سلام به آغاز ماه نه🍀
خداروشکر میکنم برای این بارداری آرومم...
البته مشکل که داشتم تو بارداریم... ولی گفتم خدای من بزرگتره...
دخترکم! شاید نتونم مثل بقیه مامانا بگم که برای دیدنت لحظه شماری میکنم یا قربون صدقه های شدید برم... خودت که منو تا حالا شناختی تا نبینمت از این حرفها خیلی به زبونم نمیاد😁
من آدم باحالی ام احتمالا تو هم از من خوشت بیاد 😃
اگر قول بدی بعد دنیا اومدنتم مثل تو بارداری اذیتم. نکنی برات یه چیز خوب میخرم 😁
ببخش که به خاطر شرایط تنهاییم و با سرکلاژ بودنم اصلا مراعات نکردم باور کن چاره ای نداشتم...
تو روزهای آسمونی شدن مادرجون که کمرمو شکست تو نزدیک ترین به من بودی... اشک که میریختم تو. تحمل میکردی... ارام بخش خوردن منو به جون خریدی... به بابا همیشه میگم تو با معرفت ترین جنین جهانی 💕🌼
خدا ترو با ای وی اف بهمون داد واسه همین همیشه همیشه دعا میکنم برای تمام چشم انتظارا... دعایی از اعماق قلبم...چون باهاشون زندگی ها کردم...
امیدوارم همه مامانا به سلامت بچه های گلشون رو بغل کنن... الهی آمین
بماند به یادگار
16 اردی بهشت 404

تصویر
۱۲ پاسخ

ای جونم مادر مهربون انشالله بسلامتی زایمان کنی عزیزم الهی که با اومدن دختر گلت غرق خوشبختی بشید ، روح مادر نازنینت شاد عزیزم🥰🥰

انشالله بسلامت بغلش کنی

بسلامتی زایمان کنی عزیزم♥️💚

اخی چه احساسی🥹🥹نمیدونم چرا یه خانم باردار ای وی افی میبینم انگار یه آشنا دیدم میفهمم تنها نیستم

بسلامتی عزیزم ایشالا این یه ماهم بخوبی و خوشی بگذره براتون و دختر گلت صحیح و سالم بیاد بغلت❤️
دقیقا تاریخمون یکیه 🥲

قطعا از این مادر خوب یه نی نی آروم و خوشگل و سالمی دنیا میاد ،روح مامان قشنگتون شاد عزیزم امیدوارم بهترینها نصیبتون بشه✨🤍🙏

به سلامتی عزیزم انشالله به سلامتی توبغلت بیاد.روح مادرعزیزت شاد♥️

عزیز دختر گلت خیلی خوشبخت هست که مامان با احساسی مثل تو داره ایشالا بهترین ها باشه براتون به سلامتی بغلش کنی و ریه هات و وجودت پر بشه از عطر تن نرم و نازکش❤️❤️💕💕💕💕🐣🐣🐣

چه قشنگ 🥹 روح مادر عزیزتون شاد باشه عزیزم🙏 انشالله که بسلامتی بدنیا بیاریش 🙏 آفرین به شما مامان مهربون که اینقدر قوی هستی ❤️

ان شاالله بسلامتی و دلخوش زایمان کنی عزیزم❤️

عزیززمم الهی بسلامتی بغلش بگیری
منم دقیقا با تو ام
شروع ماه نهم رو الان دیدم

بسلامتی عزیزم صزارینی یا طبیعی

سوال های مرتبط

مامان دونه مامان دونه روزهای ابتدایی تولد
پسرِ قویِ من سلام!
بالاخره با کمک هم ماه هشتم بارداری رو ترک کردیم و وارد ماه نهم شدیم..
آخ جون باورت میشه؟ خیلی خوشحالم مامانی .. یه روزی پر بودم از ناامیدی و با اشک نوشتم یعنی میشه منم رنگ ماه نه رو ببینم؟! و امروز دیدم!
خدا خیلی بزرگه.. تو باعث شدی من ایمان از دست رفتمو دوباره بدست بیارم مامان.. امشب یکی از ناب ترین و درعین حال دلگیر ترین شب های زندگیمه ممکنه بخاطر شرایط بارداریم این اولین و آخرین بارداری باشه که تجربه میکنم..
اگه دلم به حرکات و رقصیدنت توی شکمم تنگ بشه چی؟
این لگد ها اولین زبان مشترک بین من و تو بودن.. وقتی از غذایی که میخورم راضی هستی و به نشانه تشکر لگد میزنی، وقتی پوزیشن خوابم تو رو توی تنگنا قرار میده و اذیت میشی و دست و پا میزنی، وقتی خوابیدم از جام پامیشم بابا بهم میخنده میگه شکمت یه ور شده و تو کنج کردی یه گوشه..!
همه این حرکات و لگد ها مثل یه رازه ، رازی که فقط من و تو ازش باخبریم.. گاهی بابات رو توی این حس ها شریک میکنم و تا بابا میاد دیگه تکون نمیخوری و منو ضایع میکنی🥲
شب های دیگه از ترس اشک میریختم، ترس زبونم لال از دست دادن یا اذیت شدن تو.. امشب از خوشحالی اشک میریزم!
قندِ من!ممنون که توی این مدت مهمون شکمم بودی مامان.. ممنون که باعث شدی این احساس قشنگ رو تجربه کنم..
حرکات شیرینت همیشه به یادم میمونه
بارداریِ تو یه تجربه‌ی خاص بود برامون..
خیلی برای من و بابا عزیزی
بینهایت دوست داریم پسرکم