چقدر کلافه کننده ان کسایی که میان میخوان مثلا دلسوزی کننا، ولی حرفاشون آدمو حرص میده و فکر میکنن بلد نیستی خودت!
با شوهرم و بچه توی آسانسور مطب دکتر اطفال بودیم، هرکی مارو میدید یه چیزی میگفت ..
یکی میگفت هوا سرده ها چرا اینقدر لباس کم تن بچت کردی🫤
یکی میگفت وای بچه داره میوفته از بغلت، ازین آغوشیا نداشتی بچه رو بزاری توش بعد بغل بگیری؟🫤
یکی دیگه میگه چقدر زیاد و پشت هم داری به بچت شیر میدی بچه باید کمتر بخوره 🫤
بعدی: وای بچه اولته؟ معلومه ازت از بس استرس داری و ناواردی!
و بعدی: ولی شیر مادر یه چیز دیگه اس، هرطوری هست شیرخودتو بده بهش!!
یکی دیگه: بچه رو فلانجور نخوابون،پستونک و شیشه نده عادت میکنه!!
بعدی: ختنه که زوده الان داری بچه رو میبری ، بزار فلان موقع
و ...
بابا بسه دیگه تورو قرآن ، بخدا مادر پدر بچه وقتی تصمیم گرفتن بچه دار شن ، خودشون از پس همه چیز بچه مسلما برمیان و بلدن،توروخدا اینقدر با حرفاتون اذیتشون نکنید، مگه خودتون اولین بچه هاتون همه چیز بلد بودید؟!!! اینا همونایین که توی انتخاب نوع زایمان و بیمارستان و هزینه ها و اوووو ماشالله نظر میدن ،یباره توقع دارن بچه رو بدی بهشون خودشون بزرگ کنن بخدا چون معتقدن تو حالیت نمیشه..هرچقدرم جوابشونو میدی بازم جواب تو آستین دارن ، بدتر از آشنا، اون غریبه های توی خیابونن که حتی جوابشونم نمیدی باز یجور دیگه حرف میزنن..پوفففف چقدر مامانا باید حرص بخورن بخدا
دردای خودشون و افسردگی و کوفت کمه، این چرا و پرتارم باید گوش کنن

۵ پاسخ

وای اره مخصوصا تو مهمونی😕

واای چقد گل گفتی

میدونی کجاش میسوزونه منو
من خودم هیچ وقت خداشاهده راجب نوزاد کسی نه نظر میدادم نه دخالت میکردم
دلی الان برای من هرکس و ناکسی نظر میده منو بهم میریزه
همش میگم نکنه من مادر نفهمی هستم بقیه دانا هستن بیچاره بچه ام بااین مادرش
همین دیشب تو دستشویی گریه کردم بخاطر شیرخشک و رفلاکس بچه ام که خوب نمیشه میترسم برای معده اش

نگاهشونم نمیکردی

آخ ک‌حرفای دلمه کاش میشد حرفاتو کپی کنم استوری کنم همه ببینن دست از سرم بردارن

سوال های مرتبط

مامان ویهان کوچولو💙 مامان ویهان کوچولو💙 ۲ ماهگی
خانما یه لحظه بیاید به حرفای من گوش بدین. ببینید من حق دارم یا نه.
من از روزی که زایمان کردن شرایط خوبی نداشتم یعنی از همون بیمارستان فهمیدم که خودم تنها باید بچه داری کنم ‌مامانم و دوتا آبجیم نزدیکمن ولی هرکسی دنیال کارای خودشه بخصوص که عیدم هس .۱۰ روز طول کشید تا بچمو پذیرفتم .هرروز گریه میکنم بخاطر دست تنها بودن. حتی غربالگری و دکتر هم خودم بردم با وضعیت بعد از عمل. روزای اول گفتم چرا بچه آوردم من که هیچی بلد نیستم .بچه دوشب گریه میکرد سینه نمیگرفت از اون طرف زردی داشت من ساعت ها برای شیر دادن بهش تلاش کردم ولی چون نوک نداره سینه هام بچه پس میزد‌خلاصه دکتر گفت برای زردیش شیرخشک بده وقتی دادم بچه خورد راحت خوابید منم از فرط خستگی دیگه سینمو ندوشیدم که راه بیفته بدم بچه گفتم همینو بخوره . ولی شوهرم هرروز داره اذیتم میکنه با حرفاش دنبال بهونه هس که بگه تو تنبلی شیر نمیدی .ولی من از صبح با کمبود خواب بلند میشم کارای خونه و بچه داری و آشپزی میکنم .فقط انگار شیر نمیدم .من واقعا از دست تنها بودن نتونستم شیر بدم چون همزمان باید همه کار می‌کردم. الان من مادر بدی هستم؟شوهرم بخاطر اینکه بچه جیش کرده تو تشک گهواره امروز کلی دعوا کرد منم تو روش وایسادم گفتم از این به بعد حق نداره دخالت کنه تو کارای بچه داری . اکثرا مامان اولی ها حتی دومی ها .تا ۴۰ روز یا خونه مامانشون هستن یا گسی کنارشون هس ولی من همش تنها بودم چه توقعی ازم داره آخه .کلی دلم شکسته از همه 😭 من نیاز به حمایت روحی و عاطفی دارم نه اینکه مدام غر بشنوم یا بگن حیف شیر خودت .من الان باید استراحت باشم نه اینکه فکر شکم شوهرم باشم گشنه نمونه یا ده تا کار دیگه.الان وقت دعوای من نیست 😭