۱۲ پاسخ

کدوم شهرین؟به به چه حیاطی،،،،،اینجا که بارون و طوفان

ای جونمممم😍

ماشالله چه دختر نازی😍 حیاط خیلی خوبه کاش ماهم حیاط داشتیم

مامان ایلین میشه قد و وزن بچتو بهم بگی

ماشاالله عروسک 😍

ای جانم چقد دخملت خوشمزس کاش نزدیک هم بودیم بچه هامون همبازی میشدن خودمونم دوست میشدیم

تهران که طوفانه

خوش،به سعادتون حیاط دارید

چه دختر نازی😍

اینم گوجه سبز های خوشمزه 😋😋

تصویر

چقدر خوشگله گل دخترت 😘

اینم گل های قشنگ باغچمون🤩🤩

تصویر

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۳ سالگی
ای کاش قبل از بچه آوردن چندتا کلاس برای آگاهی سازی درمورد مسائل مختلف کودک پروری، از طرف دولت برگزار می شد
به جای تشویق کور به فرزندآوری و طرح های تشویقی مسخره ای مثل طرح مادران ثبت نام ماشین!!!!!!!!
یکی از واجب ترین مسائل هم این بود که آموزش بدن

جلوی در حیاط و توی کوچه
پارک نیست
خانه بازی نیست
شهربازی نیست
مهدکودک نیست
و
جای بازی نیست.
کودک توی عکس "لیانا حسینیان" هست
کودک هفت ساله ای که جلوی در خونه مادربزرگش بازی می کرده
شوهرخاله ش با ماشین از راه می رسه و در لحظه تصمیم می گیره بچه رو بدزده و ... البته که حتما این فرد بیمار و پدوفیل بوده و از قبل نظرات شومی به این بچه داشته اما وقتی شرایطش پیش میاد نیت کثیفش رو عملی می کنه.
حرف من سر همینه که نباید اجازه بدیم شرایطش فراهم بشه.
این بچه ها دست ما امانتن ثانیه ای نباید ازشون چشم برداریم چون به شدت آسیب پذیرن.
شوهرخاله کثیف به بچه می گه بیا بریم خوراکی بخریم
بچه که اون رو از افراد امن اطرافش می دونسته و حتی عمو صداش می زده می ره و یک فاجعه رقم می خوره.
اول به بچه تجا وز می کنه و بعد گلوش رو می بره.
یکی از دردناک ترین مرگ ها همینه. چون اینقدر خون از رگ ها می ره تا قربانی از شدت کم خونی فوت می کنه.
همینقدر واضح و دردناک توضیح دادم تا برای خیلیا که اینجا می گن بچه رو می فرستیم جلوی در و اینجا کوچیکه و چیزی پیش نمیاد عبرت بشه
این مشت نمونه خرواره
از این اتفاق ها هر روز متاسفانه میفته تا وقتی که ما آگاه تر بشیم و همدیگه رو آگاه کنیم
مامان کنجد مامان کنجد ۳ سالگی
سلام دوستان دو هفته پيش ما رفتيم پشت بوم خونمون كباب درست كنيم بعد موقع شام يهو باد شديدي گرفت جوري كه تمام وسايلو اينور اونور پرت ميكرد ، بچم اولين بار انگار همچين صحنه اي ميديد و به شدت ترسيد و گريه كرد و باباشم سريع بردش پايين ولي با اينحال ترس افتاده تو دلش كلا ار باد ميترسه حتي يه نسيم خنك، كلا دوست داشت بره رو تراس يا پشت بوم الان اصلا احازه نميده درو پنجره رو باز كنم، بردمش پارك به اصرار خودش باد كه ميزد يكم ميگفت بريم بريم خونه اصلا خيلي ناراحتم ، ديروز تو ماشين هم ميگفت شيشه رو بدين بالا چرا ماشين تكون ميخوره, خيلي ناراحتم بچم يهو ترس بدي افتاد به جونش .ديروز تو ماشين شيشه رو يكم دادم پايين گفتم نوك انگشتامونو بديم بيرون ببين چه خوبه باد ميزنه يا موهامونو بديم بيرون باد ببين نميبرتش فقط با موهامون بازي ميكنه اونم خوشحال شد و خنديد و هي عروسكشو ميداد بيرون تا اونم بازي كنه با باد خداروشكر يكم ديروز به خير گذشت ولي باز تا توي خونه پرده تكون بخوره نگاش سريع ميره سمت پنجره ، خيلي نگرانم ميترسم اين ترس روش بمونه ، چه راهي دارين كه كمكش كنم ؟