۲۹ پاسخ

من آستانه ی تحملم خیلی زیاده و چون بارداریم ناخواسته بود وقتی فهمیدم به همسرمم نگفتم یه مدته میگه چته چرا اینطور غذا اینا میخوری میگم لثه هام درد میکنن زیاد نمیتونم بخولم🥴🥴🥴🥴🥴🥴

من که ۵ هفته به خانواده هام گفتم😂

ولی دوست ندارم با عملی کردنه رویام به کسی بی احترامی کنم چون خانواده ی همسرم بسیار محترمو خوبن...

من دوست دارم خدا این جرات رو بهم بده تو جمع بگم آقا من نه باردارم نه مریضم نه مشکلی دارم اصلا دلم میخواد کارنکنم دلم میخواد پام‌و بندازم رو پام کسی حرفی داره دااااااادااااااچ
یکی از رویاهای من☺️☺️☺️☺️☺️☺️

نگو اصلا تا بچت جون بگیره من بچه اولم. بخاطر مادرشوهر بدذاتم سقط شد انقد ک منو حرص داد تا فهمید حامله ام

من رفتم تو ۶ هفته سونو تشکل قلب انجام دادم بعد به مادر شوهرم گفتم

من فرزند سوم اگه خدا بخواد..

نرو اونجا من الان خونه خودم تهرانه ولی عید اومدم شهرستان متوجه شدم باردارم برنگشتم تهران ۱۰ ساعت راه خونه مامانمم خونه مادرشوهرمم نزدیکه ولی یه ماهه نرفتم چون باید کار کنم اونجا بهشونم نگفتم باردارم

از من میشنوین تا شکمتون بالا نیومده به کسی نگین.‌. من چون همه تو نخ بارداری من هستن نمیگم اصلا خوش ندارم بگم

اصلان نرو خونشون گلم که ازت کار بکشه خواهر

من حرفی نزدم تا رفتم سونو تشکیل قلب دادم بعدبه خاله هام و بابام گفتم چون مادر شوهرم از اول میدونست

نهههههه بابا...اصلا بهترین هفته برای گفتن هفته ۱۲.۱۳ هست

قربون شما ..

منم‌منتظرم برم غربالگری بعدبگم

عزیزم الانم اگه بری نشون میده
برو انشالله بعدش بگو

نه بهشون نگفتم میخوام اگه بشه و خدا بخواد تا ۶ یا ۷ ماهگی به هیشکی نگم حتی مادرم هم خبرنداره

به نظر من بهتره رفت و امدت کم کنی
من بارداری اولم گفتم بهش میدونست همه خبر دار بودن ولی میرفتیم‌خونش بازم ازم کار میکشید و هیشکی نمیگفت بشین حامله ای
من خیلی بی تجربه بودم و متاسفانه سقط کرردم
دومین بار رفت و امدم تقریبا کم کردم ولی باز بهش گفتیم باردارم و ازمایشم‌مثبت شده البته شوهرم‌از ذوقش گفت
باز نمیدونم با گیاهای کوهی چه اشی به خوردم داد قلب تشکیل نشد
الانم دیگه خیلی کم میرم
برمم کاری نمیکنم نهایت دو تا لیوان ببرم بیارم همین
در ضمن ما طیقه بالای مادرشوهرمیم و تو این چندسال کلی مهمونی و این چیزا داشت
ولی فقط وقتی که من میرفتم کمکش دعوت میکرد غیر اون نه

اگه ازتون توقع کار دارند بگید، من خودم وقتی که هنوز مشکوک بودم به بارداری به اطرافیان نزدیکم گفتم و حتی به مادرشوهرمم گفتم چون گاهی اوقات تو کارهاش بهش کمک میکردم ولی اونموقع دل‌درد و کمردرد بودم و احتیاط میکردم که اگه باردارم مشکلی پیش نیاد واسه همین بهش گفتم که سواتفاهم پیش نیاد، اتفاقا اینجوری بقیه بیشتر بهم توجه میکردند

نگو فعلا. خونه مادر شوهزتم فعلا نرو ک ازت کار بکشه بگو مریضم

تو این دوران هم اول خودت باید هوای خودتو داشته باشی توقع دیگران به تو ربطی نداره از وقتی که خبر بارداریتو میدی دیگه هیچ جا کار نکن تا به سلامتی زایمان کنی

من ۴ ماهمه هیشکی خبرنداره باردارم😉😉😉😉😉😉😉

صدای قلب بچتو که شنیدی بگو بهشون
یکی دوهفته هم تحمل کن
نرو خونشون بگو نمیدونم چمه حالم بده مریض شدم.
یاد بگیرین میرین خونه مادرشوهرتون مثل مهمون باشین چرا هرکس رو میبینم میره اونجا و کار میکنه ادم کار خونه خودش کمه که بری خونه مادرشوهر هم کار کنی اونم اینا که به چشمشون نمیاد

وایی من مادر شوهرم لباسای خودمم نمیزاره بشورم صدای خواهرشوهرم میزنه میگه برو لباساش بشور🥲😂

بزار ان تی هم بری اگه حوصلت گرفت انومالی هم برو بیا بعد بگو😂

بهش بگو بعد بگو دکتر گفته باید استراحت کنم

نگو ول کن من که هفته پیش تازه به مامانم گفتم

بذار بعد تشکیل قلب بگو
سعی کن تا قبلش هم زیاد نری خونش که مجبور نشی کار کنی

سلام عزیزم بگو که مراقبت باشن چون سه ماه اول خیلی مراقبت لازمه زیاد نباید کار سنگین انجام بدی

آخی عزیزم،ببین بنظرم اول بروسونو انجام بده که مطمئن بشی خدایی نکرده خارج ازرحم نیست وهمچنین قلبش تشکیل شده بعدبگو

سوال های مرتبط