۲۵ پاسخ

فک کنم داری تخیلات ذهنت رو مینویسی🙄

چرا باور نمیکنم

فیلم هندیه😑😑

هیچ کجای دنیا ایطور نیست یعنی یک نفر نبود ک بیاد ب دادت برسه

وای بلایی ک سر دوستم اوردن دقیقا مث شما باد خاطرات زایمان دوستم برام زنده شد

منم دولتی زایمان کردم یه پرستارسرم بود هیلی مهربون خیلی خدا بهش سلامتی بده .ویبارامپول فشارزدن .خیلی راضیم

برو بابا آدما رو میترسونی که چی بشه

کدوم بیمارستان بودی ؟؟

بیخیال بابا چرا میترسونی بقیه رو کدوم جهنم دره ای همچین کاری میکنه آخه گناه دارن بقیه نکن اینکارو

😑😑😑 کسی جرات نمیکنه دس رو کسی بلند کنه اگه بیمارستان خصوصی بری ک از بس پول میگیرن احترامتو دارن اگه هم دولتی بری چون شکایت میکنی و پدرشونو در میارن باز احترامتو دارن

اسم بیمارستان رو بگو لطفا

وا مگه چ خبرا. مگه میشه مگه داریم. یهنی یکی نبود یه کمک کنه بهت

😐😐🙄🙄

وای جدی داری میگی؟ترسیدم😐

😐😐😐اسم بیمارستان بگو بریم شکایت این چ رفتاری پس واس چی تو این بیمارستانن پول میگیرن وظیفشونه 😐

فیلم هندی بوده

ینی یه مادر که باید بدنیا اومدن بچش بهترین روزش باشه ببین چیکارش کردن خدا لعنت کنه بیمارستان دولتی رو

فک کنم خیلی سخت بوده برات

مطمئنی بیمارستلن بوده کشتارگاه نبوده

دستش بشکنه چرا زد روانی

یعنی چی امکان نداره بزنن

نگو ک شکایت نکردی؟؟؟؟؟

😳😳😳سیلی زد بهت هیچی نگفتی؟

😐😐😐😐

چه حالی داری خدایی مینویسی

سوال های مرتبط

مامان نور مامان نور روزهای ابتدایی تولد
مامان نور مامان نور روزهای ابتدایی تولد
ماجرای زایمان خودم
طبیعی
پارت ۴
دکتر اومد و دید رو زمین خوابم با پاهاش زد بهم و گف تن لشت رو بلند کن اومدم معاینت کنم
بهش گفنم مگ حیونی اینقدر بد میزنی گفت اگه حیون تو نبودی نمی اومدی طبیعی زایمان کنی
فقط نفرینش میکردم
بخاطر جون بچم هم شده چیزی نگفتم و بلند شدم رو تخت
ساعت ۱۰ بود معاینه کرد ۸ سانت بودم
رفت و گفت براش آمپول بزنید آمپول زدن و گفتن هعی باید فشار بدی
و باز تنهام گذاشتن
هعی فشار میدادم و جیغ میزدم اونا هعی میگفتن جیغ نزن آروم باش خودتو خفه کن و....
هر ده دقیقه می اومدن معاینه میکردن و من درد میکشیدم تا ساعت ۱۱ و نیم
ی پرستار اومد بالا سرم و نشست گقت زور بده منم زور میدادم گفت سر بچه رو داره میبینه و رفت و گفت فقط زور بدم احساس کردم ی چی ازم در اومد
و داد زدم اومد بعد دکتر گند اخلاق وحشی اومد
با قیچی شنیدم ی چی رو برید نگو واژانم رو پاره پوره کرد
و دید سر بچه بیروت فقط بچه رو کشید بیرون و ناف رو برید
و شروع کرد ب بخیه زدن و هعی غر میزد خیلی پاره شدی هر چی میگفتن خودت اینکار کردی گردن نمیگرفت
با قیچی میزد تو رون پام پاهام رد سوراخ کرد
ادامه داستان پارت بعد
مامان محمد مهزیار مامان محمد مهزیار ۴ ماهگی
*تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
دیگه اولین سِرم رو به من تقریبا ساعت ۹ بود زدن...بهم گفتن ابمیوه بخور و ان اس تی گرفتن و اومدن معاینه و ...گفتن همه چی خوبه..دکترمم به همشون سفارش کرد اذیت نشه اصلا..خدایش ازونجا به بعد همه خیلی باهام خوب و مهربون برخورد کردن و حواسشون کلا به من بود..اتاق زایمان طبیعی دوتا کنار هم بود از وسط درب داشت..یه اتاق با تمام امکانات ورزشی و جکوزی و...و یه اتاقم خود زایمان..تو اتاق ورزش هم دوتا تخت داشت حتی..
دیگه بعد ان اس تی اومدن اولین سرم فشار رو با دوز کم بهم زدن.ساعت ۱۰ شروعش بود.دردام کم کم شروع شد..خفیف و اروم و قابل تحمل..منم کم کم راه میرفتم..ساعت ۱۱ اومدن معاینه گفتن ۳ سانت.پیشرفت عالی..من فکر کردم الکی میگن کلی قسم که واقعا راستشو میگیم لگنت عالیه تو راحت زایمان میکنی..دیگه یکوچولو دردا بیشتر شد و من میرفتم سرویس و میومدم و کم کم رو توپ رو میخواستم شروع کنم اومدن معاینه گفتن ۵ سانت شدی..امپول بعدی رو زدن سرم و دیگه منم همزمان با دردا گاهی نفس گیری میکردم گاهی ناخواسته صدام درمیومد..ساعت ۱ اومدن معاینه گفتن عااالی.عالی شدی ۶ یا ۷ سانت..اینجا دیگه دردام واقعا شروع شده بود..من چون شرایطم واس زایمان اونجوری شده بود ماماهمراه رو کنسل کردم.اما همسرم و مادرم هر دو کلا کنارم بودن.ماماها و پرستارا هم همش میومدن بهم سر میزدن و مواظبم بودن.دکترمم جویای حالم بود..وقتی گفتن ۷ سانت گفتن به دکترم اطلاع بدید قول داده بیاد پیشم..اومدن کیسه ابمو بزنن که موندم.وقتایی که درد و انقباض داشتم اونا هم میموندن اروم میشدم انجام میدادن..تو همون ۶ سانت کیسه اب رو زدن و گفتن تا میتونی رو توپ کار کن..منم دردام بیشتر شد.
مامان هاکان💙 مامان هاکان💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من توی ۴۱هفته و ۳روز رفتم بیمارستان معاینه کرد گف ۱ درجه باز شده ختم بارداری دادن بستری شدم ی اتاق تنها بودم اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲فینگر دیر پیشرفت کرده ایزی وصل کنین( سوند داخل رحمم ) بدترین درد دنیا روی همین ایزیه بود ک افتادم ب لکه بینی آبریزش ایزی ک فقط داد میزدم میگفتم کیی میشه من از این بیمارستان راحت بشم اومدن باز معاینه کردن گفتن با ایزی شده ۳ درجه ک خودشون زنگ زدن ب ماما همراهم اومد ورزش داد دردام کنترل میشد اوکی بود تا این ک اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲درجه من خودمو باختم چون ی روز تمام تو بیمارستان بودم هنوز زایمان نکرده بودم توی اون روز ی دوز ب من سرم فشار زدن من بدترین درد زایمانو سپری کردم ولی روی ۲درجه مونده بودم شب ساعت ۱۲ ی دوز سرم فشار قطع شد صبح ساعت ۶ دوباره شروع کردن ب سرم فشار باز دردام زیادتر شد من روی ۲ درجه بودم میومدن معاینه تحریکی میکردن خونریزی میکردم میگفتن باید طبیعی بدنیا بیاری من افسردگی گرفته بودم
مامان سهیل مامان سهیل ۳ ماهگی
پارت دوم زایمان سزارین
رسیدیم بیمارستان آرش تا کارارو انجام دادیم رفتم دکتر معاینه کرد گفت رحمت بسته هست گفتم من سزارین هستم خب دستگاه رو وصل کردن و یه بتا هم زدن دیگه درد هام‌به هر ۳ دقیقه رسید امادم کردن رفتم اتاق عمل خیلی دلهره داشتم میلرزیدم و گریه میکردم رفتیم‌اتاق عمل همگی اومدن دور و برم‌شلوغ بود خیلی ترسیدم دکترا با نازو نوازش بالا سرم اومدن هرچی سوال میکردن میپرسیدن میخندیدن که نگران نباش چندقه دیگه گل پسرت و بغل میگیری رفتم رو تخت عمل که بتادین زدن و همه علائم رو چک کردن آمپول بی حسی رو زدن یکمی سوخت داشت دیگه نفهمیدم همه جام‌سنگین شد فقط کمی خیلی کم رو دلم سنگینی حس میکردم هی میگفتم بچه بدنیا نیومد میگفتن یک دقیقه دیگه بدنیا میاد صبر کن چون بچه سفالیکه دارن تکونش میدن که بچرخه یهو گفتن ببین دو دور بند ناف دور گردنشه صدای گریش اومد خیلی خوشحال شدم گریه کردم دیدم اونور بردن خشک کردنش پسر چاق و چله یی معلوم میشد با خودم گفتم انشاالله بااین وضعیت نمیره دستگاه
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۴ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت دوم
ساعت تقریبا ۱۲شب بود که دیگه گفتن میریم سراغ آمپول فشار 😖
یه ساعت که تقریبا گذشت اصلا دردی نیومد سراغم حالا منم داشتم می‌خندیدم میگفتم آمپول فشار که میگن اینه
با خودم گفتم این که اصلا درد نداره😅 واقعیتش من فکر میکردم زودی آدم با آمپول فشار درد شدید میگیره ولی خبر نداشتم که قراره کم‌کم دردام شروع بشه😑همین که یه ساعت دیگه گذشت درد ها شروع شدن
حالا درد ها از اون اول کم ولی قابل تحمل بود 🥺
یه چیزی اینکه من چون کلاس آمادگی زایمان رفتم نامه بهم دادن که تا وقتی که فول شدم یعنی به ده سانت رسیدم میتونم همراه داشته باشم واسه همین ساعت۱۲شب دیگه مامانم اومد پیشم 😌
رفتم یکم پیاده رویی کردم دیگه دردها داشتن زیاد میشدن حالا این به کنار که هر نیم ساعت یکبار ماما معاینه میکرد که خودش مث یه عذاب بود 😭
ساعت نزدیک ۵صبح بود که دو سه تا ماما اومدن بالا سرم از این چراغ ها هس که تو اتاق عمل روشن میکنن و نور زیادی هم داری حالا اسمش رو نمی‌دونم از اون رو آوردن بالا سرم روشن کردم یکی از ماما ها رفت دستگاه آورد یعنی جوری اومدن بالا سرم فک کردم میخوان عمل جراحی چیزی انجام بدن 😣
کیسه آبم رو مثل وحشی ها پاره کردن همین که تکون هم می‌خوردم ماما سرم داد میزد می‌گفت مگه نمی‌گم تکون نخور اصلا جوری داد میزد که تموم بدنم می‌لرزید
تموم بدنم شروع کردن به لرزیدن اصلا نمی‌تونستم خودم کنترل کنم مادرم رو فرستادن بیرون کارشون که تموم شد با صدای بلند مادرم رو صدا زدم 😞
مادرم که اومد تو اتاق هم بدنم می‌لرزید هم داشتم مثل ابر گریه میکردم خیلی سخت بود تموم تخت خیس شده بود
بعد پاره شدن کیسه آب دردهایم بیشتر شد معاینه که کردن گفتن یه دوسانتی باز شدی 😶
مامان ایلدا مامان ایلدا ۴ ماهگی
سوال:پارت دوم
تجربه زایمان طبیعی
تا ساعت 2 بعدظهر ازم ان اسی می‌گرفتن دردام منظم شده بود دیگه ها پنج دقیقه سی ثانیه می‌گرفت ول میکرد اومدن معاینه هنوز همون‌ دو سانت بودم اومدن شرم فشار وصل کردن یواش یواش میبردن بالا هعی بیشتر میشد دردام ساعت 6 غروب شد اومدن معاینه دیدن گفتن 3 سانت با کلی جیغ و داد گفتم منو‌ ببرین سزارین نمیتونم دیگه واقعا نمی‌تونستم نفسم نمیومد بالا از زور درد خیلی گریه کردم خیلی ولی گوش نمی‌دادن ولی شرایط جنین خوب بود تا ساعت شیش 2 تا سرم فشار وصل کردن ساعت 9 شد التماس میکردم بیاید معاینه کنید نمیومدن اومدن هنوز سرم فشار وصل کردن بردن بالا تا 64 درجه وقتی ساعت 10 نیم شد ضربان قلب خودم رفته بود بالا خودشون ترسیده بودن اومدن معاینه تا دست بردن داخل کیسه ابم پاره شده سریع گفتم بیایید آمپول اپیدارول تزریق کنید ساعت 10 شب من تازه 5 سانت بودم وقتی سریع به بیهوشی گفتن اومد برام بزنه نخاع من جابه جا بود مهرهاش سه بار آمپول اشتباه زدن آخری گرفت ولی هنوز سر نشده بودم کامل کامل ولی سر پنج دقیقه 10 سانت فول شدم گفتن زور بزن زور میزنم به سمت جلو سر بچه اومد بیرون و اون زمان کل دردام فراموش شد ولی ضربان قلبم همچنان بالا بود هرکاری میکردن نمیومد پایین کلی سرم رینگر زدن تا درست شدم
ساعت 11 فیکس نینیم اومد بغلم و 20 تا بخیه داخلی خوردم بیرون 4 تا بیشتر نخورم و الان هم خوب خوب شدن ولی ترشح بودی بد واژن دارم
خداروشکر میکنم که تن دخترم و خودم سالمه
و ممنونم از بالا سری که چنین فرشته نازی بهم داد
مامان ویهان💙 مامان ویهان💙 ۱ ماهگی
#تجربه من از زایمان
#پارت سوم
دوتا پرستار با یه ماما اومدن بالا سرم ماما معاینم کردو گف نمیفهمم لگن خالیه دستم به کیسه اب نمبرسه رفتنو با دوتا مامای دیگ اومدم اونام معاینم کردنو دیدن لگنم خالیه کیسه ابم بالا یه چیز تیز اوردن که باهاش کیسه اب رو پاره کنن ولی نتونستن هر سه تاشون امتحان کردن ولی نتونستن خلاصه دستگاه ان اس تی رو ازم باز کردن و رفتن
منم ترسیده بودم خونریزیمم کم کم زیاد میشد از ترس زایمانم همش گریه میکردم بعد از گذشت ده دیقع دوتا پرستار اومدن بالاسرم گفتن که میخایم برات سنت وصل کنیم گفتم چرا گف واسه اینکه عملت کنن ادرارت خارج بشه گفتم عمل چی گفتن سزارین من از هر دونوع زایمان میترسیدم بازم با وجود اینکه اسم سزارین اومد ترسم بیشتر یا کمتر نشد
گفتم درد داره؟ گف نه نترس عزیزم یه سوزش ریز داره سنتو برام وصل کردن نیم ساعت بعدش دکتر اومد بالاسرم گفتم من میترسم گف نترس خیلی زود تموم میشه گفتم خیلی درد داره گف من بهت قول میدم هیچی حس نکنی دخترم یکم باهام حرف زد منم اروم تر شدم نشستم رو ویلچر که برم اتاق عمل وقتی رسیدم دم در زایشگاه شوهرم که تو اون حالت منو دیدید مث دیونه ها اومد پیشم نگرانی تو چشاش معلوم بود
منو بردن اتاق عمل کمکم کردن گذاشتنم رو تخت دوتا دکتر اومدن بالا سرم بهم گفتن اصلا نترس هیچی حس نمیکنی گفتم آمپولش چی گف اگه همکاری کنی ی بار تمومه ولی اگه نه که مجبوریم دوباره بزنیم پرستار اومد روبروم گف نترس عزیزم دستمو گرف گف تکون نخور دکتر بهم گف صاف بشین اصلنم تکون نخور تا امپولو بزنم نشسته بودم منتظر بودم امپول رو بزنه که گف تموم گفتم پس چرا من حس نکردم گف تموم شد دیگه شاید باورتون نشه ولی من هیچی از امپوله نفهمیدم هبچ دردی نداشتم
مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمانم🤚🤱
دیگه رفته رفته بیشتر می‌شد دردم و ماما همراهم هم اومد دید درد ندارم رفت چند ساعت دیگه اومد ک یه کوچولو درد داشتم دیگه ورزش رو شروع کردیم ک ساعت ۴/۵ اینا بود ک شدم ۵ سانت اومدن کیسه آب رو پاره کردن و دردام بیشتر شد ولی چون من دردهای پریودیم شدید بود برام درد جدیدی نبود ولی از درد پریودی ک خودم داشتم داشت دردش بیشتر می‌شد ولی در کل همون درد بود دیگه رفتیم رو ورزش سجده ک خیلی عالی بود برا من و سر دوساعت فول شدم دیگه رفتم تو مرحله زور زدن ک خیلی سخت بود برا من نمیدونم چرا بلد نبودم زور بزنم😐زور میزدم ولی اونا میگفتن اون زوری ک باید بزنی اینجور نیست و باید زور رو بدی ب مقعدت و من نمیتونستم یه چند بار انجام دادم تا دستم اومد چجوریه گفتن باید جوری زور بزنی ک مدفوع کنی من خیلی زور میزدم ولی مدفوع نمیکردم دیگه دیدن نمیشه یکم برش دادن و یکی اومد رو شکمم و فشار میداد منم چند تا زور محکم و بالاخره سرش رو دیدن و بازم برش دادن😬 تا بالاخره ساعت ۸:۱۵دقیقه گل پسرم بدنیا اومد🥹