۸ پاسخ

عزیزم ۱سال شاید نشد بچه رو لوس کنی..
رسیدگی ام‌ن‌لوووس.
ما مادرای الان فقط داریم بچه ها رو وابسته و لوس بار میاریم بجای اینکه بزاریم‌ب‌حال خودشون بزرگ‌بشن دخالت میکنیم تو تک تک کاراشون.
همین‌ک ی بچه دیگه اوردی تو بهترین سن مجاز براش میدونی چقدر کمک میکنه ب بزرگ شدنش؟
این مجازی های الانو نبین..
بچه ن لباس میخواد ن اسباب بازی ن مادری ک‌مدام‌مداخله کنه.
بچه خواهر برادر میخواد و ی‌پدر و مادر کافی.
ن کامل.
قطعا کافی بودی ک الان دغدغه ات اینه

نه عزیزم این چه حرفیه که میگی براش مادری نکردم ، تو هیچ کاری هم نکنی برا کوچولوهات بهترین مامانی
دنیا هم همینه یه موقع آدم بارداره یه موقع بچه کوچیک یه موقع دغدغه فکری ، ما که ربات نیستیم ، آدمیزادیم‌ تو اون شرایط تو اون مدل میتونستی باشی پس همونو بپذیر و به خودت خرده نگیر

عزیزم تو تمام تلاشتو کردی واین تصمیم خدا بوده برای زندگیت ، مطمنم روزای خوبی در پیش رو داری ، منم دقیقا شرایط دخترت برای خودم پیش اومد، هنوز یک سالم نشده بود ک داداش گیرم اومد ولی از هفت هشت سالگی خیلیییی خیلیییی بهم خوش میگذشت و الان ک بزرگ شدم خیلی خوشحالم ک ی داداش همسنای خودم دارم

منم خیلی از این موضوع میترسم و ناراحتم...الان بچم ۵ ماه و نیمشه و من ۲ ماهه باردارم...میترسم برا بچم کم بزارم که قطعا کم میزارم وقتی نمیتونم باهاش بازی کنم دیگه مثل قبل یا حالت تهوع و ضعف دارم نمیتونم درست بهش رسیدگی کنم...خدا خودش کمک کنه بهمون

خیلی شرایطت رو درک میکنم اما خودتو سرزنش نکن . فقط از این بع بعد تمرکز بیشتری روش داشته باش

وای الهی🥺
منم اینو نشون پسرم دادم گفت چون مامانش بهش شکلات نمیده میگه دندوناش خراب میشه 🫠

اره خیلی سخته .بازم توی بارداری میشه یه کاری کرد ولی با بچه که به دنیا میاد دیگه همه وقت ادم میره سمت نوزاد خیلی بچه اول مورد بی توجهی قرار میگیره

فاطیما اسم خودته؟

سوال های مرتبط

مامان مهدی مامان مهدی ۷ ماهگی
من چقد نق مق میشنوم از اینکه چرا شبر خودتو بهش نمیدی
خب میگم شیر ندارم بدم نه حتما بهش ندادی بهش سینتو ندادی تا بمکه گفتم شیر نیست اخه گریه میکنه گشنشه چرا بچمو اذیت کنم
میگه مادرای امروزی همینن داری بچمو گول میزنی گناه داره داری گناه میکنی حیف بچه نیست ؟تو راحتی خودت میخوای
میخواستم جوابش بدم هیچی نگفتم بعد پدر شوهرم گفت چرا حرف سرت نمیشه تو ،چیکارش داری هر شیری میخوره بخوره باز گفت نهههه بچم‌گناه داره خودش که نمیدونه مادرش داره گولش میزنه داشتم حرص میخوردم که شوهرم گفت مامان اصلا شیر نداره بچمم گشنش میشه گفت من میدونم که بهش سینشو نداده فکر راحتی خودشه فکر بچه نیست ک اینبار تا دهن باز کردم بگم به خودم مربوطه برادر شوهرم گفت بتوچه میخواد شیر خودش بده میخواد شیر خشک بده بچه خودشه بچه تو هم نیست هی میگی بچم‌بچم خودش میدونه چیکار کنه باز میخواسن بگه پدر شوهرم گفت بسه دیگه به منم گفت پاسو پاشو برو خونه مامانت بهتره شوهرم گفت اره پاشو منم دیکع وسایلم جمع کردم رفتم
خداروشکر حداقل اینا جوابش دادن و الی الان من از حرص خوردن سکته کرده بودم