۱۱ پاسخ

خدا مهربون تر از پدر و مادر نسبت به بچه هاست

یا پنجره رو باز نکنین که امکان داره دختر ۶ ساله باز کنه ، پس حتما نرده بزنین .

سلام البته که خدا هواشونو داره ولی دختر خاله سه سالم یبار داشته با بند رخت بیرون پنجره بازی میکرده ، بهش تکیه داده از پنجره افتاده پایین . پس شماهم به پنجرتون نرده بزنین

سهل انگاری کردی عزیز باید خیلی بیشتر مراقب باشی بچه تا هفت سالگی هر آن ممکنه خودشو در معرض خطر قرار بده جلوی پنجره یه وسیله بلند بزار که تا نصف پنجره مانع باشه من باشم به هیچ عنوان نمیزارم کسی بازش کنه

خدایا همیشه هوای بچه هامونو داشته باش🤲

خدارو هزار مرتبه شکر که بخیر گدشته❤

ولی بگو با بابای بچه چه کردی؟🤐

عزیزم خداروشکر بخیر گذشت🙏ولی بیشتر حواست باشه، درسته همیشه خدا مواظب بچه هامون هست، ولی شاید یه جایی شیطون خدایی نکرده زودتر کارش بکنه و اتفاقی که نباید بیفته.

یا خدا ، خطر از بغل گوش ات گذشته

بچه من تو یلحظه خودشو سوزند هنوز اسیرم

خدا رو شکر بخیر گذشته.
ان شاالله شما بمونی برای بچه هات و بچه هات برای شما

بیشتر مراقبش باش عزیزم حوادث همیشه در کمین هستن

سوال های مرتبط

مامان هومن مامان هومن ۱ سالگی
تجربه واکسن ۱۸ ماهگی
براش خیلی سنگین بود دو سه ساعت بعد زدن تبش شروع شد تب خیلی بدی بود مخصوصا شب اول که اصلا پایین نمیومد نزاشتم بچه بیچاره بخوابه چون دستمال نمدار نمیزاشت بزارم ظرفشویی رو پر آب کردم نمک ریختم گلاب ریختم اینجوری از ۳۹ آوردم ۳۸ یه خرده خوابید نزدیکای صبح دوباره آتیش گرفت مجبوری بروفن دادم یه ساعت بعدش چک کردم رفته بود بالاتر شیاف گذاشتم نیم ساعته پایین آورد ، از دکترم پرسیدم اگه پایین نیومد بالاتر رفت سریع یه کار دیگه بکنین منتظر ساعتش نباشین ، تا شب دوم ساعت ۱۱ تب داشت که بعد اون خدا رو شکر قطع شد
بعد واکسن دستشو گذاشت رو پاش هی پا پا کرد اصلا راه نرفت هرجا بردم چون زودم بیدار شده بود اصلا همکاری نکرد که بگردونمش پاش زیاد نگیره کل دو روزو کمی میلنگید ولی راهشو میرفت فقط تو نشستن بلند شدن یه کمی اذیت میشد ناله میکرد پس اگه بچه هاتون راه نرفتن نگران نباشین بنظرم درد پا ربطی نداره به راه بردن بعد واکسن همه چی به واکنش بدن بچه برمیگرده
در آخرم ممنونم از همه مامانایی که مغزشونو خوردم با تب بچم که پایین نمیومد
مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
از خدا هیچی نمیخوام فقط میخوام هیچکسو محتاج بندش نکنه محتاج خود خودش بکنه چون محتاج خدا بودن بدون منته
دیروز واکسن بچه هامو زدم اومدم خونه مادرم که شبا کمک حالم باشم چون خونه مادرشوهرم تنها نمیتونم برسم به دوتاشون کسی کمکم نمیکنه همشون میگیرن میخوابن منم تنها تو اتاق با دوتا بچه نمیتونم واقعا بدنم کشش نداره دیگع
برا همین دیروز اومدم اینجا البته مادرم روزا کلا سرکاره ۷ صبح میره ۹ شب میاد به اسرار خودش میره سر کار ها واکرنه هیچ احتیاجی نداره
امروز ظهر که بچه ها خیلی بی قراری میکردن گریه میکردن هول هولکی یکم نهار اماده کردم برا خودمون که بچه ها هم بخورن یکم هر چند چیزی نخوردن خودمم زیاد میلی نداشتم برادرم و پدرم خوردن سفره همون‌جوری باز مونده بود بچه ها هم گریه میکردن بردم خوابوندم دیگه انقد خسته بودم سفره رو حمع کردم یکم سوپ مونده بود ته قابلمه یکمم برنج بود یکی دیگه از قابلمه ها اونم گذاشته بودم رو گاز یادم رفته بود بزارم یخچال پدرم الان برداشته هر دوتاشونو با یه دست قابلمه هارو کذاشته رو هم به زور میخواد که جا بدع تو یخچال قابلمه ها رو هم جا نمیشن ها باید یکی یکی بزاری کنار هم شیشه رو میبره بالا که اینا رو هم جا بشن که اونم قابلمه سوپ سر خورد افتاد زمین همه جا شد سوپ یخچال فرش ماکت رو فرش همه جا شوپ شد عوضش به خود دست پا چلفتیش غر بزنه به من فحش میده به من غر میزنه که تقصیر توعه یدونه قابلمه رو از دست من نمیگیری انکار خیلی پیر شدی مگه چند سالته ۵۰ سالته دیگه والا مردای دیگه ۷۰ سالشونه هنوزم زرنگن
اخه بکو تو که میخواستی زرنگ کاری کنی ظهر سفره رو جمع میکردی که نمیموند رو زمین الان اومده غذا میزاره یخچال
سر بچه هام داد میزنه سر خودم داد زد
مامان هانا مامان هانا ۱ سالگی