چه مادرشدن آدمو محکم میکنه وقتی پسرم بدنیااومد نمیدونستم چطوری باید با دختر دوسالم روز رو ادامه بدم منتظر مینشستم همسرم بیاد اوایل خیلی زجر کشیدم شب دخترم میخوابید صبح پسرم من یکساعت نمیتونستم بخوابم هنوز ک یادمه یه روز زنگ زدمو فتم مامان خودتو برسون ک از بی خوابی حالت تهوع شدید گرفتم
ازختنه پسرم میترسیم و انجام شد و هیچ مشکلی نبود و گذشت
و غول بچه داری از پوشک گرفتن بود🥲این مرحله هم دارت تموم میشه
و الان یه نگاه ب خودم میکنم میگم واقعا تونستم؟

گرفتی تموم شد؟؟من این غولم مونده هنوز اصلا توانش در خودم نمیبینم🥲

پجه پنج‌ماهه چطور از پوشک گرفتب

من همش میگم اگه بچه دیگه بیارم قطعامیمیرم میدونم خیلی سخته ولی ماماماناواقعاقوی ایم

ما مامانا خیلی قوی هستیم از پس همه کاری بر میایم منم خیلی جاها ترس داشتم ازینکه نتونم چون تو شهر غریب دس تنهام ولی به لطف خدا سخت ترین شرایط برام مث آب خوردن گذشت الان ک برا بچه دوم با اینکه شرایط سخت تری در پیش دارم چون شاغلم و همه منو میرسونن ولی به خدا اعتماد دارم و میدونم مث همیشه کمکم میکنه نمونه ش همین واکسن بچه که امروز به تنهایی دارم میرم بزنم🙂