اول صبحی ی تایپک ختنه دیدم
حالا از الان ذهنم درگیر اومدن اقاا و ختنه کردنش شد
خیلی وحشتناکه برام
سر درسا ی عمر حرص خوردم بخاطر گوشاش حالا نوبت اقاس🥲🫤
همسرمو بیدار کردم میگم یعنی بچه بیات باید ختنه کنیم من نمیرم باهات نمیتونم گریه هاش ببینم میگه نکنه توقع داری من ببرم من میمونم با درسا تو ماشین تو میبری
هیچی همچین زوج ترسویی هستیم 🤐😶‍🌫️🫢

عزیزم فک نکنم بزارن مادر بالاسر بچش باشه،دستیاردکتروپدر بایدباشن منکه نذاشتن بالا سرش باشم،توسالن انتظار بردنم کلی گریه کردم صدای گریه هاشوشنیدم،ولی کل دردش همون لحظه س،بعدش دیگه سهله،انشالاکه سالم بغلش بگیری

من هامین دادم اتاق عمل با تجهیزات کامل دکتر متخصص جراح بود خیلی راحت بود فقط دو ساعت درد داشت بعدش بپر بپر شروع شد

مادر مادر
اولا تا جون بگیره آقا پارسا و از شر کولیک راحت بشی دو سه ماه صبر کن
بعد میبری ازت میگیرن می‌برن اتاق عمل بعد میدن تحویلت
فقط بعدش ما مسکن و شیاف زدیم ولی بچه ام نعره میزد ....
مراقبتش یکم سخته فقط

سلام خوبی عزیزم

من برای نیکان خودم نرفتم داخل اصلن فکر نمیکنم مادر بزارن بره داخل با باباش رفتن داخل فقط یادمه من پشت در ریز ریز گریخ میکردم

خخخخ ماهان 23روزش بود وقتی جیش می‌کرد خیلی گریه میکرد زور میزد بردیمش دکتر گفت فوری ببرین ختنه کنید سر آلتش تنگه. زنگ زدم نوبت گرفتم رفتیم اتاق آماده کرده بودن شبیه اتاق عمل بود دکتره گفت یکیتون بمونید بابچه. یکیتون برید حسابداری فوری شوهرم کاغذ هاگرفت در رفت دکتره هم سریع پوشک ماهان باز کرد آمپول زد ختنه کرد ایقد جیغ زد بچم اون گریه میکرد منم گریه میکردم خیای روز بدی بود.... برهان چون نارس بود دکترش گفت بعد از دوسال اونو نمیدونم چیکار کنم. ولی احتمالا با بیهوشی براش انجام بدیم بهتره

سلام مامان مهربون😊😍❤️
اگر ک دوس داری با مادر های دیگه درباره تجربیات و نکاتی همه چیز درباره بارداری و یا اقدام یا بچه داری و ....... حرف بزنی
توی روبیکا ایدی
@mehrabanbanomadar
@mehrabanbanomadar
رو سرچ کن و لینک گروه رو ازش بگیر😘😘💋💋

من ۱۰ روزگی ختنه کردم فقط ۱ ساعت اذیت شد اونم جیش اولش بعدش خوب بود ۵ روزگیم حلقش افتاد

نگران نباش عزیزم فقط تحقیق کن جای خوب ببرش.
برای پسرم رفتم مادر شوهرم بردم اون داخل مطب بود من و همسرم بیرون طاقت شنیدن گریش رو نداشتم وقتی تموم شد رفتم دیدم مادر شوهرمم داره گریه میکنه🤣
ولی زود تموم شد وقتی اومد بیرون بغلش کردم دیگه گریش آروم شد آرشام43 روزش بود .شما هم بعد 40 روزگی بچه رو ببر هرچی زودتر ببری بهتر زودتر خوب میشه اونقدر دوتاتون اذیت نمیشید

فقط تو همون نوزادی خطنش که بزرگترین لطفو توحقش میکنی تا کوچیکتر باشه کمتراذیت میشه بچه دختر عمم تو دوازده روزگی ختنه کردن اصن هیچی حالیش نشد فقط همون نیم ساعت اول درد داشت باز چون کوچیکه تکونم نمیخوره اذیت بشه

عزیزم دردش همون لحظه ست واولین باری که ادرار میکنه بعد ختنه منم سر پسر اولم یه تروما روحی بود برام ولی زود خوب شد ایندفعه استرس ندارم

انشالله که این یکی آروم و شکمو دنیا بیاد سر درسا خیلی حرص خوردی جونم انشالله پارسا خان جبران کنه ولی از ختنه هم نترس زیاد سخت نیست ولی تا وقتی کوچیکه قبل چهل روزگی ببرین تا زیادم سخت نگذره ❤️

من پسرم یه جیغ زد پستونم گذاشتم دهنش دیگ نفهمید
ولی از بی حسی در اومد گریه کرد

اصلا ترس نداره من پسرمو سه ماهه بود ختنه کردم اصلا اذیت نکرد خیلی کمم گریه کرد بنظرم از گوش سوارخ کردن راحتره فقط زود ختنه کن کوچیک باشه کمتر درد میکشه

عاره واقعا دردناکه 😰من دختر بزرگم سرچکاب خون دهیش نی نی ک بود من غش کردم 😭این‌یکی یکم دلم بزرگتر شده انگار

من سر پسرم با اینک ت ماشین بودم مامان و خواهرشوهرم پشت در بودند تب و لرز کردم همسرم میگ کاش نمیاوردمت کلا
ولی دردش همون موقع بود شیر خورد گرف خابید اذیتم نکرد

من سر پسرم خودم بالا سرش بودن دستاشو گرفتم وقتی پوستش رو قیچی میکرد انگار ی تکه از بدن خودم داشت قیچی میخورد 🥺

منم خیلی استرس ختنه داشتم
ما موقع ختنه پسرم خواهرم با خودمون بردیم همسرم که اصلا از مطب رفت بیرون گفت تموم شد تماس بگیر بیام
پدر مادر نمی‌ذارن پیش بچه باشن یکی دیگه باید با خودتون ببرین

ما هم میترسیدیم مامانم اومد برد
فکر می‌کردیم خیلی سخت باشه ولی درحد آمپول زدن گریه کرد اونم سربی حسی اولش و شب اول هم یکم مراقبت میخواد از فرداش مثل روزای قبل

عزیزم نه ترس داره نه گریه دکتر نیم ساعت قبل اینک بخاد ختنه کنه میگه بهش قطره استامینوفن بدین فقط موقع ک آمپول بی حسی بزنه بچه یکم گریه میکنه بعدش آروم میشه من خودم پسرم ۴۰ روزش بود خودم بالا سرش بودم

من خونه خودمون ختنش کردم

یکی همراه خودتون ببرید چون خیلی دکترا اجازه نمیدن مادر پیش بچه باشه منو از اتاق بیرون کرد

ترس نداره
من پسرمو که خواستم ختنه کنم خودم دستشو گرفته بودم اصلاًم گریه نمی‌کردم هرچی که می‌رسید می‌گفت وای چقدر تو اصلاً مادر نیستی اصلاً گریه نمی‌کنی گفتن آخه چرا گریه کنم اراحت بودما ولی خب بالاخره یه چیزیه که دیگه باید انجام می‌شد ولی خب شبش خودم توی خلوت خودم خیلی گریه کردم و میگفتم خوشبخت شی مامان

الهی دست ب خاک میزنی طلاشه
ولی شوهرم بیرون بود همینجور بدنش می‌لرزید گریه می‌کرد نفسش کلاً رفته بود😄😄😄

حق داری