۱۲ پاسخ

فکر کن مادر خودته بگو چشم بعد کار خودتو بکن که هم احترام گذاشته باشی هم کار خودتو بکنی و سیاستت بجا باشه❤️

مادرشوهرم منم گفتم نبر گفتم پس نگه دارید دیگه چیزی نگفتن

ازقدیم گفتن چشم وپشم
😂
من باهمین حرف زندگی میکنم همیشه هم من خوبه میشم😂

کجاش زوده من از سه سالگیش میبرم

ببین این یه واقعیته که اگر مامان خودت گفته بود اینقدر ناراحت نمیشدی سعی کن حساس نشی بگو چشم و کار خودت رو بکن

سال دیگه باید برن پیش دبستانی کجاش زوده.

عذر میخوام هفته ای چن روز میبرین؟؟ماهی چقد شهریه میدین؟

عیب نداره به دل نگیر من مامان خودم بیشتر از مادر شوهرم دخالت میکنه تو همه چییی ولی چون مادرم هست دلم نمیاد چیزی بگم بگو باشه و کارخودتو بکن

ببین کلا فرهنگ ما ایرانی هاست این دخالت کردن ها، من مادرمم به اندازه مادر شوهرم دخالت میکنه تو همه چی، ولی نمیدونم چرا مادر شوهرم میگه بدم میاد و حرصم در میاد

اصلا اهمیت نده شما کار خودتو بکن
مادرشوهر منم میگه گناه داره بچه از الان میبری دیگه موقع مدرسه از مدرسه زده میشه روانشناسا میگن مهد کودک اصلا برای بچه ها خوب نیس و بچه رو پررو میکنه وفلان🤣🤣🤣

ساعت چند صبح میره

توجه نکن کاری ک فک میکنی به صلاحه انجام بده

سوال های مرتبط

مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
سلام مامانم میاد صبح دخترمو نگه می داره تا ظهر من میرم سر کار میخواستم بزارم مهد امسال چون اصلا اخلاقم با مامانم نمی سازه همش بحث داریم نزاشت گف بچه فلان میشه مریض میشه دیوونه شدی بزاری مهد و...دخترمم خیلی دوست داشت بره چون مامانم بلد نیس بازی کنه از صبرتا ظهر بچه حوصلش سر می‌ره تا من میرسم بی حوصله و گرسنه هست شروع به بهانه آوردن و گریه می کنه مامانم هم دایم میگه از صبح گریه نکرده همش تورو می بینه بچه را باعث گریش می شی شوهرم بعد من میاد خونه رو مبل دراز کش به اون تیکه میندازه پاشه کار کنه نمی دونه که بیشتر باعث میشه شوهرم لج کنه و اصلا کمک نکنه چون مادرم بهش میگه همش سرت گو شیه و فلان بعد غذا هم اکثرا خودم میام می پزم اما مامانم تا عصر خونه ماهست پدرم چند ساله فوت کرده بعد مامانم تو خونه کل حرفا و حرکتهای منو می پاد یه دفعه هم نشده ها ازم تعریف کنه همش غر زدن و طعنه زدن و سرزنش کردن که تو غذات بد شد با بچه حرف زدی بعد میگه به شوهرم پاسو با بچه بازی کن خلاصه اعصابم خرد میشه امروز دخترم گریه می کرد که مامان نخواب منم خیلی خسته بودم گفتم بزار نیم ساعت بخوابم گوشی دادم نگرف هرچی گفتم قبول نکرد همش ظهرا میگه نخواب بقیه روزا حرفش گوش میدم امروز اما حرصم گرفت گفتم برو بازی کن عصر باهات بازی می کنم همش زر زر گریه کرد محل ندادم مامانم از اتاق اومد سر کن غر زد که پاشو بچه هرچی گف بکن چرا اذیت می کنی منم عصبی شدم گفتم مامان خواهشاً تو ظهر ا برو خونت منم بفهمم چی کار کنم با بچم شوهرم گف درست حرف بزن اسیر شدم به خدا خسته شدم دیگه الان هم عذاب وجدان گرفتم که مامانم ناراحت شد تو کل زندگیم همش منو سرزنش کرده یه بار نگف فلان کار کردی خوب شد