۱۲ پاسخ

یا واقعا عمو میبینه تو خونه روحی چیزی 😧😧😧

ببین خودت حرف رو پیش بکش و بگو نگران دخترای و ببرش مشاوره

بگو یا مثلا سروتاب باز کنیم.این چیزی خدای نکرده اذیتش میکنه

البته تو بضی بچه ها طبیعیه این خیال پردازی ها

حالا سرکتاب اینا ک نمیخاد همون مشاوره خاستی ببرش

ب شوهرم اینجور بگو،ک فکری نکنه،بالاخره ادمیزاد دیگه ی لحظه یچیزی تو دهنش میگذره

تو این سن و بزرگتر بشن خیلی خیلی خیال‌بافی میکنن
به همسرت بگو جلو بچه منو بازخواست نکن و از بچه همش سوال نپرس
اگه چیزی ذهنت رو درگیر کرد خلوت ازم بپرس.
یه دوستی داشتم می‌گفت دخترم ۳ سالگی باباش راه دور سرکار بود تلفنی صحبت میکرد می‌گفت عمو جمشید اینجا بود خیلی مهربونه برام کلی خوراکی میگیره😂😂بعد اونا اصلا جمشید نامی نداشتن دور و اطرافشون

اگه شوهرت شک کرد جدی بگو تو خونه دوربین بزار
بچه اس دیگه تو ذهنش چیزی هست تکرار میکنه

با شوهرت حرف بزن نمیدونم یه جوری مطمئنش کن از شک درش بیار که کسی نبوده خونه....با دخترتم حرف بزن بهش بگو که نباید اینجوری بگه

عزیزم حتما میخواسته بگه دختر عمو کامل نمیتونه منظورشو منتقل کنه خودتون به شوهرتون توضیح میدادین

وقتی شوهرت نیس باهاش صحبت کن ک دیگه نگه و حرف درستی نیست و اینا

مگه کامل حرف نمیزنه دخترت ؟؟

خوب بجس دیگه دختر منم میگه عمو
اینا بخاطر ذهن بچگی هست

وای خدای نکرده زبونم لال شوهرت فکر بد نکنه ناراحت نشی از حرفم

من ترسیدم لطفا مراقب باش

دخترمنم اونجوریه همش میگ عمو اومد
ولی دخترت ک میگ‌عمو اینجا شاید میگ عمو اینجا بشینه

سوال های مرتبط

مامان بهاره مامان بهاره ۲ سالگی
سلام مامانای عزیز
دخترم 2سال و 6ماهشه از وقتی دوسال شد ی اخلاقای بدی گرفت که دیگه به زور تحملش کردم تا الان (لجبازی میکنه جیغ گریه و..)ولی الان چیزی که نگران کننده تر شده برام اینه که تو این مدت از من و باباش (مخصوصا باباش)خیلی دور شده سرش داد میزنه همش میگه بوسم نکن برو اونور و...ولی من ب شوهرم میگم صبر کن ان شاالله درست میشه خونه ما آپارتمانه و با مادرشوهرم واحدمون رو ب روی همه و دخترم هرشب گریه و جیغ می نه که من باید برم پیش مامانی بخوابم و ما ز زور میاریمش پیش خودمون که عادت نکنه یا عموش وقتی کاری بکنه همش سرش داد میزنه احساس میکنم حال روحی روانی دخترم داره خراب میشه من هیچ خانواده ای یا آشنایی اینجا ندارم که برم پیشش تا دخترم آرامش پیدا کنه یکم فقط گیر کردیم تو این خونه پس فردا قراره برم پیش مامانم از الان دخترم خوشحاله باباش میگه دلت تنگ نمیشه برام میگه نه
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم با برادرشوهرم قهرکردم بابت اذیت کردن دخترم ولی بازم چون غریبم اینجا ول کن نیست همش اذیت میکنه با کاراش شوهرمم اصلا از ترس مامانش حرفی نمیزنه
ممنون میشم راهنمایی کنید