ما بعد 9 روز دیروز از ان آی سیو مرخص شدیم و خداروشکر به سلامتی اومدیم خونه
توی این چندین روز سخت ترین روزای عمرمو تجربه کردم از وضعیت بدم توی زایمان تا بستری شدن پسرم و اینکه هر روز یه دکتر مختلف میومد ویزیت و هرکدوم هم یه نظر مختلف که هیچکدومشون هم مطمئنم درست حرف نمیزدن تا اینکه دیروز دکتری که اولین روز پسرمو معاینه کرده بود دوباره اومد و بدون هیچ مشکلی خداروشکر پسرمو ترخیص کرد 🤲 اون وضعیت ک اون مانیتوری ک به بچم وصل بود تا میزان اکسیژنش رو هی بسنجن به نظرم بدترین بود استرسی ک بهم وارد شد قابل توصیف نیست
ولی من صبر کردم و نتیجه صبرم رو هم دیدم واقعا هزاران مرتبه شکرگزارتم خدای بزرگ من ک ما از اونجا نجات پیدا کردیم و شکر خدا حال پسرم عالیه
الهی ک هیچ مادری کارش به اونجور جاها نکشه و تن همه بچه ها و بچه من همیشه سالم و سلامت بمونه الهی آمین یا رب العالمین 🤲🤲🤲❤️

۷ پاسخ

منم این استرس هارو‌کشبدم‌خداروشکر ک تموم شد
خدا بچتو بهت نگه داره

خدا رو شکر عزیزم

خدا قوت بهت مامان ♥️
الهی از این به بعد فقط شاهد سلامتی گل‌پسرت باشی ♥️

الهی شکر

خداروشکر، طبیعی زایمان کردی؟

الهی شکر💞🌷🥀

الهی شکر

مقالات مرتبط

خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
مدفوع نکردن نوزاد
مدفوع نکردن نوزاد تا چند روز طبیعی است؟+علت و درمان خانگی
خانه داری و بچه داری
آیا خانه داری و بچه داری با هم جور در می‌آید؟
چند روز بعد از قرص اورژانسی پریود می‌شویم؟
چند روز بعد از مصرف قرص اورژانسی پریود میشویم؟

سوال های مرتبط

مامان هدیه خدا💗 مامان هدیه خدا💗 ۱ ماهگی
سلام مامان های زیبا
به لطف و مهربونی خدا و به رسم گهواره منو دخترم تک رقمی شدیم😍💗💗
خدایا شکرت که تا اینجا حواست به منو دخترم بوده و هست و خواهد بود💚
خدایا ممنونم که به سلامتی و به راحتی این ۹ ماه بارداری رو تموم کردم 🤍
این ۹ روز دیگه رو هم به سلامتی بگذرون🤲🏻
خدایا به حق همین بارون پر از رحمت و برکتت هیچ زنی حسرت بچه دار شدن رو نکشه و به اونایی که بچه میخوان بچه های سالم و اهل صالح بده
خدایا مراقب تمام جنین های که توی شکم ما مادرها هستن باش که سالم باشن و به سلامتی دنیا بیان 🤲🏻
خدایا خودت شرایط زایمان راحت، به آسونی و به سلامتی رو برای ما مادرها فراهم کن 🤲🏻
بمونه به یادگاری 😍
💗۱۴۰۴.۱.۱۲
به وقت ۳۸ هفته و ۳ روز 🙂💖
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان هدیه خدا💗 مامان هدیه خدا💗 ۱ ماهگی
سلام مامان های گل🌸
منو دخترمم خداروشکر وارد ماه دهم شدیم 💕
.....
دختر عزیزم دیگه تا چند روز دیگه فاصله بینمون کم میشه
و هم دیگه رو از نزدیک میبینیم 🥰🥺
دلم برای لگد زدن هات برای مشت های ریزی که شکمم میزدی... 💖
برای سکسکه هات و هر چیزی که حواس منو به تو جلب کنه تنگ میشه 💓
انشالله که در در پناه خدا باشی و به سلامتی توی بغل من بیای🤗
ای خدای مهربون خودت تمام بچه ها رو به سلامتی و خوشی توی بغل ما مادرا بزار🤲🏻🥰
بمونه به یادگاری
❤۱۴۰۴.۱.۱۴ ❤
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ماهان کوچولو 💙 مامان ماهان کوچولو 💙 روزهای ابتدایی تولد
دوستان من هیچی بهم نمیچسبه فقط میخوام پسرمو نگاه کنم بیدار بشه باهاش بازی کنم شیر بدم فقط خدارو هزار بار شکر میکنم شب و روز میگم خدایا قربونت برم اون اون دردم گرفت من رفتم اون خون اومد اگه ی روزم دیر میرفتم چی میشد خدایا هزاران مرتبه شکر 🤲🤲🤲
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان پسرم👑💙 مامان پسرم👑💙 ۱ ماهگی
سلام روزتون بخیر
راستش من خیلی به دکترم اسرار کردم ک زودتر بستری کنن تا زایمان کنم نظر خوده دکتر اینکه ۳۹ هفته تمام بشه بعد بستری بشم
حالا گفتن شنبه بیا احتمالا بستری کنیم
بنظرتون چیکار کنم؟؟
صبر کنم یا برم ؟ اینم بگم ک هیچ دردی هم ندارم ۳۷ هفته هم معاینه شدم یه سانت بودم🫤
دلیل اینکه باید ۳۹ هفته برم بستری بشم
اینکه پارسال ۳۸ هفته بچم مدفوع کرده بود و متاسفانه از دستش دادم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان رادوین مامان رادوین روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا
من 36هفته زایمان کردم
بچم دو روز هم ک خودم بستری بودم کنارخودم بود بدون هیچ مشکلی
گفتن زردی داره درحد کم و دو س باری استفراغ خلطی داشت گفتن باید بستری بشه
بستری کردیم بعد ی روز گفتن بچه تشنج کرده و رفته زیر دستگاه هوا😭😭دکترهم هیچ امیدواری بهمون نداده و الان بیهوشه
توروخدا برای شفای خیرش دعااا کنید ک خدا دلش برام بسوزه و پسرمو بهم صحیح وسالم برگردونه🙏🙏
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان عشق مامان عشق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (قسمت اول)
تاریخی که دکتر برای زایمان به من داده بود ۲۱ اسفند بود، نه قبلش و نه اون روز علائمی از زایمان نداشتم. هر روز پیاده روی و ورزش میکردم ولی خبری نبود.
روز دوشنبه در حالی که ۴۰ هفته و ۶ روز بودم، ترشح قهوه ای رنگ دیدم، یکبار صبح و یکبارم ظهر، به همین دلیل نگران شدم و رفتیم بیمارستان، دکتر معاینه کرد و همه چیز خداروشکر خوب بود ولی دهانه رحمم همچنان بسته بود‌‌. دکتر بهم گفت که بهتره اونشب بیمارستان بمونم تا تحت نظر باشم. در طول شب چند بار هم شرایط من و هم بچه رو چک کردن. فردا صبح دکتر بهم گفت اگه موافقم القا زایمان رو کم کم شروع کنن، بهش گفتم بهتر نیس که صبر کنیم تا چند روز دیگه شاید به طور طبیعی دردام شروع بشه، که گفت بعید میدونه البته میتونن صبر کنن ولی من باید بیمارستان میموندم تا تحت نظر باشم. راستش منم نمیخواستم ریسک کنم که یکوقت خدای نکرده شرایط بچه وخیم بشه و به حرف دکتر اعتماد کردم و با توکل به خدا القا زایمان رو صبح سه شنبه شروع کردند. روشی که استفاده کردن، یک وسیله ای که سرش بالون طور بود رو وارد واژن و رحم کردن و اونجا بازش کردن تا به صورت مکانیکی دهانه رحم باز بشه. یکساعت بعد از به کار گذاشتن بالون، انقباضات من شروع شد، شدتش از ۱۰، حدود ۷ بود، منظم بودن ولی طولانی نبودن‌‌. حدود ۶ ساعت این انقباضات رو داشتم ولی یکباره قطع شد،دکتر معاینه کرد و گفت که حدود سه سانت باز شدم و تا فردا منتظر میمونیم که ببینیم چطور پیش میره. تا فرداش من انقباضی نداشتم و وقتی دکتر معاینه کرد همون سه سانت بودم، دکتر بالون رو در آورد و قرص تجویز کرد که دردام شروع بشه، که هر دوساعت باید میخوردم، از صبح تا غروب ۵ باری قرص خوردم ولی بازم دردی نداشتم.
مامان دنیا❤️سبحان مامان دنیا❤️سبحان روزهای ابتدایی تولد
خدایا شکرت🤲 ک تا اینجا بدون مشکلی اومدیم منو پسری
ولی این ۱۴ روز کی تموم میشه یعنی ممکنه زودتر زایمان کنم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان کوچولو مامان کوچولو روزهای ابتدایی تولد
دختر قشنگم تقریبا تا چند روز دیگه بغلمی هم شوق دیدارت هم ترس از زایمان 😂🤦🏻‍♀️🥹
امیدوارم بتونم از پسش بربیام و به سلامتی بغلت کنم عزیزم
انشالله همه ی مامان ها ب سلامتی نی نی رو بغل کنید و زایمان راحتی داشته باشید
انشالله دامن همه ی زنان سرزمینم سبز بشه 🤲🏻🥹

آمین 🤲🏻❤️‍🔥
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فاطمه همتا مامان فاطمه همتا ۱ ماهگی
سلام منم خواستم تجربه زایمانم رو باهاتون به اشتراک بگذارم .
پارت 1
چهل و یک هفته شده و بودم و درد نداشتم . بدون درد رفتم بیمارستان و معاینه کردن و گفتن دهانه رحم بسته اس و باید بستری بشی و القای زایمان انجام بدیم .خلاصه روز پنجشنبه ساعت 7صبح من بستری شدم رفتم زایشگاه و سرم و آمپول فشار و قرص زیر زبونی ساعت به ساعت میدادن بهم . یک سوند هم بهم وصل کردن که نمی‌دونم چجور سوندی بود ک برای دیش نبود یعنی یه چیزی کردن داخلم و سه تا شیلنگ مانند هم بهش وصل بود ک از توی اونا آمپول میزدن توی رحم ‌.از یه سرش هم همش خون میومد بیرون راه که میرفتم اون وسط پام آویزون بود . توی این مابین ها هم همش معاینه میکردن که ببین چقدر دهانه رحمم باز شده . نوار قلب بچه رو هر چند ساعت چک میکردن اینا معاینه و نوار قلب ادامه داشت تا ساعت 7شب ادامه داشت یعنی 12ساعت بعدش اما من هنوز دو سانت شده بودم .
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من در بیمارستان میلاد اصفهان
خلاصه کارا تسویه که انجام دادیم رفتیم لباس بهش پوشوندن و اجازه دادن ببریمش، پرستارای ان ای سیو هم یکم از روند کارا و واکسن و ایناشو برام توضیح دادن و ما بچه رو اوردیم خونه،
تو خونه هر روز دستگاه اکسیژن سنج بهش وصل بود و اکسیژنش ۹۵ به بالا !!!
اونوقت این بچه رو نگه داشته بودن و میخواستن دو سه روز بعد مرخص کنن..
واقعا همه چیز پولی بود دوستان،
من چون همش میومدم تجربه میخوندم میدیدم یسریا گفتن راضی نیستیم ولی هیچکس دقیق نمیگفت چرا
من حتما میخواستم اینارو بنویسم اینجا که باشه و هرکس اومد این تجربه ی منم بخونه..
خلاصه امیدوارم همه مامانا یه تجربه ی خوب از زایمانشون داشته باشن که برای من متاسفانه اینطور نبود و میدونم تا اخر یادم میمونه:))
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان مرسانا مامان مرسانا روزهای ابتدایی تولد
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
مامانایی ک بچه هاشو کولیک رفلاکس دارن حتما از این بگیرین بچم الان سه روز بود اونقدر کلافه بود هااا خودم از اون بدتر افسردگی گرفته بود خدا رو شکر تا اینا رو گرفتیم دادیم اصلا دیگه صدای گریش هم نمیشنوم فقط موقعی ک گشنشه فقط شیر میخواد
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان گل یاسمـ🌸💖 مامان گل یاسمـ🌸💖 روزهای ابتدایی تولد
تجربه بیمارستان امام حسین (ع) کرمانشاه
سلام خانومای گل و همشهری های کرمانشاه اومدم تجربه مو بگم از بیمارستان امام حسین (ع)
دکتر من خانوم فرحناز کشاورزی بودن اما سر هیچ زایمانی نمی‌رفتن چون دست شون رو عمل کرده بودن ، چند روز قبل از زایمان رفتم ان اس تی که اونجا یک دکتر هم برای خودم انتخاب کردم خانوم مهسا رحمانی اونجا بودن و قسمت شد دکتر من بشه برای زایمان
کادر درمانی که شیفت من بود رفتار اخلاق شون خدایی خوب بود خانوم رحمانی هم عالی بود هم بود هم خوش اخلاق
اما.... بهداشت دستشویی افتضاح بود 🙁🙁
اتاق های استراحت ما دقیقا تو سالنی بود ک اتاق های زایمان اونجا بودن یعنی صدای جیغ گریه زنا رو ما همش می‌شنیدیم ...😑😑
و ما بیمه تکمیلی داشتیم هزینه کل بیمارستان شد ۱۴۰۰ و آن اس تی های ک روزای قبل داده بودم ۴۰۰ شده بود
مامان لوبیا😍 مامان لوبیا😍 هفته سی‌ونهم بارداری
سلام خانما من روز اول که وارد ۳۷ هفته شدم کیسه ابم پاره شد و زایمان کردم راحت شدم😍😍۲۱ روز به زایمانم مونده بود طببعی هم زایمان کردم خیلی استرس داشتم ولی خداروشکر خوب بود😍😍
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان علی مامان علی ۱ ماهگی
پسرم که به دنیا اومد
منو فرستادن ریکاوری
تا زنگ بزنن بابای بچه بیاد
بماند که چند ساعت اون جا موندم یخ زدم بعد عمل ادم خودش لرز داره سرمای طبقه زیر زمینم هم یه طرف
_____بالاخره ساعت ۱۱و نیم بابای بچه اومد منو منتقل کردن بخش
اتاق خصوصی
پسرمم هم نیوردن
گفتن فردا میتونی بری ان ای سیو

خلاصه شب اول با درد گذشت و درد ندیدن بچه ت
شب دوم ساعت ۱۲ خودم مرخص شدم بچه همون جا موند
۵ روز اون جا موند هرروز میرفتم شیر میدادم میومدم
شکر خدا سالم بود و مشکلی نداشت
حتی زردی و......
روز ۶ مرخص شد و انگار دنیا مال من شد 🥰💋♥️🧿🍼
_________
الهی دامن همه اونایی که بچه میخان سبز بشه
آمین
مشاهده ۴ پاسخ دیگر