این پسرک من دیگه نمیتونه و نمیخواد حتی یه لحظه زمین بشینه و بیکار باشه
مدام یا باید باهاش بازی کنی اونم بازی های هیجانی
یا باید ببریش دَدَ...
میره پشت در با گریه میکوبه به در میگه دَدَ
خدانکنه کسی بره از در بیرون
مصیبتی داریم دیگه مگه ساکت میشه؟ چرا منو نبرد با خودش...
میره تو اتاق اشاره میکنه به پنجره یعنی بریم بیرون
یا یه چیزی میذاره زیر پاهاش میره روش میره پشت پنجره یا بهارخواب!
منم اصلا توان جسمیم و کمردرد شدیدم این اجازه رو بهم نمیده که هرروز بتونم ببرمش بیرون
خونه که مدام منفجره...کارم تو خونه خیلی زیاده همینطوریش کم آوردم از کمردرد...
تقریبا 90 درصد شبا تو سینک من پر از ظرفه و من حتی یک دیقه دیگه نمیتونم سرپا بایستم و بشورم🥺(مگه اینکه همسرجان محبت کنه و منت سرم بذاره بشوره)
شماها چیکار میکنید با این دَدَری شدن بچه هاتون؟! خیلی گناه دارن این طفلیا
گیر افتادن تو این آپارتمان های کوفتی...
قدیم خونه ها حیاط داشت، باغچه داشت، مرغ و خروس داشت، خاک و آب بود برای بازی
انرژی بچه ها تخلیه میشد
این طفل معصوما چی؟

تصویر
۱۲ پاسخ

حالا خونه ما باغچه داره، حوض داره، مرغ و خروس داره ، دخترم رو می برم بیرون ده دقیقه بازی می کنه بعد میخواد بیاد خونه، زیاد علاقه نشون نمیده

پسر منم دقیییقا همینه
من که دلم نمیاد یه روزم نبرمش بیرون همه تلاشمو میکنم
حتی اگر کارای خونه بمونه

اوخی لباسشو😍😍🥺
پسر منم همینه دیگه اقتضای سنشونه
ما یه حیاط کوچیک داریم صبح ها یک ساعتی میبرمش تو حیاط
عصر هم میریم پیاده روی با کالسکه یه جاهایی هم میذارم خودش راه بره
تو خونه هم هرکار بخواد میذارم بکنه تقریبا
همه چی رو میریزه و میپاشه😂

آره پسر منم همین طوره
ولی ما خدا رو شکر خونمون حیاط داره
یه روز درمیون هم میریم پارک

این روزا که مریض شده خونه نشینیم
روزای دیگه ،سعی میکنم روزی دو ساعت ببرمش پارک
روزی یک ساعت این طورا هم تو تراس فرش پهن کردم ،اسب بادیش رو گذاشتم اونجا ،با هم میریم تراس

وضع منم همینه من میام روستا الانم روستام میره تو حیاط میچرخه اما وقتی میخام بیارم داخل پدرمو درمیاره بزور میارمش ..اما خونه خودم واقعا اذیت میشه حتی حیاطم نمیشه رفت کلی پله هی باید بالا پایین بشه

دقیقا مهدیار هم همینطوره یکی بخاد بره بیرون باید اول مهدیار و مشغول کنم که نبینه او ن در داره باز میشه🥲🥲
خیلییییی دلم براش میسوزه
مجبوریم که برنامه ریزی کنیم برای بیرون بردنش چاره ای نیس
ی بار من میبرم ی بارم باباش

من خداروشکر تو روستا زندگی میکنم
خونمون ویلایی نیست ولی یه حیاط بزرگ داره
حوصله‌ش ک سر میره میزارمش تو کالسکه‌ش و میبرمش خونه آشناها
هم ب خودم هم به دختری خوش میگذره😁

الهی بمیرم 🥺🥺🥺🥹🥹

پسر‌منم خیای حوصلم سر میره واقعا دیگ نمیدونم چجوری سرگرمش کنم
خداروشکر هوا خوب شده بیرون بیشتر میتونیم ببریمشون

با چ برنامه ای عکسش درست کردی؟

دقیقا دختر منم دیونم کرده

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۱۶ ماهگی
درباره بازی- ۸
من خیلی دنبال این بودم که هم سن و سال پسرم پیدا کنم تا باهم بازی کنن. ولی تجربه ام نشون داد که این سن برای هم بازی شدن خیلی زوده. مطلبش رو هم خوندم که بچه ها تو این سن بازی نمیکنن. یه پدیده ای هست به اسم بازی موازی. یعنی هر کدوم برای خودشون بازی میکنن.
بچه های کم سن تر ، بچه های بزرگتر و بچه های دقیقا هم سنش رو امتحان کردم.
کلا از دیدن هر نوع بچه ای خوشحاله☺️
بچه های کوچیکتر رو دوست داره نگاه کنه و ناز کنه و دست بزنه. بچه های هم سن خودش خوب میتونن با هم راه برن، بیشتر با هم به به میخورن و دبنال هم راه میفتن و سر اسباب بازی دعواشون میشه😅
بچه های حدود ۲ یا ۳ سال خیلی تجربه جالبی نبوده. چون خیلی تو اون سن بچه ها بچن و همینطور لجباز و خودمحور میشن.
بچه های سن بزرگتر حدود ۴ یا ۵ و ۶ هم با دخترا بهتر کنار میاد.مواظبشن. رعایتشو میکنن. پسرها خیلی ورجه وورجه دارن تو این سن انگار‌ یه جا بند نمیشن که البته طبیعیه.
بچه های بزرگتر که دیگه مدرسه ای شدن هم خیلی دوستش دارن خیلی توب مواظبشن. ولی خوب دیگه پسرم نمیتونه به اون صورت باهاشون بازی کنه.
و اینکه تو این سن باید حتما بازی با نظارت و دخالت بزرگترا باشه. باید اگه دعواشون‌میشه دخالت کرد حتما.
سن پسرم ۱ سال و ۴ ماهه.
و از همون موقعی که میتونست بشینه قرارهای دوستانه براش میذاشتم.
الان چندتا دوست داره که خونمون میان و خونشون میریم. فکر میکنم بیشتر دوس داره که نی نی بیاد خونمون و باهاش تو اتاقش بازی کنه. ولی رفتن به خونه بقیه و اسباب بازی های جدیدم خیلی براش جالبه.
خانه بازی هم بردمش چند بار. از وقتی تونست خوب راه بره. ولی با کسی هم بازی نمیشه. خودش بازی میکنه ولی بودن تو محیط بچه ها رو مسلما خیلی دوست داره.
مامان هانا مامان هانا ۱ سالگی
مامان دردونه مامان دردونه ۱۶ ماهگی
درباره بازی- ۷
چیکار کنم بچه ام خودش بازی کنه؟
البته بنظرمن برای بچه های زیر یکسال و کلا قبل راه رفتن، این امکان پذیر نیست‌.
بنظرمن بازی کردنم مثل خوابیدن یا غذا خوردن یه چیزیه که باید به بچه یاد داد.
حالا چجوری یاد داد؟ از اونجایی که بچه ها همه کارها رو با نگاه کردن یاد میگیرن، اینم با نگاه کردن و تقلید از ما یاد میگیرن. من خیلی وقتا خودم بازی کردم. برای دل خودم😅 و اون فقط تماشاچی بوده. یا خیلی وقتا به باباش میگم بیاد با هم بازی کنیم. دوتایی میشینیم توپ قل میدیم، دومینو میچینیم، من سوار ماشینش میشم باباش هلم میده😅
هم استراحت خوبیه، هم یجور وقت گذرونی دونفره
پسرمم نگاه کرده و یاد گرفته‌ با هرچیزی باید چجوری بازی کنه.
دومین نکته اینکه وقتی بچه مشغول بازیه حواسشو پرت نکردم. قربون صدقه رفتن، بوس کردن، یه اسباب بازی دیگه دادن، اینا همه باعث میشن نتونه بازی رو عمیق کنه. وقتی خودش با خودش سرگرمه اصلا کاریش نداشته باشین.
سوم اینکه صبح ها حتما یه ساعت باهاش بازی میکنم. قبل انجام کارهام. بعدش اون دیگه میره تو حال و هوای بازی و کاری به من نداره. دقت کردم هر روزی کارام بیشتر بوده و دیر پاشدم و نتونستم وقت بذارم، بیشتر بهم چسبیده
چهارم، وقت بازی وقت بازیه. وقت آموزش نیست. پس بذارین بهش خوش بگذره و مدام ازش بازجویی نکنین. این چه رنگیه؟ این چی میگه؟ این اسمش چیه؟...
و اینکه صبور باشین و بهش فرصت بدین. و اینکه هر روز مثه هم نیست. پسر من یه مدته یاد گرفته خودش بازی کنه. یه روز اصلا کاری بهم نداره، یه روز تمش باید پیشش باشم. کم کم بزرگ میشه و یاد میگیره. از این زمان با هم بودن تا میشه لذت ببرین و لحظه لحظه اش خدا رو شکر کنین بابت عشقی که توی دلتون گذاشته❤️