پسرِ قویِ من سلام!
بالاخره با کمک هم ماه هشتم بارداری رو ترک کردیم و وارد ماه نهم شدیم..
آخ جون باورت میشه؟ خیلی خوشحالم مامانی .. یه روزی پر بودم از ناامیدی و با اشک نوشتم یعنی میشه منم رنگ ماه نه رو ببینم؟! و امروز دیدم!
خدا خیلی بزرگه.. تو باعث شدی من ایمان از دست رفتمو دوباره بدست بیارم مامان.. امشب یکی از ناب ترین و درعین حال دلگیر ترین شب های زندگیمه ممکنه بخاطر شرایط بارداریم این اولین و آخرین بارداری باشه که تجربه میکنم..
اگه دلم به حرکات و رقصیدنت توی شکمم تنگ بشه چی؟
این لگد ها اولین زبان مشترک بین من و تو بودن.. وقتی از غذایی که میخورم راضی هستی و به نشانه تشکر لگد میزنی، وقتی پوزیشن خوابم تو رو توی تنگنا قرار میده و اذیت میشی و دست و پا میزنی، وقتی خوابیدم از جام پامیشم بابا بهم میخنده میگه شکمت یه ور شده و تو کنج کردی یه گوشه..!
همه این حرکات و لگد ها مثل یه رازه ، رازی که فقط من و تو ازش باخبریم.. گاهی بابات رو توی این حس ها شریک میکنم و تا بابا میاد دیگه تکون نمیخوری و منو ضایع میکنی🥲
شب های دیگه از ترس اشک میریختم، ترس زبونم لال از دست دادن یا اذیت شدن تو.. امشب از خوشحالی اشک میریزم!
قندِ من!ممنون که توی این مدت مهمون شکمم بودی مامان.. ممنون که باعث شدی این احساس قشنگ رو تجربه کنم..
حرکات شیرینت همیشه به یادم میمونه
بارداریِ تو یه تجربه‌ی خاص بود برامون..
خیلی برای من و بابا عزیزی
بینهایت دوست داریم پسرکم

تصویر
۱۳ پاسخ

چقد احساسی بغض کردم 🥺

امیدوارم ب سلامت فارغ شی عزیزم

چرا گریم گرفت🥲

چقدر دلنوشته قشنگي بود حال ادمو خوب ميكنه

🥹❤️چقد زیبا

با خوندن متنت اشکم دراومد
منم از اول بارداریم همش بیمارستان بستریم و حالم به شدت بد بود
الان یه ذره حالم بهتر شده ولی سرویکسم اومده پایین
واسه منم دعا کن تا آخر دووم بیارم

واقعا اگه دلم واسه حرکات و لگدها تنگ شه چی!!🥺

عزیزم🥺
انشالله صحیح و سالم و با دلخوشی بغلش بگیری😍

خيلي قشنگ بود منم تك تك كلماتت رو حس كردم و عشق كردم باهاشون 🥰🥰 بسلامتي ني ني رو بغل كني 💖

عزیزم🥺🥺🥺 بسلامتی بغلش کنی ❤️ بغضی شدم

عزیزم قشنگ منم تمام احساساتتو درک کردم و چقد منی تو🥺🥺🥺🥺♥️خدا برات حفظش کنه عزیزم

آخه چقدر قشنگ

خدا حفظش کنه بسلامتی فارق بشی ایشالا

سوال های مرتبط

مامان بلوبری🍀 مامان بلوبری🍀 روزهای ابتدایی تولد
سلام به آغاز ماه نه🍀
خداروشکر میکنم برای این بارداری آرومم...
البته مشکل که داشتم تو بارداریم... ولی گفتم خدای من بزرگتره...
دخترکم! شاید نتونم مثل بقیه مامانا بگم که برای دیدنت لحظه شماری میکنم یا قربون صدقه های شدید برم... خودت که منو تا حالا شناختی تا نبینمت از این حرفها خیلی به زبونم نمیاد😁
من آدم باحالی ام احتمالا تو هم از من خوشت بیاد 😃
اگر قول بدی بعد دنیا اومدنتم مثل تو بارداری اذیتم. نکنی برات یه چیز خوب میخرم 😁
ببخش که به خاطر شرایط تنهاییم و با سرکلاژ بودنم اصلا مراعات نکردم باور کن چاره ای نداشتم...
تو روزهای آسمونی شدن مادرجون که کمرمو شکست تو نزدیک ترین به من بودی... اشک که میریختم تو. تحمل میکردی... ارام بخش خوردن منو به جون خریدی... به بابا همیشه میگم تو با معرفت ترین جنین جهانی 💕🌼
خدا ترو با ای وی اف بهمون داد واسه همین همیشه همیشه دعا میکنم برای تمام چشم انتظارا... دعایی از اعماق قلبم...چون باهاشون زندگی ها کردم...
امیدوارم همه مامانا به سلامت بچه های گلشون رو بغل کنن... الهی آمین
بماند به یادگار
16 اردی بهشت 404
مامان سیدعلیسان👼🏻💙 مامان سیدعلیسان👼🏻💙 روزهای ابتدایی تولد
---

برای علیسانِ عزیزم
از مامان… به تو، قلبم.

سلام پسر قشنگم…
وقتی این نامه رو می‌خونی، شاید بزرگ شده باشی، شاید هنوز بچه‌ای… ولی بدون که این کلمات از دلی میان که از همون لحظه‌ای که فهمید توی وجودش داری رشد می‌کنی، عاشقت شد.

من و بابات همیشه دلمون می‌خواست اسمت "علی" داشته باشه… یه نشونه از بزرگی، از مهر، از ایمان.
و وقتی اسم علیسان رو شنیدم، یه چیزی تو دلم لرزید—یه حس نور، شکوه، نرمی و قدرت با هم.
همون لحظه فهمیدم این اسم برای توئه… چون تو، همون نوری هستی که توی تاریک‌ترین روزای من تابیدی.

علیسان جان…
هنوز ندیدمت، ولی هربار که اسمتو می‌گم، لبخند می‌زنم.
هروقت توی دلم تکون می‌خوری، حس می‌کنم داری جوابم رو می‌دی…
یه جور خاص، یه جوری که انگار خودت می‌دونی من چقدر عاشقتم.

من قول نمی‌دم همیشه همه‌چیو بلد باشم، یا هیچ‌وقت خسته نشم…
ولی یه چیز رو با همه‌ی وجودم قول می‌دم:
که همیشه، تا آخرین نفس، پناهت باشم…
صدات، لبخندت، اشک‌هات، همه‌شون برای من ارزشمندن، چون تویی… علیسان من.

وقتی این نامه رو می‌خونی، یه لحظه چشم‌هاتو ببند…
و بدون که من، مامانت، از روزای قبل تولدت، با قلبی پر از عشق، داشتم بهت فکر می‌کردم.

دوستت دارم، همیشه و تا ابد❤️❤️
مامان ""