۱۴ پاسخ

عزیزم زیر نظر فرزانه تجری بودی درسته؟
کارش حرف نداره عالیه...منم به خیلی ها پیشنهادش میکنم...

عزیزم خداحفظش کنه
ماماتون کی بودن

خداروشکر عزیزم
خدا نی نی کوچولو رو حفظ کنه برات 🥰

داستانتو خوندم. من سال ۹۸ عروسی کردم تا ۱۴۰۲ جلوگیری داشتم از آبان ۱۴۰۲ اقدام کردم تا ابان ۱۴۰۳ باردار شدم. اما توی یکسال اشک من دراومد دکترای کثافت میگفتن تنبلی تخمدان داری باردار نمیشی کیست داری پریودی نامنظم داشتم اصلا اوضاعی بود نگم برات، اخرسر دیگ دکتر نرفتم گفتم بیخیال بچه، میرم سرکار عشق حال یکمم ذهنم ازاد بشه، ۳ماه بود بیخیال نی نی شده بودم باخوردن یه گلابی و حالت تهوع فهمیدم باردارم🤌😂پشمام ریخته بود باورم نمیشد...شوهرم دنبال دوتا بال بود ک پرواز کنه چون اون سالهایی ک جلوگیری کردیمم من مریض بودم بچه میخاستیما ولی من مریض بودم باید جلوگیری میکردیم خلاصه ک کل طایفه فک میکردن من نازا هستم و وقتی فهمیدن حامله ام چ کسایی ک زنگ زدن تبریک گفتن میگفتن خداروشکر باردار شدی پیش چ دکتری رفتی؟ منی ک میگفتم خود ب خود باردار شدم باور نمیکردن😂😂داستان داشتم

منم دقیقا دکتر گفته بود اگ دوباره بچه میخوای باید بری مراکز نازایی و من بدون هیچ دارویی فک کنم با یه بار نزدیکی توی اون ماه باردار شدم

خدا حفظش کنه برات 😍🥹

خداروشکر ....کدوم دکتر بود خواهر

منی که بغض کردم 😍🥹
خدا واسه هم حفظتون کنه

خداروشکر
من بعد یک بارداری خارج رحمی و دوبار سقط خدا عمادم بهم داد بعد کلی سختی
خدا بچه هامون برامون حفظ کنه
الهی آمین

خداروشکر عزیزم الهی همیشه کنار هم خوش باشین و سلامت و..........

سالم باشه عزیزم الهی شکر❤️

اي جووونم 🥹😍چقد ديدن اين لحظه ها قشنگه و جاي شكر داره واقعا🥹🥹 هرروزتون بخوشي عزيزمم

الهی خدا حفظش کنه😍

خداروهزار بار شکر.. منم شبیه قصه شما با معجزه باردار شدم ..

سوال های مرتبط

مامان جوجه فلفلی🫑 مامان جوجه فلفلی🫑 ۹ ماهگی
سلام مامانا خواستم تجربمو از باردار شدنم بگم که چه سختی کشیدم تا بعد از ۴سال من تو ۴سال هر ماه اقدام بودم هیچ به هیچ کلی دکتر برومیگفتن تنبلی تخمدان داری خانم قرص میدادن بازم تاثیری نداشت تا ۴سال گذشت یه روز تو اینستا داشتم میچرخیدم دیدم نوشته اولین درمانگر تنبلی تخمدان فلورا تاجیک کنجکاو شدم دیدم چقدر خانمایی که زیر نظر فلورا باردار شده بودن درمان رایگان هم تو پیجش میزاشت ولی خیلیا زیر نظرش بودن خلاصه هر مامایی از هر شهری رو اموزش داده بود که خانم هایی که باردار نمیشن با مامای شهر خودشون درمانشون رو شروع کنن منم دیدم یه مامایی از گرگان هست اموزش درمان رو کامل دیده چقدر خانما باهاش پرونده گرفتن باردار هم شدن دل زدم به دریا چون خودمم گرگان زندگی میکنم باهش پرونده تشکیل دادم تمام ازمایشاتمو فرستادم براش گفت ذخیره تخمدانت پایینه هیچ تخمک گذاری نداری گفتم هیچ دکتری بهم نگفته بود گفت فیبروم هم داری بزرگه خلاصه درمانمو باهاش شروع کردم مو به مو هر چی گفت انجام دادم کلاس یوگاه رفتم موسیقی کار کردم دیگه فکر بچه داری نبودم مرتب هر سوالی داشتم جواب میداد همیشه انلاین بود چک میکردکارای روزانمو تا اینکه پنج ماه از درمانم گذشت گفت ازمایش بده ببینم تو این پنج ماه چه کردی خلاصه ازمایش دادم تنبلی تخمدان نداشتم فیبرمم کوچیکتر شده بود فولیکول بزرگ داشتم سه تا ۲۴ فکرشو کن من همیشه فولیکول پنج شش بود ذخیره تخمدانم اومده بود بالا دیگه اقدام کردم
گفت قبل اقدام چی بخور چیکار کنم اقدام کردم دیدم پریود نشدم بی بی چک زدم منفی بودفرداش زدم بازم منفی دیگه به ماما پیام دادم گفتم منفی گفت برو ازمایش بده رفتم ازمایش دادم دیدم بله گل پسر مامان اندازه یه نخود فرنگی تو شکممه قلبم داشت میومد تو دهنم 😭
مامان آرکان مامان آرکان ۸ ماهگی
امروز ناهار خونه مادرشوهرم بودیم، مادر بزرگ و خاله های همسرمم اومدن ( خاله هاش مجردن و معلم ان)
هرچی می‌خوردیم یه خاله اش به زور می‌گفت به آرکان هم بدین میدید ما نمیدیم خودش میداد، فک کنین شربت خوردنی می‌گفت بزار یذره بدم گناه داره! سر سفره می‌گفت ماست رو نگاه می‌کنه انگشتشو میزد به ماست بده بهش!!! از چایی خودش میخواست بده بهش!!! اصلا یه کارای خاصی میکرد حالا خوبه خدارحم کرده مادرشوهرم اصلا اینجوری نیست بخواد هم چیزی بده میپرسم بدم؟ یا میگه اگه صلاح بود بده
نمی‌فهمم این چرا این جوری میکرد اصلا عجیب اعصابم خورد شد حالا من که مادرشم اصلا تو لیوان خودم یا قاشق خودم بهش چیزی نمیدم
حالا اینش عجیبه بستنی سنتی آوردن میدونستم باز داستان شروع میشه گفتم من نمی‌خورم بخورین میام میخورم رفتم اتاق بچه رو بخوابونم اونم که نخوابید گریه کرد مجبور شدم بیام بیرون!!!
انگشتشو کرده تو بستنی میده به آرکان من جوری عصبانی شدم رفتم بچه رو از بغل شوهرم کشیدم بعد به شوهرم با عصبانیت گفتم تو چرا اینجا اینجوری شدی خب مگه خونه خودمون می‌دیم گفت نه گفتم پس چرا اینجا پایه رفتارهای اینا شدی زود جبهشو تغییر داد ولی با این حال من خیلی کفری بودم بعد که رفتن هرچی از دهنم دراومد پشتش به مادرشوهرم گفتم اونم گفت دلش میسوزه میگه گناه داره منم گفتم دایه مهربان تر از مادر شده پس!!
اینم بگم بچم حساسیت به پروتئین گاوی داره بستنی و ماست هم که سنتی بود دیگه فک کنین چه نورعلی نوری بود