۷ پاسخ

منکه انقد فراموش کار شدم

چقد خنده دار😁😂

من یه بار میخواستم برای پسر چهار ساله م مسواک بزنم به خودم اومدم دیدم دارم به زور دهن دخترم که ۶ ماهه بود و باز میکنم 😂طفلکی دهنشو کیپ کرده بود

😄😄😄من وسیله ای جایی میذارم بعدیادم میره کجاگذاشتم انقدرمیگردم پیدانمیکنم بعدازمدتی یهو پیداش میکنم بعضی وقتا کلمه هایادم میگیره بایدچنددقیقه فکرکنم گاهی یادم میادگاهی نه،تباه شدم

ندو دنبالش هر جوریه بکشونش بزا بیاد سر سفره

😆😆😆😆

خخخخ ماهم همینطوریم خواهر

سوال های مرتبط

مامان جوجه فلفلی🫑 مامان جوجه فلفلی🫑 ۱۳ ماهگی
سلام در چه حالید من که داغونم اصلا خسته شدم دیگه از بسجنگ اعصاب داشتم با شوهرم .خدایا چرا من انقدر باید بدبختی بکشم اشپزخونه رو‌جاروبرقی کشیدم .دیگه پسرم دیدم پوشاکش پس داده رفتم عوضش کردم شیرش دادم یهوووشوهرم اومد بره تو اشپزخونه پاش خورد به جارو برقی یهووو داد بیداد فوش جاروبرقی رو پرت کرد زمین پسرمم جیغ گریه بچم ترسید سریع بردمش تو اتاق ساکتش کردم با اسباب بازیاش سرگرمش کردم شوهرم دوباره اومد تو اتاق با مشت زد تو اینه شکست همه شیشها پخش زمین شد من فقط داشتم نگاش میکردم بچمو سفت بغل کردم .هی فوش ازت بدم میاد فقط بلدی تو خونه بخوری بخوابی هزارتا فوش دیگه که اره تو خونه بابات پولت نمیدادن حالا تو خونه من انتظار داره پولش بدم من اصلا محلش نمیزاشتم همه هواسم فقط به پسرم بود چون میدونم اگر محل سگ ادم نزاره واق واق میکنه مثل شوهر من.بعدش اومدم پسرمو بخوابونم دیدم رختخواب پسرمو انداخته وسطمون که مثلا من کنارش نخوابم منم از خدام بود دیگه حسی بهش ندارم خیلی وقته اصلا هیچ رابطه ایی هم نداریم به خاطر پسرم مجبورم تحملش کنم چون دلم نمیخواد پسرم جدا از من باشه چون جز خودم‌ هیچ کس هوای بچمو‌نداره الانم پسم محکم به خودم واسش قصه گفتم لالایی گذاشتم‌خوابید .