صبح کی بیدار میشیم به کارتون میرسین به بچه به خونه آخرم درست کردن نهار شام میان وعده بچه شبم که همسر میاد ...نمیدونم چجوری برنامه ریزی کنم

هفت پسرم بیدار میشه باهم صبحونه میخوریم اون بازی میکنه منم کارای خونه رومیکنم ناتموم بشم اون ۱۱خوابش میاد میخوابونم نهارمیزارم

من برنامه منظم ندارم هر وقت رسیدم انجام میدم ،تایم خوابمم بیداری پسرامه

ما ۹بیداربیدار میشیم صبونه میخوریم ناهار درست میکنم بعدشم باهم خونه جمع میکنم خخخ از بچم کارمیکشم 😄تمیزی خونه من فقط ۵دقیقس دوباره حالت انفجاری میگیری برام مهمم نیست ن خودمو اذیت میکنم ن بچمو خانه ی بچه دار همیشه بهم ریختس

من که از ۵ صبح فسقلی بیدار میشه صبحانه میدم بهش و ۷ مجدد میخوابه من کارهای ناهار را میکنم و ۹ که بیدار شد دیگه باهاش به بازیم خیلی خسته میشم ولی روتین خواب واقعا بهم کمک کرد که تایم داشته باشم یه روزهاییم هست مریضه یا دندون درمیاره و خوابش بهم میریزه دیگه اون روزا هیچ کاری نمیکنم
ولی همسرم وظایف پدریش را بلده مثلا شستن لباس های فسقلی و هممون با من نیست از کار که میاد استراحت و ناهار و بعدم کمکم خونه را تمیز میکنه و صبح زود قبل کارش هم لباسای نی نی را میشوره
ناهارم نپزم از بیرون میگیرم همسرم براش مهمه که مراقب پسری باشم و درک میکنه منا

منم دقیقا مثل شمام ۶ونیم بیدار میشم بچه ها رو راهی مدرسه کنم تا شب سرپام بیشتر کارهام هم نمیرسم زانوهام وپاهام خیلی درد میکنه از بس سرپام منم فک میکنم شلختم که کارهام تموم نمیشه

سعی میکنم اولین کاری ا درست کردن باشه .بعد یه کشور لباس رو جلو دخترم خالی میکنم سرگرمش میشه منم حول حولی حال روتمیزمیکنم آشپزخونه هم هیچ موقع نمی‌زارم ظرفا جمع بشه هرچی میخوریم همون موقع می‌شورم روی هم شه سخت میشه همین

من که نمیرسم بچه مدرسه ای هم دارم
دیروز بامامانم قرار گذاشتیم ۳بریم جایی
بخدا ۴ونیم نتونستم ازخونه دربیام
میگم حتما من تنبلم

ما که تا ظهر خوابیم ساعت ۲ تازه شروع به کارام میکنم البته از شبه قبل ناهار آریا رو آماده میکنم

۶.۳۰بیدارم

منم
بچم داره یکساله میشه هنوز نتونستم.از کم خوابی دارم میمیرم .از وقتی بدنیا اومده تا خود همین‌امروز.حتی الانم چشام نیمه بازه.:))

ازساعت ۶بیدارمیشم بادوتابچه تااخرشم به همه ی کارام نمیرسم سعی میکنم اول غذامودرست کنم بعدبرم سراغ تمیزکاری

هفت یا هفت نیم
پسرم ک بیدار شد دیگه گرفتار کارام میشم
دیروز ۹/۳۰ییدار شدم تا یک ظهر ده دقیقه هم روی زمین ننشستم