۹ پاسخ

منم اینطورم به هر کیم میگم میگه خودت کمک کن حالت خوب شه ولی نمیشه نمیدونم چرا

عزیزم این حالت ها طبیعیه
منم حالم خوب بود یهو دیشب قاطی کردم با همسرم دعوام شد ووو
امروز دوباره روز از نو روزی از نو همه چی رو از اول دارم شروع میکنم
اینکه حالمون بد بشه طبیعیه اما نباید تو حال بد بمونیم
امروز برا خودم برنامه جدید نوشتم ک ب خودم و حال و روزم برسم
چله ختم قرآن و حدیث کسا شرکت کردم و چله نماز اول وقت گرفتم ک حالم رو به راه بشه و حاجت روا شم ک نینیم صحیح و سالم باشه

عزیزم همه همینجورین به هر حال هرمونه دیگه منم یه روز خوبم میگم میخندم یه روز همش گریم میگیره اشکالی نداره بالاخره بارداری اتفاق بزرگیه

نماز اول وقت، ختم قران، ذکر گفتن، مدتیشن، موسیقی بی کلام، فیلم کمدی اینا هم عالی بودن امتحان کن

اول از همه خیلی از افسردگی ها بخاطر کمبود ویتامین پس مکمل هاتو کامل مصرف کن، من اینارو می خورم: کلسیم، منیزیم، امگا ۳، اهن ، مولتی ویتامین، ویتامین د۳، پودر لیدی میل
غیر از اینا هم شربت پرومتازین عالیه خیلی آرامبخش خوبیه البته با تجویز پزشکت باید مصرف کنی

من چهار ماه اول درگیر بدترین حالت افسردگی شدم با اینکه بعد ۶ سال نازایی و با ای وی اف باردار شده بودم ولی درست وقتی به آرزوم رسیدم حال روحیم بدجور بهم ریخت و اصلا خوشحالی نکردم برات می نویسم چه کارایی کردم که خداروشکر حالم خیلی بهتر شد

چی اذییتون میکنه؟
ویار یا خستگی بارداری؟

عزیزم الان بدنت دچار کلی تغییرات هورمونی شده و تا حدودی حق داری افسرده بشی اما به خودت اجازه نده وا بدی و فکرای منفی رو نذار روت مسلط بشن

خدا نکنه چرا افسردگی عزیزم امید وار باش رو بچه تاثیر میذاره

سوال های مرتبط

مامان فندق خانوم🎀😍 مامان فندق خانوم🎀😍 هفته سی‌وپنجم بارداری
خانوما من دست خودم نیست خیلی دارم افسرده میشم چیکار کنم از صب خیلییی خودمو گرفتم گریه نکنم اما هی تپش قلب میگیرم و تو گلوم انگار سنگه
صبح بیدار شدم برم آزمایش بدم بابام تازه از سر کار برگشته بود ساعت ۷ خیلی خسته بود میخواستم اسنپ بگیرم پول نقد نداشتم دیروز نزدیک سیصد داشتم دادم لباس زیر خریدم آخه همش تنگ شده بود دوسه هفته به شوهرم میگم همش میگه نمی‌رسم ببرمت دیگه خودم خریدم
لباس حامگیم میخواستم مامانم برام خرید با سوتین شیر دهی و مانتو حاملگی
صب صداش زدم میگم پول نقد داری بدم اسنپ میگه خودت داری که گفتم ندارم لباس زیر خریدم الآنم اسنپ زده ۴۰ تومن برگشت گفت از جیبم بردار فقطم ۴۰ بیشتر برنداری
منم گریم گرفته بود بزور جلو خودمو گرفتم برداشتم رفتم بعد اونجا گفتن ساعتهای کاری شده از ۶:۳۰ نمی‌تونیم ازت آزمایش بگیریم(قند دوساعته)
اینقدررر عصبی و استرسی شدم بزور جلو خودمو گرفته بودم گریه نکنم مامانمم توراه برداشتم همرام بود هی میگف اشکال نداره فردا میایم
دیگ دیدم فردا که بابام نیس شش و نیم اسنپم اون موقع گیر نمیاد قند ناشتامو دادم فردا صبحانه بخورم دوساعت بعد برم آزمایش بدم
پولم همرام نبود برم جای دیگ مامانم کارت همراه بود اما روم نشد بگم
برگشتنی هم مجبور شدم پیاده برگردم هی مامانم گف اسنپ بگیر کارت میکشیم یجا یا در خونه حساب میکنم گفتم نه میخوام پیاده برم
دیگ نزدیک خونه بودیم دید خسته شدم هی گف چرا اسرار داری پیاده بیای دیگ نتونستم جلو خودمو بگیرم گفتم