۹ پاسخ

دقیقا عین من واقعا هیچی از بچه داری نمیدونم اما با وجود همه گریه ها و سختی هاش خیلی حس شیرینیه مخصوصا واسه من که همیشه تنهام تو شهری زندگی میکنم که هیچکسو ندارم همدم تنهاییام شده 🥹🥹🥹

مامان من همسن من بود سومی رو باردار بود یه بچه کم وزن و ریزه میزه ب دنیا اورد و بعدشم افسردگی زایمان گرفت و س سال بعد‌جدا شدن الان‌ک‌خودم تو این سن بچه اولم رو باردار میفهمم‌که واقعا حق قضاوتش رو ندارم من ب هزار سختی الان یه بچه دارم اون بیچاره دست تنها سه تا!

وای دقیقا همینه

چقدر خوبه گهواره هست میتونیم باهم همدردی کنیم

واقعا هم حس شیرینی هم سخته کار خونه بچه غذا بی حوصلگی خستگی آدم خودشو فراموش می‌کنه

منم فقط میگفتم بدنیا بیاد راحت شدم از سنگینی هیچی از سختیای بعدش نمی‌دونستم با اینکه زایمان خیلی سختی داشتم ولی فراموش شد به دخترم نگاه میکنم خداروشکر میکنم

اره دقیقا 🥲

بله عزیزم دقیقا درسته حرفت من تو شونزده سالگی. پسراولم بدنیا اومد سختیای زیادی کشیدم یادمه روز اول تو بیمارستان گریه میکرد.. هنوز مادرم نیومده بود.. تخت بغلیم اومد گفت چرا انقدر بچت گریه میکنه گفتم نمیدونم من بچه اونا نگ داشتم اون اومد پوشک عوض کرد گفت جاش خیس بود... الانک 34سالمه این پسرم انقدر بهم سخت میکزره همیشه میگم خدایا چطور اونموقع من اونروزا رو گذروندم. میخام بگم واقعا خدا کمک میکنه حس مادری حنی تو سن کم هم شیرینه الان خداروشکرمیکنم 😍😍😍🥰🥰

واقعامنم سربچه اولم سنم کم بوداصن بجزسختی چیزی ازش یادم نمیادتازه دارم طعم مادریومیچشم سریچه دومم

من خودم سنم کمه و منم نمیدونستم چقد سخته

سوال های مرتبط

مامان دلانا مامان دلانا ۴ ماهگی
یکم درد و دل کنم از حال و روز روزای سختی که گذشت و تبدیل به بهترین دوران زندگیم شد🤱🏻❤️
هیچ وقت فکر نمی‌کردم که مادر شدن مسئولیت به این سنگینی باشه ، دارم از دل روزایی می‌نویسم که دلم لک زده واسه یه ساعت خواب بیشتر ولی تا یه ساعت بیشتر می‌خوابم تموم وجودمو استرس و عذاب وجدان میگیره که نکنه بچم گرسنه بوده و من خوابیدم
دلانایِ من ،قندِ روزای تلخِ مامان ، با اینکه اونقدررر عجله داشتی که زود به دنیا بیای و توی ۳۲ هفته وجود پاکتو به آغوش مامان هدیه بدی ، با اینکه توی NICU کلی روزای سخت با هم داشتیم ولی مامانه تو شدن ارزششو داشت
هنوزم کابوس شبایی رو میبینم که با بابایی تا خود صبح گریه میکردیم تا حالت خوب بشه و این باعث شده اگه توانم برای نگهداری ازت ۱۰۰ هست من هزارمو بذارم برات و روزی هزاربار خداروشکر کنم به خاطر وجودت 💋🥲
منی که نازپرورده خونه بودم و هیچی از بچه داری بلد نبودم هیچ وقت یادم نمیره که توی دستگاه اولین بار چجوری با لرزش دست خودم پوشکتو عوض کردم ، خودم قطره قطره با سرنگ بهت شیر میدادم
دختر قویِ من مامان به وجودت افتخار می‌کنه
خواستم بگم با اینکه هنوزم استرس و دلهره دارم و یه لحظه آروم نمیتونم بخوابم ولی حاضر نیستم یه لحظه این لحظات قشنگ رو با هیچ چیزی توی تاریخ عوض کنم
#نوزاد نارس
مامان برهان مامان برهان ۲ ماهگی
از وقتی که مادر شدم ، وقتی یه بچه کوچیک رو میبینم من یه مادر رو میبینم ..
یه مادر که حتما کمخونه ، کم خوابه ، سختی های زایمان رو پشت سر گذاشته
هورموناش بهم ریخته و همه ی اینا در بهترین حالتیه که افسردگی پس از زایمان نگرفته باشه ...
یه مادر روزی هزار بار از خودش انتقاد می‌کنه
وقتی داره چاییشو سرد میخوره ، وقتی زیر دوش آبه ، وقتی توی مهمونیه و قراره بهش خیلی خوش بگذره به این فکر می‌کنه که میتونست الان مادر بهتری باشه .
یه مادری که میتونست خیلی بیشتر برای بچه اش وقت بزاره
خیلی از ماها زندگیمون به دوران قبل و بعد از بچه دار شدن تقسیم میشه چون هیچکس به ما یاد نداده توی اون دوران کار درست چیه ..؟
یه نسخه گرفتیم دستمون دیدی فلانی چقدر زود سرپا شد ، غذاهاشم خودش درست می‌کنه ! پاشو خودتو لوس نکن ..
نه عزیز من گنجایش آدما باهم فرق می‌کنه
برو ازشون بپرس واقعا از زندگی زناشوییشون راضین ؟؟
از اینکه توی اون دوران مجبور بودن ادای آدمای قوی رو دربیارن خوشحالن ؟
درک نشدن ...
هیچ وقت هیچ زنی قبل و بعد از مادر شدنش رو یادش نمیره
بیاین خاطره های خوبی رو بزاریم براشون
از دایه مهربان تر از مادر بودن دست برداریم
تجربیاتمون رو برای خودمون نگه داریم
سعی کنیم بیشتر سکوت کنیم
سعی کنیم کاری که ازمون خواسته شده رو فقط انجام بدیم
و بپذیریم اگر یه مادر حالش خوب باشه
حال بچه اش هم خوبه ....