرم و نرم رو کشید بیرون و گذاشت رو شکمم ، چشمامو واکردم و بدن قرمز و خونی پسرمو دیدم با صدای اروم گریه اش
یادمه فقط میگفتم قربونت برم مامان
قربونت برم مامان
قربونت برم مامان
بچه رو رو سینم گذاشتن ، چشمامو بستم و گرمیشو با تمام جونم حس کردم
کم کم پاکش کردن و گذاشتنش توی تخت کوچولوی کنارم ،
راستش ۷۰ درصد دردام رفت با یه عالمه خون
پنج بار وحشتناک فشار داد روی شکممو و با هر فشار ی عالمه خون بیرون میزد
گفت سرفه کن تا جفتت بیاد بیرون و این راحت ترین قسمت زایمان بود واقعا