۳ پاسخ

بعد زايمان خيلي سريع باردار ميشن اكثرا

اینجور قطعی نمیشه عزیزم باید ای وی اف تعیین جنسیت انجام بدی

راه قطعی آی وی اف تعیین جنسیت
و راهی ک ممکنه جنسیت درست در بیاد یا ن هم رژیم غذایی ک دکتر میده

سوال های مرتبط

مامان ضحا مامان ضحا ۶ ماهگی
سلام مادرهای گرامی، یک تجربه ی کوتاه و مهم برای کسانی که تازه بچشون دنیا اومده یا به زودی قرار هست دنیا بیاد.
حتما برای نوزادتون پیگیر سونوگرافی و معاینه لگن باشید.
شش روزگی دخترم رو بردیم پیش متخصص که برای اولین بار معاینه کرد و متوجه شد در رفتگی مادرزادی لگن داره ، زمانی که جای نوزاد تنگ بشه در رحم لگن درست جا نمیفته ،در ماه های اول تولد راحت درمان میشه ، هرچی دیرتر بشه سخت تر هست. خلاصه اینکه یک ماهگی سونوگرافی انجام دادیم، جوابش رو بردیم پیش همون متخصص و ارجاع داد به ارتوپد و گفت سریعا مراجعه کنیم و باهاش مشورت کنیم، رفتیم پیش ارتوپد و بعد از معاینه گفت لگن سالمه فقط زوایای پا به هم نزدیک هست ، گفت تا دو ماه دوپوشک ببندیم براش که فاصله ی بین پاها بیشتر بشه ، منم بعضی وقتا برای کهنه میذاشتم.بالاخره نزدیک سه ماهگی که بردیم سونو خدا رو شکر دیدیم مشکلش برطرف شده و زوایای لگنش به حد نرمال رسیده ، اگر همین تشخیص و درمان ساده انجام نشه هرچی سن بچه بالاتر بره درمان سخت تره و بالای یک سال احتمالا جراحی می کنن ، پس شما هم
نترسید و حتما لگن نوزادتون رو بررسی کنید.
مامان مرسانا❤ مامان مرسانا❤ ۷ ماهگی
سلام مامانا وقتی دخترم میبرم خونه مادر شوهرم طبقه پایین خونمون یکم بغلش میکنه بعد میده دست بچه دختریش یعنی بچه ها خواهر شوهرم یکی ۸سالش یکی هم ۶سالش میده بغلشون عکس میگیره ازشون منم تو رو درواسی چیزی نمیگم😒😐😑چی بگم به بچه خواهر شوهرم دیکه بغلش نکنه خیلی لوسش کردن پدر شوهرم بیشتر خیلی بین بچه فرق میذارن مادر شوهر پدر شوهرم میدوم که بچه دختر میگن دوست داشتنی تر ولی نباید فرق بینشون بذارن مثلا میبرنشون سوپر واسه بچه ها خواهر شوهرم یک پلاستک پر تنقلات میخرن واسشون واسه پسر من یک بستنی خیلی زورم میاد😑😐خدا رو شکر همسرم بهمون میرسه میبرتش میوه فروشی هر میوه که دلش بخواه پسرم بر میداره یا سوپری چند بار هم همسرم هم گفت به باباش که بچه ها میبرید سوپر یک اندازع واسشون تنقلات بخیرید نه واسه نجمه کیان یک پلاستک واسه مهدی یک بستنی یا یک پفک ولی پسرم هم یک بکی بر دار یک چیزی دیکه نمیخواد ولی ادم زورش میاد بین نوه عاش فرق بذاری من همیشه به مامانم میگم بین بجه ها منو داداشم اصلا فرق نذار اگه واسه بچه ها من لباس میخری واسه اونا هم بخری اگه نداری هم کسی مجبورت نکرده که بگیم حتی شما واسه بچه ها ما این بخر وان بخر وظیفه خودمون که هر جیزی بچه ها مون میخوام باید بخریم واسشون خواهر شوهرم دخترش که اذیت میکنه کتکش میزنه میدونه الان که مامانش بخواد بزنتش میره پشت مامان بزرگ یا بابا بزرک قایم میشه 😑😐 یا مثلا میریم خونه مادر شوهرم ماشا الله چهار نفر ن بچه ها پسر ابجیم پسر من دوتا بچه ها خواهر شوهرم که شلوغ میکنن به اونا پدر شوهرم چیزی نمیگه مستقم به پسر من یعنی نوه خودش🥲😒😑 میگه مهدی داری شلوغ می کنی
مامان 💙 🩷 نفس مامان 💙 🩷 نفس ۳ ماهگی
گهواره داره وحشتناک میشه
ته دلم استرس گرفتم
تو رو خدا تو رابطه همه نکات رو رعایت کنید وسیله ای قرصی
بچه دو ماهه 5 ماهه و.... سخته
اما از ی طرفم میگم اون یکی رو هم باید نگه دارن سخته اما گناه داره
اونم خب بچشونه بالاخره بسته به هفته قلبش تشکیل میشه و بزرگ و بزرگتر میشه
ما نمیتونیم حق حیات رو از کسی بگیریم فقط میتونیم وقتی امادگیشو نداریم مواظب باشیم بخصوص الان ک بدنمون امادگی باروری داره
من خودم فکر که میکنم اگه باردار شم حتما باز سرکلاژ داره شاید شانس بیارم به جای مطلق نسبی باشم نفس کوچولوم ک ب من احتیاج داره بدتر از همه زایمان برش برای سومین بار اونم خیلی زووووود بدون استراحت وحشتناک اما برای من وحشتناکتر اینه به نبودن اون نخودچی فکر کنم به از بین بردنش به نداشتنش تصمیمی ک دیگه حق من نیست حق من تا قبل تشکیل نطفه بود که مراقب باشم
مامانایی که تستتون مثبت شده میدونم سخته اما شما الان ی بچه دارید حاضرید از بچتون بگذرید نه اونی هم که تو دلتونه بچتونه ازش نگذرید
من چون ی بچه از دست دادم ب خاطر زایمان زودرس به شدت رو بچه و نبودنش حساسم و واقعا ناراحت میشم و بهم میریزم
سخته اما میگذره فکر کنید دو قلو دارید ی قلش دیرتر دنیا میاد
مامان هدیه ماندگار 💙 مامان هدیه ماندگار 💙 ۶ ماهگی
پسر بزرگم می پرسه مامان منم بچه بودم اینجوری باهام بازی می کردی 🥺🥺دلم گرفت چون وقتی بچه بود ما طبقه ی بالای خونه ی مادر شوهرم زندگی می کردیم اون زمان بیست سالم بود و خودم کم سن و سال بودم برای بچم فقط حکم یه دایه رو داشتم شیرش میدادم جاشو عوض می کردم بعد می دادم مادر شوهرمم مادر شوهرم صدام میکرد ومن می رفتم پایین پسرمو شیر میدادم بعد اصلا مادر شوهرم نمی ذاشت بشینم توی خونه اش پیش بچه ام همش میگفت پاشو برو سراغ کارات غذا واینا بپز برای شوهرت نمی ذاشت کنار بچم باشم واقعا هیچ خاطره ای از بچگی پسر بزرگم ندارم حتی یه بار اونقدر که پسرمو نمی دیدم زنگ زدم به خواهرم با گریه که نمی ذارن بچمو‌ببینم 🥲🥲خواهرم زنگ زد به مادر شوهرم که بچه رو بذارید مامانشم ببینه مادر شوهرم اونرمان کلی قاطی کرد که اره لیاقت نداری من بچتو نگه دارم 😞😞😞دخترم که به دنیا اومد واقعا عاقل بود اصلا پایین نمی رفت فقط پیش خودم بود الآنم شکر خدا از اون خونه در اومدم ودارم نهایت لذت رو از وجود پسر کوچیکم میبرم ولی همیشه یه حسرت ته دلمه که نذاشتن از بچگی پسرم نهایت لذت رو ببرم .خلاصه اگه خانواده ی شوهرتون زیاد دوروبر بچه هاتون نیستن خوشحال باشید بچه باید کنار مادرش باشه ناراحتم که کم سن و سال بودم و نتونستم از حق مادریم دفاع کنم 😞😞در عوض الان دارم از جوونی پسرم لذت می برم .در جواب پسرم گفتم مامان تو بچگیت پیش من نبودی اما از دوسه سالگیت همش باهات بازی می کردم گفت آره مامان اون موقع ها رو یادمه که با هم قایم موشک بازی می کردیم من پشت پرده قایم می شدم تو همش دنبالم می گشتی بعد پیدام که می کردی تو خونه دنبالم می کردی بغلم می کردی بوسم می کردی 🥹🥹