۸ پاسخ

خدا نگهداره برات .بسلامتی بدنیا میاریش😍منم منتظر اون روزم

انشالله به سلامتی قشنگم

ان شاللع بسلامتی عزیزم

ای جانم به سلامتی مبارکت باشه چه لحظه ی شیرینی من که بغض کردم 🥹😍❤️

عزیزم قدمش پرازروزی وبرکت باشه واسه مامان وباباش انشالله زایمان راحتی داشته باشی وهمه مامانهای بارداررودعاکن تازایمان راحتی داشته باشن واونایی که نی نی میخوان دامنشون سبزبشه

عزیزم انشالله به خوشی و سلامتی بغلش کنی
میشی چند هفته و چند روز موقه زایمان

انشالله بسلامتی خوش قدم باشه براتون وزایمان راحتی رو تجربه کنی ولی دلت برااین روزاتنگ میشه من بااینکه بارداری خیلی سختی داشتم ولی بازدلم لک زده برااون روزا

ای خدا انشالله صحیح و سلامت بیاد بغلت. دعا کن منم به این مرحله برسونم عزیزم

سوال های مرتبط

مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا روزهای ابتدایی تولد
وبلاخره شروع ماه نهم 😍
پسر قشنگم چه روزاوشبای پر استرسی گذروندم تا به اینجا رسیدم تو نور امیدی بودی که خدا به زندگیم داد وقتی تو تاریک ترین لحظه زندگی بودم تو خودخود خود معجزه ای وقتی برای اومدنت هیچ برنامه ای نداشتم
چه شبایی که ترس از دست دادنت داشتم ولی یه صدای درونی گفت ناامید نشو واون صدا تو بودی
چه روزایی که میگفتم خدایا فقط به نقطه امن برسم نفس راحت بشم به هفت ماهگی راضی بودم ولی الان شدم نه ماهه اینا همش وجود خداس وچه خوبه که وجود خدارو دارم تو وجود تو میبینم
پسر قوی من ثانیه ثانیه لحظه شماری میکنم برای اون لحظه ای که قراره صورتت بزارن رو صورتم وبگن مامان شدی😍😍 برای اون لحظه ای ارزوی پدر شدن بابات براورده بشه
خدایا شکرت که برای هرکس یه جوری خودتو توزندگی نشون میدی وتوزندگی ما با این معجزه نشون دادی
الهی به حق این شب وروزا همه چشم انتظارا باردار بشن ویه بارداری سالم همه تودلیا سالم وسلامت دنیا بیان باعث خوشحالی مامان باباشون بشن
خدایا تااینجا محافظ پسرم بودی ازاین به بعدم به خودت سپردم تا لحظه ای که بیاد تو بغلم🙏
میشه برامون دعای خیر کنید مامان جونیا🙏🙏
مامان دونه مامان دونه ۱ ماهگی
پسرِ قویِ من سلام!
بالاخره با کمک هم ماه هشتم بارداری رو ترک کردیم و وارد ماه نهم شدیم..
آخ جون باورت میشه؟ خیلی خوشحالم مامانی .. یه روزی پر بودم از ناامیدی و با اشک نوشتم یعنی میشه منم رنگ ماه نه رو ببینم؟! و امروز دیدم!
خدا خیلی بزرگه.. تو باعث شدی من ایمان از دست رفتمو دوباره بدست بیارم مامان.. امشب یکی از ناب ترین و درعین حال دلگیر ترین شب های زندگیمه ممکنه بخاطر شرایط بارداریم این اولین و آخرین بارداری باشه که تجربه میکنم..
اگه دلم به حرکات و رقصیدنت توی شکمم تنگ بشه چی؟
این لگد ها اولین زبان مشترک بین من و تو بودن.. وقتی از غذایی که میخورم راضی هستی و به نشانه تشکر لگد میزنی، وقتی پوزیشن خوابم تو رو توی تنگنا قرار میده و اذیت میشی و دست و پا میزنی، وقتی خوابیدم از جام پامیشم بابا بهم میخنده میگه شکمت یه ور شده و تو کنج کردی یه گوشه..!
همه این حرکات و لگد ها مثل یه رازه ، رازی که فقط من و تو ازش باخبریم.. گاهی بابات رو توی این حس ها شریک میکنم و تا بابا میاد دیگه تکون نمیخوری و منو ضایع میکنی🥲
شب های دیگه از ترس اشک میریختم، ترس زبونم لال از دست دادن یا اذیت شدن تو.. امشب از خوشحالی اشک میریزم!
قندِ من!ممنون که توی این مدت مهمون شکمم بودی مامان.. ممنون که باعث شدی این احساس قشنگ رو تجربه کنم..
حرکات شیرینت همیشه به یادم میمونه
بارداریِ تو یه تجربه‌ی خاص بود برامون..
خیلی برای من و بابا عزیزی
بینهایت دوست داریم پسرکم