واقعن موندم به بعضی از دوستام چی بگم امروز با یکی از دوستام تلفنی حرف میزدم در مورد مهد کودک و فلان برگشته میگه تو پایین شهری مهد کودک های اونجا خوب نیستن خونتو بفروش یا اجاره بده بیا بالا شهر بچت جای بهتر درس بخونه و فلان یعنی یه جوری بهم برخورد ک

من وضع خانواده ام خیلی خوبه ولی همسرم متوسط و همسرم هر چی که هست قبول کردم شاید وضعش آنچنان توپ نباشه ولی تو بعضی جاها خیلی درک بالایی داره منو میفهمه منم دختری نبودم که از زندگی چیزی سر در بیارم انگار دختری بودم که عروسک دستشو گرفتن و لباس عروس تنم کردن ولی شوهرم خیلی کمکم بود بعضی جاها و درکم کرد تا منم تو زندگی راه بیفتم و من زمان مجردیم بابام همیشه خوراکی این چیزا که میخرید برمیداشتم یا مامانم میداد ۳،۴تا ببر با دوستات بخورین باهم و همین دوستم نمیدونس دو لپی چطوری بخوره حالا اومده برای من پایین شهر بالا شهر میکنه برگشتم گفتم بهش مث همین استوری که کردم به روزی من بالام یه روزی تو پایین یه زمانی هم برعکس وخوشحالم که خودتو نشون دادی تا بفهمم بیشتر از این رفاقت باهات خوب نیس قطع کردم

تصویر
۱۳ پاسخ

عزیزم، خیلی خوب جواب دادی و خیلی خوشم اومد از اینکه دختر بافهمی هستی، تازه به دوران رسیده ها فکر مال و بالا و پایین بودن هستن، آرامش زندگی تو این چیزا نیست. انقدر بچه از طبقه پایین اومده شده یه آدم حسابی، انقدر بچه هم از بالاشهر و بهترین مدرسه و این حرفا شده دزد و قاچاقچی و معتاد. همش به ذات و تربیت خانواده بستگی داره

ایول بهت

درسته نباید می‌گفت اینو
ولی بنظرم حرف اشتباهی نزده
منم پایین شهر م بخداااا همه مهد های اینجا رو رفتم دیدم حالم بهم خورد
کاش منم بالاشهر بودم مهد تمیز می‌بردم بچمو
بنظرم حرفش درست بود تو زیاد ناراحت شدی البته حق داری

منم تو محله پایین شهرمون خونه داییم مستاجر م کرایه میدم
هرکی از دوستام منو میبینه میگ بیا بالا شهر خونه اجاره کن بیا سمت خونه مادرت اجاره کن
گفتم خودم میدونم اگه من چ تو بالاشهر باشم یا پایین شهر زندگیم میگذره مهم اینه ک بهم خوش بگذره جاش مهم نیس
شکرالله میگذره با خوب و بدش

ببین بچه دیدم توروستاباامکانات کم چه بچه ای شده ماشالابچه داریم توبالاشهربابهترین امکانات وبریزبه پاش فقط اذیت کردن مادرپدرشه وهیچیم نیس ازنزدیکان هست دیدما

عزیزم شاید لحن گفتنش بد بوده ولی به نظرم آدم حسودی نبوده که اینو گفته ، من اینقدر آدم دور و برم بودن که دوست نداشتن پیشرفت کنم به خاطر همین میگم حسود نیست، راستش منم جای معمولی زندگی میکنم ولی وقتی برای دکتر یا کاری میرم بالاشهر تفاوت ها رو خوب احساس میکنم شاید رو سطح شعور آدما اثری نزاره ولی رو آموزش و امکانات خیلی موثره، من یه بار رفته بودم دکتر دخترمو بردم اونجا خانه بازی تو عمرم چنین خانه بازی ندیده بودم دخترم اینقدر ذوق داشت که بعد یکسال هنوز ازش حرف میزنه

خواهرخداراشکرکن یه سقف داری بالای سرت ومستاجرنیستی که مستاجری خیلی سخته

کجای تبریزی ک اونجوری گفت بهت؟خودش کجا زندگی میکنه

درسته نباید میگفت.ولی روی منظور هم نبوده، شاید دل سوزونده‌.مامان من و اطرافیان منم همیشه میگن اونجاها اصلا مهد و مدرسه ی خوب نداره.خودم واقعا ناراحتم چون نه کلاسهای مادر و کودک و پیش خوب دوربرمونه نه مدرسه. دوستام میبینم میبرن مهد خوب و مادر و کودک و اینچیزا، دلم میخواد پسرمم ببرم ولی خیلی دوره وونمیتونم حسرت میخورم

حرفی بدی نزده ناراحتی نداره رفاقت ارزشش بیشترتومستاجری بری بالاتر پس بهتره منم پایین شهریودم هی دوستم گفت گفت بالاسهردوخواب دارم

دقیقا منم مثل شمام
وضع بابام خیلی خوبه و مجردی همیشه همه چی داشتم
ولی با شوهرم از صفر شروع کردم الانم متوسطیم و به قول شما مهم درک و شعور مرده و ایمانش که خداروشکر اینارو داره و راضیم از زندگیم
دوستم که دبیرستان خیلی از من پایین تر بود الان وضع زندگی و شوهرش خوبه ولی اخلاقای شوهرشو اگه شوهر من داشت یه روزم نمیتونستم تحمل کنم

چ ربطی داره....انقد بچه ها تو بالاشهر رفتن مدرسه و ب راه بد کشیده شدن و انقد بچه ها تو روستاهای بدون امکانات رتبه های برتر کنکور شدن....واسه خودش چرت گفته ذهنتو درگیر نکن

آخیش خووووب گفتی دلم خنک شد

سوال های مرتبط

مامان محمدطاها قاسمی مامان محمدطاها قاسمی ۳ سالگی
سلام مامانای عزیز یه کمک میخوام ازتون
من ازوقتی ازدواج کردم نزدیک به ۶ سال هست که طبقه پایین مادرشوهرم میشینم اوایل همسرم بهش اجاره ماهیانه میداد الان یکساله نمیده مادرشوهرم ازراه پله اش به حیاط ما راه داره ک وقت و بی وقت میاد پایین ک من نمیتونم استراحت کنم خیلی وقتا شده بین منو همسرم اختلاف ایجاد کرده منو همسرم همیشه دعوا داشتیم مادرم یکم ازم دوره منم با دوتا بچه خیلی خسته میشم پسرمم خیلی شیطونه واقعا شبها انرژی ندارم ک بتونم حتی شام بخورم اینجا هیچ کمکی ندارم حتی مادشوهرم نمیاد یه ساعت دختر ۵ ماهمو نگه داره ک من به کارام برسم امروز به همسرم گفتم بیا ازاینجا پاشیم بریم نزدیک مادرم خونه بگیریم اونجا مادرم پسرمو بیرون میبره میاره یا حتی بابام با ماشین میبره بیرون خیلی خوبه برای پسرم اونجا
ولی همسرم میگه پول پیش من میدم ولی تو باید بری سرکار اجاره خونه رو تو بدی
اینم بگم ک احترامات منو مادرشوهرم برداشته شده منم به شدت عصبی شدم دیگه
به نظرتون چیکار کنم؟
مامان پریناز مامان پریناز ۴ سالگی
قتتون بخیر مامانا گل میگن بچه های شیطون سالمن درست میگن بچه سالم باید از دیوار راست بالابره درست من دیگ به خودم قبولوندم هیچ مشکلی ندارم پریناز از دیوار راست بالامیره تو خونه کلی بریز بپاش میکنه من یکسره پشت سرش جمع میکنم جوری که جا نیس پا بزارم کغ خونه حالا اینا به کنار یک مشکلی که واقعا دیگ میخوام خودمو بکشم از دستش اینکه خیلی بچه هردمبیل یک سره زود حوصلش سر میره تو خونه ایم اذیت میکنه نق میزنه که بریم بیزون من حوصلم سر رفته میبریمش بیرون بازفاصله ای نمیشه پامونو گذاشتیم بیرون باز اذیت نق که برگردیم خونه من خسته شدم تا قبل از تو تلوزیون هم دیده بود هرروز اصرار اصرار که من حوصلم سر رفته منو ببر هرروز مهد من اونجارو دوس دارم یعنی از مهر تا اذر مخ مارو خورد که اذر بردمش مهد ثبت نام کردم حالا بماندبه جهنم که چقد ما هزینه مردیم الان باز مدتی که مهد دلش زده میگه نمیخوام برم مهد میخوام خونه باشم مثلا امروز من ویروس جدید گرفتم که از سرفه شدید زیاد دارم میمیرم از طرفی کاش میشد ویس بدم صدام درنمیاد امروز گفتم پریناز اماده شو برو مهد منو بابات هم بریم دکتر من حالم خوب نیس پیله پیله که نه مهد نمیرم مهد خوشم نمیاد شما برید دکتر من میرم پایین خونه مامان جون منم خیر سرم مبخواستم بزارمش مهد بعدم بیام خونه خودم استراحت کنم که نشد رفت پایین ساعت۱۰رسیدم خونه ساعت۱۱دیدم پریناز بدو بدو از پایین اومده بالا حالا باز تو خونه نزاشت استراحت کنم دائم اذیت کرد دائم نق زد حوصلم سر رفته تو خونه حوصلم سررفته یعنی امروز من رفتم دکتر انقد حالم خراب بود یک سرم چهارتا امپول خوردم کلیم دارو دوا داد دکتر چرک خشک کن قوی اونم بخاطر پریناز
مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
بچها بیاین کمک
من یه مشکلی دارم و حس میکنم الان داره تو زندگیم اثر میزاره من قبل ازدواج خیلی مثبت بودم یعنی واقعا از رابطه سر درنمیوردم و نمیدونستم چ اتفاقی قراره بیوفته و اینکه خانواده خیلی سختگیری داشتم و خودمم خیلی خجالتی بودم بی تاثیر نیس خلاصه با ادمی ازدواج کردم که به شدت گرم بود بعد عقد ازم رابطه میخواست و من نمیزاشتم و میگفتم تا عروسی ن یه بار شوهرم یه داستانی تعریف کرد بماند چ داستانی و بعد از اسرار زیاد من قبول کردم اوایل عروسیمون هم زیاد رابطه داشتیم ولی من بیشتر به خاطر همسرم رابطه داشتم مثل اون گرم نبودم ولی خب بدمم نیومد بعد بچه خیلی رابطمون کمتر شد همسرم خیلی میومد طرفم و من بیشتر پسش میزدم واقعیتش یکم به اندامم حس خوبی ندارم یکم لاغرم و اینکه رو تمیزی و حموم قبل رابطه و بچه خواب باشه و اینا حساس بودم شوهرمم وقتی چند بار میومد و میگفتم نه بهش برمیخورد و باد میکرد الان من به جایی رسیدم که میل جنسیم صفره و شوهرمم یکم سرد شده و تازه فهمیدم این موضوع چقدر تو زندگیمون و اخلاق همسرم تاثیر داره ..به نظرتون چی مصرف کنم میل جنسیم زیاد شه و به همسرمم بدم ..شما بعد بچه این مشکل و داشتین همچین مواقع بچهاتونو چیکار میکنین من همسرم شبا زود میخوابه و روزام درگیر اداره و اسنپ و درسخوندن حتی تعطیلات نمیدونم چجور باید همه اینا رو تنظیم کنم که بین رابطه هامون فاصله نیوفته
مامان نرگس و فاطمه مامان نرگس و فاطمه ۴ سالگی