۱۲ پاسخ

ادمیزاد دو دفعه بچه میشه
یک بار تو زمان کودکی که بچه هست

یکبار هم زمان پیری

مامان عزیز و مهربون به بزرگی خودت ببخش و دلش و‌نشکون
حق باشماست و حق دارید ناراحت باشید
اما برو دوتا تل بخر بهش بده بگو مامان جان یا هرچی صداش میکنی دوتا خریدم که اگه باز شکست یکی دیگ هم داشته باشی

اووووو یه تله دیگه رایان خونه و وسایل و عینک و گوشی و تلویزیون ماهواره همه چیز مامان منو ترکونده نوه ست دیگه

بنظرم اون گناهی نداره آدم بایه چیزی عادت کنه بعد وقتی نباشه خیلی اذیت میشه

سلام میش درخواست دوستی بدی کارت دارم

تاج عروس که نبوده تل بوده

عجب ادمایی هستن بخدا منم میرم خونه مادرشوهرم همش هواسم هست ک بنیتا کار اشتباه نکنه ی سری خاله ی شوهرم در لاکشو محکم نبسته بود بعد اون یکی نوه بزرگه مادر شوهرم ریخته بود رو فرش انداختن گردن بنیتا اینقد ناراحت شدم بنیتا اون موقعه هنوز یکسال و خورده ی داشت خیلی کوچیک بود

من مطمعنم باز عذا گردنته .پس نخر تا ادب بشه نره ب دخترش بگه .بگه تا ب دخترم گفتم ترسیدن گرفتن

یا امام حسین یه تل بوده

عزیزم اون دعا که گفتی بنویسیم بزاریم توخونمون خونه دار میشیم چیه؟

یا خداااا میکاییل گوشیه مامانم و شکست بخدا حتی اخمم نکرد فدا سرش یه تل ارزش داره برم دست مامانمو ببوسم

حالا ک ب دخترش گفته توام نگیر .بگو نوا است دیگه فدای سرش بزار بیشتر بسوزه .بگو سنی ازت گذشته چغولی کردنت چیه بگو بهت میرسیمم نگهت داشتیم غذاتو میویم رو هم میری بگی یا ن

بعضی از مادرشوهرم خاااار دارن خاااار

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۲ سالگی
اینم از شب یلدا که به گریه و کتک خوردن گذشت .. اینم از روز مادری که فقط دلم شکست.. خدایا هستی دیگه مگه نه؟ من بدبخت چه گناهی کردم که پسرم هر جا با باباش میریم می‌چسبه به باباش و جیغ میزنه هر جا بدون باباش باشیم خوبه و بازی میکنه. امشب رفتیم خونه مادرشوهر پسرم جیغ میزد و چسبیده بود به باباش پدر شوهرم عصبی شد گفت برش دارید برید خونتون شوهرم با پسرم رفت من و با دخترم مثل احمق ها موندم گفتم زشته برم. چه قدر متلک بهم زدن که آره تو بچه رو اینجوری تربیت کردی.بعد مادرشوهرم میگه زنگ بزن خانواده ات برن علی رو ببرن تا پسر من بتونه بیاد یلدا. هر چی بهش میگم خانواده من خودشون جایی دعوتن گوش نمیده. بعد منو آورده تا دم خونمون که برو علی رو آروم کن سرش بند بشه پسر من بتونه بیاد یلدا علی هم جیغ میزد د باباش رو گرفته بود تهش مادرش با قهر از خونه رفت بیرون شوهر منم یه عالمه منو پسرم رو زد که اینو تو تربیت کردی من بچه به این بدی ندیدم منم زنگ زدم به مادرشوهرم گفتم گناه من چیه علی گریه میکنه چرا من باید کتک بخورم میگه خوب پسرم ناراحت بوده به من چه!!!! خدایا کجای این عالم نشستی ظلم رو میبینی ساکتی
مامان اوین مامان اوین ۲ سالگی
مامانا اینقد اعصابم بهم ریخته که حساب نداره من پسرم ۵ سالشه به هرزبونی بگی بهش نقاط خصوصی بدن وگفتم اما خیلی مظلوم و اصلا نمیتونه از،خودش دفاع کنه جثش هم ریزه اولین دفعه که متوجه شدم که پسر خواهر شوهرم ۵یا۶ یال ازش بزرگتره دستمالی کرده با اون دعوا کردم با زبون خوش هم به پسرم گفتم اجازه،نده دیگه تا حدودی کمتر شد اگرم جایی احساس می‌کردم بارم بهش گوش زد میکردم که خصوصیه تا امروز که رفتیم خونه یکی از آشنا اینا تو اتاق بازی میکردن داداشمم با پسرم بود اون ۷ سالشه حس کردم یکم غیرنرمال به پسرم گفتم بیا کنار خودم بشین که میخوایم بریم بعد اومدیم تو ماشین با زبون خوش ازش تنهایی پرسیدم گفت هیچی دختره گلوم پ فشار می‌داده نمیزاشته بیام بیرون خصوصی رو هم دست میزده بعد من بهش گفتم من باتو دوستم هرمشکلی داره بهم بگو چرا ازخودت دفاع نمیکنی گفت یعنی چی گفتم یعنی احازه،نده کسی،بزنه اگرم بزرگتر بود نتونستی از مامان و باباکمک بگیر اینقدر عصبانی شدم یکم خوراکی گرفتم رفتم در خونه طرف دختر گفتم بیا خوراکی خریدم بعد بهش گفتم من با پسرم دوستم نبینم دوباره از این غلطا کردی همه راه و امتحان کرده بودم گفتم شاید اینجوری پسرم اعتماد کنه اینقدر اعصابم بهم ریخته که حد و حساب نداره چیکار کنم یه پسر نباید اینجوری باشه آخه شوهرمم اخلاق ورفتار مثل پسرم کم رو خجالتی اصلا من یه چیزی،میگم شما یه جیزی میشنوید